روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. دیشب ساعت یازده ، رتبه کنکور زیتونکو دیدم... لعنتی پیجش چقققققدر سنگین بود... بیچاره شدیم تا باز شد... رتبه شو نمیفهمم خوبه یا بد! :/

( مینا جونم ، عزیزم ، وقتی نصفه شب مسیجت رسید و دیدم که یاد من و زیتونک هستی از ته دلم خوشحال شدم. دوستی با تو واقعا حال منو خوب میکنه. از شنیدن صدات و دلداریهای قشنگتم لذت بردم :*** )


2. فردا باید واسه ثبت وکالتنامه و لایحه پرونده جدید شرکت برم دادگستری نطنز. وقت رسیدگیش چند روز دیگه س. فردا باید برم که با دادگاهش آشنا بشم و قاضی رو ببینم. تا حالا دادگستری نطنز ، پرونده نداشتم. با راننده شرکت واسه صبح زود قرار گذاشتیم که بیاد دنبالم. توکل به خدا :)


3. امروز تو شرکت ، حرف این بود که رئیس جمهور قراره آخر هفته واسه بازدید از پروژه شرکت ما و چندتا طرح عمرانی و اجرایی دیگه بیاد. نمیدونم چرا من به جای رئیس ، استرس قول چهار ماهه شو دارم!!!


4. از اینکه با مشاور انتخاب رشته قرار بذارم واسه زیتونک ، وحشت دارم. وحشت که میگم یعنی وحشتااااااااا... ولی چاره ای هم نیس. باید حتما مشورت کنیم. انتخابای زیتونک ، بسیار محدود و انگشت شماره و من نمیدونم این رتبه با اون انتخابا تناسبی داره یا نه :(((




نظرات 10 + ارسال نظر
یک دوست یکشنبه 12 مرداد 1393 ساعت 05:37 ب.ظ

سلام بانو.

فرزند این مادر و آن پدربزرگ ، حتما نتیجه خوبی بابت تلاشهایش گرفته
روح محمدرضای ما شاد
منتظر خبر خوش هستیم
نگران انتخابها نباش
حتما هر دو موفق خواهید بود

سلام.

کاش خودتونو معرفی میکردین.
راستش به نظر من و به نظر شاعر:
گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل؟

حالا فرضا که من عددی باشم (که نیستم) و فرضا که پدرم عددی بودن (که حقیقتا بودن) اینا به دخترک من ارتباطی پیدا نمیکنه. تنها ربطش تاثیر ژن در برخی روحیاته! متوجهین که؟

امیدوارم.
ممنونم.

یک دوست یکشنبه 12 مرداد 1393 ساعت 08:29 ب.ظ

حتما ارتباط دارد
من شجاعت و شهامت و صراحت محمدرضا را کاملا در وجود خودت میبینم
دختر تو الگوی شایسته ای داشته
شک نکن روح پاک و مقتدری دارد
معرفی لازم نیست
آشنای آشنا هستم
تماس میگیرم
به دخترت فرصت پرواز خواهی داد
اطمینان دارم

خوشحالم اگه شبیه پدرم هستم. واقعا خوشحالم.

شما به من لطف دارین و امیدوارم همینطور باشه که میفرمایین.

منتظر تماستون هستم.

آرتمیس دوشنبه 13 مرداد 1393 ساعت 10:16 ق.ظ

دیروزخیلی به یاد هردو تون بودم.کامنت گذاشتم اما ارسال نشد.دیشب خیلی دعا کردم که شادی ونفس راحت کشیدن رو درزیتون وزیتونکش ببینم.نگران نباش.هرچه خیر باشه همون میشه.فقط خواهش میکنم.به مشاوری که انتخاب میکنین دقت کن.مثلا مشاور قلم چی و...نباشه که فقط میخوان بچه قبول بشه هرجا وبه هرنحوی.درنهایت هم خودتون نظر بدین.موفق باشین.

قربون معرفتت سولماز نازنینم.

نگرانم دوستم. واسه همه چی نگرانم. حق دارم مگه نه؟

زیتونک کلاس و آزمون گاج میرفت. اما مطمئنا مشاور انتخاب رشته شو از گاج و از قلمچی انتخاب نمیکنم. با یه نفر صحبت کردم. قرار گذاشتیم واسه فردا. توکل بخدا.

مرسی عزیزم

آرتمیس دوشنبه 13 مرداد 1393 ساعت 05:16 ب.ظ

حق داری.اما خواهش میکنم نگذارنگرانی منطق انتخاب رو ازت بگیره.چی دارم میگم؟شما خودت کاملترینی چه نیازی به نصایح منه.فقط محض یاداوری گفتم.یکی ازاقوام سال گذشته رتبه خوبی آورده بود.براش انتخاب رشته کردم.بهش توصیه کردم با توجه به روحیاتش بره دانشگاه فرهنگیان اما متاسفانه درمصاحبه بدلیل کوتاهی قدرد شد.بعد یک رشته خوب دردانشگاهی کمی دورتر ازمحل زندگیش قبول شد.اما دودلی کرد ونرفت.باتمام وجود امسال درس خوند.مطمئن بود رتبش عالی میشه.حالا شده8000.بدترازهمه اینکه گفتن رشته قبولی پارسال روزانه بوده .پس امسال درانتخاب به مشکل برخورد میکنه.اینها رو گفتم که دقتتون رو بالا ببرین.اما خواهش میکنم با ناامیدی انتخاب نکنین.همیشه افرادی رو که سهل انگاری میکنندیا ازاومدن به دانشگاه منصرف میشند رو درنظر داشته باشین بعد انتخاب کنین.موفق باشین

اصلا دیگه واسه چیزی منطق قائل نیستم. مخصوصا واسه انتخابای زیتونک. بخوام منطقی فکر کنم باید قید انتخابو بزنم چون من کلا با همه انتخاباش از اساس مشکل دارم. انتخاباش صرفا باب میل خودشه. من تصمیم گرفتم بهش فرصت آزمون و خطا بدم. نمیدونم تصمیمم درسته یا نه؟...

مرسی دوستم

آقــــــMasʘ‿ʘd ـــــا دوشنبه 13 مرداد 1393 ساعت 06:05 ب.ظ

ان شالله موفق و سر بند میشه

یه پیشنهاد من مشاور اشنا دارم از دوستان صمیمی هم هست
خیلی مشاور خوبیه وقت بگیرم برید:خبیث:

از مینا خانوم و اقای رضوی خبری نیست نکنه از حرف من ناراحت شدند
اگه ناراحت شدند همین جا اعلام میکنم ببخشید معذرت من شوخی کردم
دیگه تکرار نمیشه ولی قول نمیدما:دی

سر بند؟! :دیییییی
منظورت اینه که سرش گرم میشه؟ به درس؟ :دیییییییییی
امان از دیکشنریت خبیث
اون آشنات به درد خودت میخوره که انرژی بگیری ازش

میناجونم حالش خوش نیس. حامدش کسالت داره. باهاش حرف زدم. خواننده خاموشه فعلا
آقای رضوی مشغله شون زیاده
توضیح دادم که فکر نکنی اینجا کسی واسه حرفات تره ریز میکنه

خودت چطوری؟

آقــــــMasʘ‿ʘd ـــــا دوشنبه 13 مرداد 1393 ساعت 08:32 ب.ظ

خاب خوبه چون میخواستم بگم من فرقی برام نمیکنه و همین روال زا انجام میدم پس یه موقع ناراحت نشند:دی

خودمم خوبم شکر
مرسی

در مورد دیکشنری میخوام بدونم هنوز دقت دارید یا کم شده
یه وقت بدم که ببینیم باز همنشین در شما اثر کنه:دی

ای بنجنس فرق نکن همون روال

شکرخدا :)

شهرزاد دوشنبه 13 مرداد 1393 ساعت 10:50 ب.ظ

به سلامتی، انشالا که خوب شده ؛)
هنوز اسم کنکور که میاد لرزه به وجودم میفته، عجب چیزی بود:\
چرا مگه چه رشته هایی دوست دارن، زیتونک خانوم؟

توکل بخدا :)

وای شهرزاد نمیدونی دست رو چه رشته هایی گذاشته. اصن شوکم

اسماعیل رضوی سه‌شنبه 14 مرداد 1393 ساعت 12:07 ق.ظ

سلام بانوی بزرگوار
بودن یا نبودن مسئله اینست......
واقعا در یکی از کابوسناکترین لحظات کاریم بسر میبرم.اینست که شما رابیشتر مورد تحسین خود فرار میدهم.شما هم در صحنه روزگار همه دیالوگهایتان را فوت حفظید .صحنه تاتر مانند کتابخانه شاید بزگترین مکانی نباشد که ما تاحالا پا به آنجا گذاشته ایم اما به محض اینکه وارد انجا میشویم احساس کوچکی میکنیم اینرا از سر تواضع و احساس حقارت نمیگویم.تا حالا اینقدر با آدما جور واجور سرو کله نزده بودم.خدا وند کمکم میکند.موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مسعود جون من اینور جوب تو اونور جوب .تو شکر بستون من عسل میستونم .کامنتهایت شکرستان است ....

سلام.
به بودن و نبودن ، بسیااااااااار فکر میکنم...

تجربه این احساس رو دارم. صحنه تاتر ، بینظیره.

صدالبته که خداوند کمک میکنه. اصلا و اساسا خدا وجود داره که کمک کنه.

آقای رضوی از من به شما هشدار که با این مسعود قاطی نشین. این خبیثه. به اینجورش نگاه نکنین. اگه افتاد رو دنده خباثت ، هیشششششششکی از پسش بر نمیاد

کامنتاشم اصن اصن اصن شکر نیس
بابا این بچه ظرفیت این تعریفا رو نداره. حالا میاد داغونمون میکنه



ضمنا کامنت خصوصیتونو خوندم. بینهایت به من لطف دارین. قطعا از عهده مسئولیت سنگینی که به دوش گرفتین به نحو احسن بر خواهید آمد. خدا کنار شماست

آقــــــMasʘ‿ʘd ـــــا سه‌شنبه 25 شهریور 1393 ساعت 10:57 ب.ظ

سلااااااااااااااااااام
خوبید خوشید سلامتید
راسی اومدم یه چیز بگمو برم
فقط خواهش راستشو بگید

ازین که ما اومدیم
زیاد خوشحال نشدید
یا من این جورر حس میکنم

علییییییییییییک...
خودت که خوبی
خواهش واسه چی؟ مگه میترسم که دروغ بگم. اگه از کسی خوشم نیاد و دلم نخواد که بیاد پیشم صراحتا بهش میگم. فقط اگه قبلش خبر بدین بهتره. مرسی
برو حس تو تصحیح کن

آقــــــMasʘ‿ʘd ـــــا چهارشنبه 26 شهریور 1393 ساعت 06:06 ب.ظ

اخه مث سابق نبودید
سر حال نبودید
ونمیشه از قبل مشخص کرد اخه کارا ما پسرا بدون برنامه ریزیه میدونید که:دی

گفته بودم که حالم خوش نیس. یادت رفته؟

بیخود. اونوقت دوباره مجبور میشین زودی تشریف ببرین. هاهاها....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد