روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

دگرگونه هفده

...گر باد فتنه ، هردو جهان را به هم زند 

ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست... 

 

پ.ن 

1. بیتی از حافظ. 

2. فتنه ها یکی دوتا نیستن. حالمو بد میکنن. حالم بده اما منتظرم.

دگرگونه شانزده

... دلم تنگ تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمیشن... 

 

پ.ن  

1. قسمتی از ترانه بسیار زیبای معین.

2. تولد معین عزیز پیشاپیش مبارک.(۲۸-۱۰-۱۳۳۰)

3. با چشمای نمناک ، تر و ابری و پاک، دلم تنگته...

پاتوق یک

امروز اولین جلسه از کارگاه جدید تشکیل شد. 

قرار بود اسمش "پاتوق" باشه اما بزرگترا گفتن "ایستگاه تجربه" بهتره. 

من خودم پاتوقو ترجیح میدم.  

تصمیم گرفتم که هرهفته که این کارگاهو شرکت کردم (چون ممکنه بعضی هفته ها بخاطر جلسات رسیدگی دادگاه نتونم برم پاتوق) بیام اینجا و خلاصه ای ازش بنویسم که هم خودم یادم بمونه و هم دوستان گلم استفاده کنن.  

این کارگاه که مختص خانمهاست به این صورت برگزار میشه:  

خانمهایی که مایلن حضور داشته باشن دور هم جمع میشن و اگه سئوال یا مشکلی تو هرزمینه ای دارن مطرح میکنن و دوستان دیگه که اونجا هستن مثلا من یا دوست روانشناسم یا دوست کارشناس مذهبی یا مدرس کارهای هنری یا پرستار یا ... که تو جمع حاضره به اون مشکل و مسئله با توجه به تخصصش و تجربه ش پاسخ میده. همینطور ممکنه فی البداهه یه چیزی پیش بیاد که بتونیم درباره ش باهم فکر کنیم.  

ضمنا یه منوی کوچولو هم داشتیم شامل آش رشته و دمنوش. خوشمزه بود ، جای همه خالی.  

امروز درمورد این مباحث ، گفتگو وتبادل تجربه شد:  

 

1. آیا مفاتیح کتابی برای سبک زندگی اسلامی هست یا نه؟ 

یه روزنامه روی میز بود که تیتر زده بود: مفاتیح، کتابی برای سبک زندگی اسلامی!!!  

چشم من افتاد به روزنامه و تیترشو واسه همه خوندم. هممون کلی خندیدیم و بعدش با سند و دلایل علمی به این نتیجه رسیدیم که مفاتیح کتابی برای سبک زندگی یک مسلمان آگاه و آپدیت نمیتونه باشه.

 

2. پریود خلقی. 

خانمی از پرخاشگری شوهرش درمواقعی از ماه شاکی بود. دوست روانشناسمون دراین راستا موضوع پریودخلقی رو تشریح کرد. 

 

3. نقدی گذرا بر ترجمه الهی قمشه ای از آیه 16 سوره انبیا. 

پریشب که داشتم دنبال مستند یه ماده از قانون مدنی میگشتم به ترجمه عجیبی از آیه 16 سوره انبیا رسیدم که امروز با دوستم که اونجا بود و خیلی از ترجمه و تفسیر قرآن میدونه درمیون گذاشتم و جمعا به این نتیجه رسیدیم که اصلا نباید به اسم مترجم و سابقه خوبش اکتفا و اعتماد کنیم و اگه دیدیم که ترجمه ای عقلا ایراد داره حتما باید تو بقیه نسخه ها تحقیق و تفحص کنیم و این به نوعی همون اجتهاده. 

 

4. بحث درمورد مقدار ارث زن ازماترک همسر متوفی و امکان مطالبه مهر بعد از وفات شوهر. 

خانمی که اونجا بود و همسرش فوت کرده بود تو این زمینه به مشکل برخورده بود که من کاملا روشنش کردم! 

 

5. اعتراض آرام و دوستانه به نقص قوانین! 

 

6. تشریح علل آلودگی هوا. 

 

درکل بسیار مفید بود. من که دوست داشتم و امیدوارم واسه بقیه خانمهایی هم که شرکت میکنن فایده داشته باشه.  

 

پ.ن 

اگه هرکدومتون درباره مسائلی که ما تو پاتوق درباره ش حرف میزنیم سئوالی براتون پیش اومد بپرسین. من جوابتونو میدم.

سلام 

امروز دومین سال تولد وبلاگمه. 

خوشحالم که این گوشه دنجو دارم. 

خوشحالم که دوستان خوبی دارم. 

مرسی از همتون که همیشه بهم سر میزنین. 

آرزوهای خوب برای همه شما.

هنوز پروژه قبلی ادامه داره و به موازاتش واسه یه کارگاه جدید ، دعوت به همکاری شدم. 

خوشحالم که روش مبارزه آرومم ، جواب داده. 

گاهی وقتها لازم نیس زره بپوشی. همین که لبخند بزنی و تحمل کنی ، همین که صبور باشی میبینی اثرگذار بودی. 

 

پ.ن 

1. خیانت ، همیشه و در هرشکلش ، مردوده. 

2. چه بیم از دیگران ، درچشم مردم بوسه میگیریم 

که بااین معصیتها ، آبروی ما نمی ریزد..."فاضل نظری"

امروز ، سالگرد شهادت امیرکبیر عزیزمان بود...

من باورمو از دست دادم... برای آدمی که باورشو از دست میده ، هیچ چیز حقیقت نداره... زندگی وسط اقیانوس اکاذیب!

امروز موکلم ، بیست دقیقه تو راهروی دادگستری ، تو بغلم اشک ریخت... تو بغل منی که حالم از اون بدتر بود... گاهی وقتها از رل بازی کردن ، خسته میشم...

 

پ.ن 

1. دلم یه آغوش امن بی چشمداشت میخواد... خیلی وقته...

میفهمین چی میگم؟؟؟ 

2. چو عاشق میشدم گفتم ، ربودم گوهر مقصود 

ندانستم که این دریا ، چه موج خونفشان دارد... "حافظ" 

3. حالم اصلا خوب نیست. 

یه شکلات از روی میز جلوش برداشت و گذاشت دهنش.  

صدای چندش ملچ ملچش دیوونه م کرد.

مرده و زنده من اومد پیش چشمم تا اون شکلات کوفتی رو تموم کرد. 

جدی جدی میخواستم بلند شم و از اتاق برم و بهش بگم وقتی خوردی منو صدا بزن تا بیام... 

 

شکلات که تموم شد عطسه کرد. 

یه دستمال برداشت و تا دم رفتن به اون دماغ بی صاحبش ور رفت. 

نمیدونین چه جوری رو اعصابم بود... 

 

سه بار سوئیچ ماشینشو تو گوشش چرخوند و هر سه بار با دستش سوئیچو تمیز کرد.... 

 

من فقط فکر میکردم: 

آیا همسر بیچاره ش در طول زندگی مشترکشون ازلحاظ روانی ، سالم مونده یا...؟! 

 

پ.ن  

1. هرهفته حداقل یه مراجع شبیه این دارم. 

امروز گفتم شما رو بی نصیب نذارم! 

2. آدم گاهی دلش میخواد همه محتویات معده شو روی هیکل این جور آدمها بالا بیاره. 

حداقل من که گاهی دلم میخواد. 

3. شرمنده که رعایت نزاکت نشد.