-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مرداد 1393 17:35
1. قبل از اینکه برم مسافرت ، دو سه بار مسیج اداره دارایی اومد که هی میگفت مودی گرامی بیا برگه تشخیصتو بگیر و مالیاتتو بده. منم هی میگفتم بیشین بینیم باو :دی خلاصه از مسافرتم که برگشتم کلا یادم رفته بود که بدهکارم! اینقدر پوست کلفتی کردم تا زنگم زدن :@ خلاصه بلاخره همت کردم و رفتم و اون مبلغ کلان پول زور ازم گرفته شد و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مرداد 1393 17:32
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 مرداد 1393 17:49
1. شب شعر چهارشنبه شب فوق العاده عالی بود. بعد از دوسال محرومیت ، واقعا کیف کردم. فقط اینقدر عجله ای رفتم که فراموش کردم شعر خودمو ببرم :دیییی مسئول جلسه و دوستام اومدن گفتن صدات کنیم شعرتو بخونی؟ گفتم من امشب فقط اومدم تماشا :دیییییی خلاصه جای همه سبز. مجلس با تکنوازی نی و آواز شروع شد. بعد چندنفر شعراشونو خوندن....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مرداد 1393 17:10
1. دخترم یکی از رشته های دانشگاهی مربوط به گروه ریاضی رو دوست داره. تو دانشگاههای دولتی ، فقط اصفهان این رشته رو داره و اهواز... حالم داره به هم میخوره... تا چندماه قبل که درباره شغل مورد علاقه ش حرف میزد ، جوری جبهه میگرفتم و تحقیرآمیز به قضیه نگاه میکردم که دیگه حرفشو ادامه نمی داد. هفته قبل به همکارم گفتم که اصلا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مرداد 1393 19:28
1. امروز واسه ثبت وکالتنامه پرونده جدید شرکت رفتیم نطنز :) حدود دوساعت تو راه بودیم. یه روستای زیبا و خوش آب و هوا به نام یحیی آباد طرق رود بود که ملکی که سندش مشکل داشت و موضوع پرونده س ، تو اون روستا واقع شده. تموم خونه های اطراف اون ملک ، خونه باغ بودن با ساخت ویلایی و سقف شیروونی :) شبیه طرقبه بود فضاش :) خوشم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 مرداد 1393 16:53
1. دیشب ساعت یازده ، رتبه کنکور زیتونکو دیدم... لعنتی پیجش چقققققدر سنگین بود... بیچاره شدیم تا باز شد... رتبه شو نمیفهمم خوبه یا بد! :/ ( مینا جونم ، عزیزم ، وقتی نصفه شب مسیجت رسید و دیدم که یاد من و زیتونک هستی از ته دلم خوشحال شدم. دوستی با تو واقعا حال منو خوب میکنه. از شنیدن صدات و دلداریهای قشنگتم لذت بردم :***...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 مرداد 1393 18:09
1. هفته قبل که شرکت بودم ، پرکارترین روزی که تا حالا اونجا داشتم همون روز بودش. گفتم که شرکت مون داره یه پروژه ملی رو هدایت میکنه. این پروژه ، یه زنجیره س که برای اولین بار در خاورمیانه به بهره برداری میرسه :) آقای دکتر که سرپرست زنجیره س اومد و پاکتی که قراره محصول پروژه داخل اون پاکت به فروش برسه آورد و درباره ش کلی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مرداد 1393 16:52
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مرداد 1393 16:50
1. رنگین کمان صبح چهارشنبه تشکیل نشد چون فقط دوتا از خانمها اومده بودن و من ترجیح دادم درس رو برای همه بگم بخاطر همین از اون دوتا عذرخواهی کردیم و جلسه بعدش موکول شد به بعد از تعطیلات عید فطر. بجای رنگین کمان نشستیم با مدیر فرهنگسرا برای نمایشگاه روز دختر ، برنامه ریزی کردیم :) دو دسته سه نفره از دخترای نوجوون بین 13...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 مرداد 1393 17:53
رفت آن سوار ، کولی! با خود تو را نبرده شب مانده است و عاشق ، تاریکی فشرده کولی! کنار آتش ، رقص شبانه ات کو؟ شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟ رفت آنکه پیش پایش ، دریا ستاره کردی چشمان مهربانش ، یک قطره ناسترده می رفت و گرد راهش ، از دود آه ، تیره نیلو فرانه در باد ، پیچیده ، تاب خورده سودای همرهی را گیسو به باد دادی رفت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 تیر 1393 18:06
1. مراسم احیا منزل دوست مامانم عاااااااااالی بود. کلی با مدعوین ، حرف زدیم و کلی خندیدیم :) به من نیم ساعت فرصت دادن واسه صحبت کردن. نکات خوبی به جمع یاد دادم. چیزهایی که براشون جدید و جالب بود :) 2. دیروز تو شرکت یه اتفاقای دلپذیری افتاد :) تقریبا چهارساعت و نیم تو دفتر رئیس بودم. به سرپرست پروژه بزرگی که یه طرح ملی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 تیر 1393 17:42
1. امیدوارم شبهای قدری که پشت سر گذاشتیم حال همه تونو خوش کرده باشه. امیدوارم امشب ، قدر واقعی خودتونو بفهمین و اندازه های روحی تونو بسنجین و ببینین دقیقا کجای هستی قرار گرفتین. امیدوارم کفه های ترازوتون میزون باشه :) 2. درباره مسافرت و روزهایی که گذشت ، سرفرصت مینویسم. دوباره شلوغم امروز :| 3. دیشب افطاری منزل دایی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 تیر 1393 18:10
سلام رفقا :* 3> من برگشتم. جاتون سبز بود. کلی کار عقب افتاده دارم. یکشنبه میام مینویسم. سه روز آینده رو مشغول خونه زندگی خواهم بود :| خوش باشین :)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیر 1393 17:14
1. خدایا شکرت :*** 2. رنگین کمان صبح ، خیلی خوب بود اما بعدش یه مشاوره داشتم که خیییییلی بد ، حالمو گرفت... :( 3. بچه ها! من فردا میرم مسافرت و هفته آینده برمیگردم به امید خدا. مواظب خودتون باشین. اگه دلتون تنگ شد ، یه شیشه زیتون بخرین و هی بخورین و هی بگین جای زیتون خالی :)))
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 تیر 1393 17:27
1. خب... خدا روشکر ، مدت این تمرین تموم شد و من یه خرید تابستونی جانانه کردم :) و البته دوباره قول دادم به خودم که تحت هیچ شرایطی همین لیست رو تا پایان آذر93 نخرم. میدونم که میتونم :) 2. دو تا از قضات با اخلاق دادگستری شهرمون ، قاضی نمونه کشور شدن :) یکی از محاکم حقوقی و یکی هم از محاکم کیفری :) من البته تو اون شعبه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 تیر 1393 17:52
1. چند وقته که دارم با یه مرکز مشاوره جدید ، کار میکنم. اونوقت این مرکز ، طبقه سوم یه ساختمونه. بعد خب آسانسور داره. هروقت که میرم داخلش فوری یه خانم محترمی میگه : اضافه وزن! =)) بابا من همش دو مثقال گوشت به استخونم مونده. الان صد گرم هم اضافه وزن ندارم. همچین که ایشون میگه اضافه وزن ، میخوام خودم و خودشو خفه کنم :@...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 تیر 1393 19:52
...لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُسیْطِرٍ... پ.ن 1. آیه 22 سوره مبارکه غاشیه. 2. اگر پیامبر ، سیطره ای نداشت ، ما مدعی باشیم؟... 3. التماس دعا.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 تیر 1393 17:36
1. تو سرسرای طبقه اول دادگستری استان ، نمایشگاه کتاب برپا بود :) چهارتا کتاب درجه یک خریدم و تخفیف نمایشگاهی خوبی هم بهش خورد :) 2. استفاده از آرم وکالت (پلاک یقه) برای وکلا اجباری شد! عدم استفاده از اون ، تخلف انتظامی محسوب میشه و پیگرد قانونی خواهد داشت :| 3. شرکت ، یه پروژه ملی رو کلید زده. حاج آقا (رئیس :دی) به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 تیر 1393 08:00
پاره قلب من امروز ، رسما وارد دنیای آدمهای بزرگ میشوی. پا به سن قانونی میگذاری. هجده سال را تمام میکنی. میخواهم چند جمله برایت بنویسم: از داشتن تو خوشحالم. خدا را بخاطر وجود نازنینت شاکرم. اما باید بدانی که هرگز خودم را بابت لحظات بدی که در زندگی داشته ای و مسئول مستقیم آن من هستم نخواهم بخشید. میدانم که عاقل تر از آن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 تیر 1393 16:54
1. رنگین کمان صبح چهارشنبه ، خوب برگزار شد اما تو همه لحظاتش استرس پنج شنبه منو اذیت کرد :( 2. صبح پنج شنبه ساعت 6:30 ، دخترم و دوستش از زیر قرآن مامانم رد شدن و سوار شدیم به مقصد دانشگاه آزاد که حوزه کنکور بود. ساعت 7 از در نرده ای دانشکده رفتن داخل و پدرومادرهای نگران (و بعضا مادربزرگهای نگران!) پشت در موندن. بچه ها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 تیر 1393 15:00
کنکور تموم شد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 تیر 1393 18:10
1. الان از مراسم ختم پدر همکارم برگشتم. با چندتا از همکارای دیگه رفتیم. چه جو سنگین غم انگیز بدی :((( 2. یه ضرب المثل هست که میگه سه دسته از آدمها تابستون و زمستون ، کت و شلوار میپوشن: قضات و وکلا و مجانین! از صبح تا حالا تو کت و شلوارم. صبح دادگاه و اداره ثبت و دارایی و حالا هم که مراسم. کلا بدنم سوخته :@@@ خب دلم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 تیر 1393 17:10
1. البته که بازی دیشب ، کمدی نبود! یک تراژدی افتخارآمیز بود :) بی عدالتی درهر سطح و هر موضوعی که باشه ، دل آدمو درد میاره :( نمیدونم مازیچ دیشب راحت خوابید یا نه :@ آفرین به تیم ملی وطنم <3 2. پدر یکی از همکارام که رابطه مون بیشتر از همکاری صرفه ، فوت کردن :( فردا صبح خاکسپاریه و فردا عصر ، ختم :( اصلا واسه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 خرداد 1393 19:59
تنها ، تویی تو که می تپی به نبض این رهایی تو فارغ از وفور سایه هایی بازآ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد تو می روی که ابر غم ببارد به سمت ماندنت راهی نمیشوی چرا گاهی ستاره هدیه کن به مشت پوچ شب ها شمرده تر بگو با من حروف رفتنت تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را آشوبم آرامشم تویی به هر ترانه ای سر می کشم تویی بیا که بی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 خرداد 1393 17:05
1. فردا کارت کنکور میاد... لعنتی... :| 2. دارم اظهارنامه مالیاتی و سی دی معاملات فصلی رو تنظیم میکنم واسه پول زور :@ 3. عصر پنج شنبه ، جلسه ماهیانه مرکز نور ، خییییلی خوب بود :) یه کتاب جدید از مسئول مرکز ، امانت گرفتم به نام "با زندگی برقصیم" نوشته "سوزان جفرز" و ترجمه "مهدی قرچه داغی"....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 خرداد 1393 16:58
1. رنگین کمان صبح امروز بسیار خوب بود. این نظر من نیست. بازخورد تک تک خانمها بعد از کارگاه ، اینو نشون میداد :) 2. یه میز و نیمکت دیدم با چوب روس :) چهارنفره و خوشگل و جمع و جور :) نمیدونم اینو بخرم یا دوتا صندلی واسه پشت اوپن؟ اگه صندلی اوپن بخرم ، فقط دوتا میخرم. اما این میز و نیمکت چهارنفره س. واسه دوست جونم و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 خرداد 1393 16:38
1. واسه دوهفته بعد از کنکور ، یه تور یک هفته ای رزرو کردم و بلیطش امروز اوکی شد. یعنی فقط دارم دقیقه ها رو با همه وجودم میشمارم :"( 2. امروز دختر عمو جان (پزشک مخصوص زیتون :دی) میگه : خط اخمت عمیق شده ، بیا حتما برات بوتاکس بزنم. میگم : یعنی پیر شدم دیگه؟ وقت بوتاکسه؟ :( میگه : ربطی به سن نداره که! استایلت جدی و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 خرداد 1393 19:01
1. دیروز صبح رفته بودم شرکت :) رئیس میخواست درباره تنظیم یه وکالتنامه برای ثبت یک شرکت جدید و همینطور تنظیم یه قرارداد برای پیش فروش یک سری املاک مربوط به شرکت صحبت کنه. حدود دو ساعت حرف زدیم و تصمیمهای لازمو گرفتیم :) یه کافی خوردیم و رئیس گفت پاشو برو برس به کار و زندگیت. گفتم یعنی برم از شرکت؟ گفت میخوای بمونی؟...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 خرداد 1393 17:47
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 خرداد 1393 17:12
1. صبح پنج شنبه ، یه دادگاه بد داشتم. فقط استرس کشیدم. خوبه که موکلم نبود وگرنه دیوونه میشد طفلک :"( 2. صبح پنج شنبه ، اولین ذره بین رسمی در سال 93 برگزار شد :) ( مرسی از کاکتوس جونم و مامان خانومش که اومدن :*** ) 3. پنج شنبه شب ، با دخترم رفتیم خیابون گردی :) اصلا حال روبراهی نداشتم اما دخترم ، عاشق شلوغی های...