روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

1. نتیجه تست تخصصی محیطی خون نوبت دوم زیتونکم اومد. سااااااااااااااااااااالم و تندرسسسسسسسسسسست. عزیزدل مادر هیچ مشکلی نداره. عشق مادر در صحت کامله. خوشحالم. خوشحالم. خوشحالم. امیدوارم همه بیماران به سلامتی برسن. امیدوارم همه اونایی که درگیر دکتر و آزمایشگاه و دارو هستن به زودی شفای کامل بگیرن. آمین...


2. یکی از دوستانم ، مسئول برگزاری همایش یکی از اساتید بین المللی روانشناسی در شهرمون بودن. باهام تماس گرفتن که برات دعوتنامه مهمان میارم و این همایشو شرکت کن.  یک جلسه صبح با موضوع رابطه موفق و یک جلسه عصر با موضوع زندگی هدفمند. اون روز برنامه خاصی نداشتم و به لطف این دوست مهربان برای دوتا از دوستان دیگر هم دعوتنامه ردیف شد و رسید. خلاصه... رزومه آقای دکتر روانشناس بین المللی ، منو ترغیب کرد که سمینارشونو شرکت کنم و از نزدیک ، برنامه شونو ببینم. صبح که قرار بود ساعت هشت شروع بشه با یک ساعت تاخیر ، ساعت نه شروع شد و عصر هم دقیقا با یک ساعت تاخیر و من نمیدونم چرا واقعا؟! و البته این تعجب در مقایسه با شگفتی و شوکی که اواسط جلسه صبح برای من حاصل شد ، هیچی نبود.

آقای دکتر که مذهبی و متدین هم بودن زمانی که وارد بحث خیانت در رابطه زناشویی شدن ، خییییلی صریح و راحت چندبار تکرار کردن که آهای خانمایی که از محبت تون و از ظاهرتون واسه شوهرتون کم میذارین ، اگه یه خانم ترگل ورگل تو خیابون به شوهرتون گفت "عجیجم" و شوهرتون به شما خیانت کرد ، مقصر صددرصد شمایین!

اینجا رو بازم بیخیال. بهرحال ایشون مرد بودن و مذهبی بودن و با اینکه روانشناس بین المللی بودن ولی بعید نبود که این حرفا رو بزنن. شگفتم از اینکه هییییییییییییچ یک از خانمهای حاضر در سالن به این قضیه معترض نشد و انتقاد نکرد! شگفتم که همه هرهر و کرکر به "عجیجم" خندیدن! شگفتم که هنوز خانمها در بحث خیانت ، مقصر صرف شناخته میشن! شگفتم که یک مرد علمی با اون رتبه ، شرف و حیثیت و غریزه و وجدان و اخلاق و انصاف هم جنسان خودشو اونطور میبره زیر سئوال! شگفتم که آقایون هم ذوق مرگ بودن و نیش تا بناگوش باز ، لذت میبردن غافل از اینکه شخصیت شون توسط هم جنس دانشمندشون ، له شد!

روی یک تکه کاغذ با عصبانیت نوشتم: بسیار متاسفم که روانشناس بین المللی مذهبی به این صراحت ، خیانت رو مجوز میده و یک طرفه ، تعیین مقصر میکنه.

اسم و فامیلمم نوشتم و دادم دست دوستم که مسئول همایش بودن. انتقاد کتبی مو رسوندن به آقای دکتر. تایم سئوال و جواب که رسید ، کاغذ منو بی نوبت برداشتن و خوندن و دوسه دقیقه در حاشیه خیانت صحبت کردن و توجیه و توضیح و... که صدالبته منو قانع نکرد.

دیدم که کاغذمو تا زدن و تو جیب پیراهنشون گذاشتن. سمینار که تموم شد و از سالن رفتیم بیرون ، دوست مسئول همایش باهام تماس گرفتن که دکتر میخوان با تو صحبت کنن. خلاصه... حدود یک ربعی با ایشون تلفنی حرف زدم. با عصبانیت ولی محترمانه. براشون گفتم که با اون حرفاتون ، تیغ دادید دست زنگی مست! جو این شهر خراب شده رو که نمیدونید. اون درصد زیاد مردهای مریضشو که  نمیشناسید. از فرداس که مستند به حرفای شما هر غلطی که تاحالا نکردن ، بکنن!

درباره بحث طلاق و دیدگاه شون هم بهشون انتقاد کردم. گفتیم و خندیدیم و با ادبیات طنزشون سعی کردن منو آروم کنن... نتیجه این شد که ایشون قول دادن  در دقایق ابتدایی سمینار عصر ، این قسمت از صحبتهای صبحشونو تصحیح کنن و اینکارو هم کردن. ولی من هنوز دارم حرص میخورم! :/

اماااااااا کل این حرص خوردنها یک دستاورد بزررررررگ واسه من داشت. تو سمینار عصر که موضوعش زندگی هدفمند بود ، سریعا یک هدف رو نشانه گیری کردم و با همراهی دوست مهربونم ظرف چهار روز انجامش دادم و یک بار بسیاااااار بزرگ از دوشم برداشته شد و یک وزنه بسیااااااااار سنگینو از پام کندم....


3. نماینده انجمن دانش آموختگان دانشگاه صنعتی اصفهان باهام تماس گرفت. گفت یک برنامه ای داره تدارک میبینه در باره مسائل حقوقی و فمینیستی. ازم دعوت کرد برای سخنرانی. قراره بیاد دفتر تا حضورا آشنا بشیم و تعیین وقت کنیم. بنظرم عالیه :)


4. صبح جمعه با جمعی از خانمهای منتخب عضو انجمن زنان تلگرام که هر کدوم مون به مناسبتی و به جهتی ، انتخاب شده بودیم در معیت کاندید احتمالی شهرمون در انتخابات پیش روی مجلس ، به صرف صبحانه رفتیم کوه. این جلسه دومی بود که من برای دیدار با ایشون ، دعوت می شدم و البته خانواده شونو از دوران نوجوانی میشناسم و با خواهرشون به واسطه دخترعموم دوست بودم. برنامه خوبی بود. صبحونه و گپ و گفت و ایده پردازی... :)

عصر جمعه هم تا شب با زیتونک رفتیم خیابونگردی اطراف زاینده رود جاری. هله هوله خوردیم و زیتونک خرید کرد و شام زدیم و کلی راه رفتیم و اختلاااااط نمودیم و برگشتیم :)


5. به طرز فجیعی ، احساس غربت میکنم. در عین حال با همممممه توانم سعی میکنم که خوب زندگی کنم. با هر کسی که محترمه ، دوستانه رفتار میکنم و نخاله ها رو بدون ذره ای تردید و وسواس ، میذارم کنار. اما به طرز فجیعی ، احساس غربت میکنم...


6. برای یه کار اداری ، فردا میرم تهران و بیست و چهار ساعته برمیگردم. دلتون تنگ میشه. میدونم. هاهاها :دییییییییییییی


7. حتما دیتاکس واترها رو تست کنین. مفید و با حالن :*


8. دست بردار از این میکده ی سر به سری / پای بگذار به اون راهی که فکر کنی ، بهتری / که فقط فکر کنی ، بهتری...



نظرات 14 + ارسال نظر
دل آرام دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 10:13 ب.ظ http://delaram.mihanblog.com

مباد و مبود این حس و حال نمره پنج....

برای نمره یک عشق و عشق و عشق .....

برای نمره دو حرفی ندارم.. لنگه کفش باید کوبید فرق سر این بی مخ مذهبی تک نگر .....
البته بعید نیست اینها برای استفراغ ذهنشون تو مغز این هرهر کرکر کنندگان پول خوبی می گیرند...

هست دل ارام. هست...

عشق برای تو عزیزدل

استفراغ ذهنی. بسیار هم عالی. همین بود.

رها آفرینش سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 09:40 ق.ظ http://rahadargandomzar.blogsky.com

سلام زیتون جان،خدا رو شکر که زیتونک خانوم عزیز صحیح و سالمه
در مورد اون روانشناسه جالبه که تا اول صحبتت رو خوندم به فکرم رسید که کامنت بگذارم و از جفایی که اینجور افراد توی صحبتهاشون به خانمها میکنن برات بنویسم که دیدم خودت هم ر همین مورد حرف داشتی...
هفته ی پیش یه جلسه ی مشاوره روانشناسی،تربیتی بود مدرسه ی گل پسر که دیگه کلاس هفتمه و در سن بلوغ...
این آقای سخنران طوری خانمها رو عامل تماااااام بدبختیهای خانواده ها معرفی کرد که دلم خیلی سوخت! منم ببه دفتر مدرسه شکایت کردم و گفتم این حرفهای کوچه بازاری اش رو بگین جای دیگه بزنه،این خانمهایی که ساعت 8 صبح پاشدن براشون مهم بوده بیان مدرسه ببینن چه خبره و کسب اطلاعات کنن درمورد روحیه ی کنونی بچه هاشون حقشون نیست اینجوری باهاشون صحبت بشه!
زیتون جان کیف میکم میبینم اینقدر اکتیو و فعالی و مدام در حال رفت و آمدهای کار آمد...همیشه سلامت و خوشبخت باشی الهی عزیزم

سلام رهاخانمم
مرسی عزیزم.
بسیار کار صحیحی کردی که انتقاد کردی. باور کن این ادما روی سن که میرن انگار یک گله گوسفند اون پایین میبینن
ممنون رهاجان. منم برای تو و پسرای عزیزت و همسر محترمت آرزوی سلامتی و سادی دارم

آیدا (چپ دست) سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 05:42 ب.ظ http://chapdast98.blogsky.com/

1. خدا رو شکر .. الهی صد هزار مرتبه شکر .. باور کن از ته دلم میگم تو این مدت همش منظر بود از جواب آزامیش زیتونک بنویسی ..
الهی هیچ کس به دام بیماری نیوفته آمین !

5. یادمه بابام همیشه این حسو داشت !! فکر میکنم منم کم کم دچارش میشم ..

دوستت میدارم

1. عزیزمی آیدای مهربون. کنار امیدت شاد و تندرست باشی
5. دردناکه...

من نیز
(اه اه اه از این لب پروتزیه متنفرم بووووووووووووووس به آیدا.)

زهرا فرفری سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 10:08 ب.ظ

1. خیلی برات خوشحال شدم خیلی.
آمییییین..

2. ای خااااااک بر سر عالم نماهای توخالی که هر چی میکشیم از هموناست و بدتر از اونا مردمی که فکر نمیکنن. حتی وقتی که توو روز روشن و توو صورتشون بهشون توهین میشه..
خیلی از این موجودات اسم آدمایی مثل تو رو میذارن حساس!!

3. جای منم خالی

5. با هر کسی که محترمه، دوستانه رفتار میکنم.. عاااااالی بود.
فکر میکنم میفهممت. برا حس غربتت همین بس که ذهنت رو مه بی منطقی نگرفته..

6. یکی دوتا وبلاگ توو لیست وبلاگای مورد علاقمه و یکیشم شما. زودتر برگرد . (آیکن قیافه طلبکار )

7. نمیدونستم چی هست اما همین الان یاد گرفتم. ممنون. امتحان میکنم.

8. به بههه

1.
2. حساس که خوبه قربونت برم. اسم منو چیزای بدتری هم گذاشتن که اصصصصلا برام اهمیتی نداره
6. محبت داری دوستم

شبنم چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 01:09 ب.ظ http://www.funinourkitchen.ir/

1. خیلی خیلی خوشحالم که زیتونک مشکلی نداره. از ته دلم دعا می کنم که همیشه سالم و شاد در کنارت باشه.
2. خیلی خوبه که نظرتو گفتی و مثل بقیه ساکت نموندی. منم اصلا مقصر یک طرفه بودن تو ذهنم هضم نمی شه. هر رابطه ای دو طرف داره و دو طرف باید برای رابطه تلاش کنن.
3. به نظر منم عالیه. خوبه که نماینده انجمن به فکر کارهای مثبت و بحث های به درد بخور برای دانشجوهاست و فقط به برگزاری انواع دعاهای کمیل و ندبه و توسل و ... کفایت نمی کنه.
4. چه جمعه دور همی خوبی.
5. اگه برای درمان این حس غربت راهی پیدا کردی به منم بگو که شدیدا محتاجشم.
6.

1. مرسی دوستم. همچنین تو و عزیزانت
2. مفصل بود شبنم. حوصله نداشتم بنویسم. ولی جو عمومی سالن خیلی مسخره بود تو اون دقایق
5. دلگیرم از این حس. لامصب عجیب قدرتمنده...

آیدا (چپ دست) پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 02:34 ق.ظ http://chapdast98.blogsky.com/

ها ها ها آره منم بدم میاد از لب پروتزیه .. انگار داره لبهاشو در معرض نمایش میذاره ...ولی خب استیکرش همینه فقط ..

اره در معرض گذاشته. یه لحظه هم فکر نکرده با این عمل شنیعش اسلامو در خطر میندازه. اه اه اه

مریم از شیراز پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 02:14 ب.ظ

سلام چندتا از پستاتونو خوندم من عقایدم به شما شبیه ولی یه جاهایی بلد نیستم نه بگم از خودم دفاع کنم دلم می خواد قوی باشم خیلی قوی ....همیشه یه جواب منطقی داشته باشم به اونایی که زیادی ادعای پوچ دارن ....دلم می خواد اعتماد به نفسمو بالاتر ببرم ......ار آدمای نخاله دورو برم خیلی شیک فاصله بگیرم ازشون تاثیر نگیرم ....من لیسانسم و شاغل ،29سالمه مجردم ....خلاصه اینکه دلم میخواد مثل یه خانوم وکیل قوی باشم ،شاد باشم و تاثیرگذار

سلام مریم شیرازی عزیز
اولا سلام منو به سعدی جان برسان
و بعد:
تقویت اعتماد به نفس فقط و فقط با تمرین ممکنه.
ببین همین که تشخیص میدی فلانی ، نخاله س دیگه نباید تو قطع رابطه ، تردید کنی. مگر اینکه اون نخاله به یقین خودشو عوض کنه و تو تغییرات شخصیتیشو به وضوح مشاهده کنی. یادت باشه کسی که توی یه رابطه مریض باقی می مونه خیلی آسیب می بینه و هیچ کس هم غیر از خودش مسئول این خسارت نیست.

راستی همه خانوم وکیلا هم قوی و شاد و تاثیرگذار نیستنااااا

مگهان شنبه 30 آبان 1394 ساعت 11:41 ق.ظ http://meghan.blogsky.com

خیلی خوشحال شدم برای شنیدن خبر سلامتی زیتونک...
هرچی کامنت گذاشتم گویا پریده:(
هعی...

من کامنت تو جواب دادم عزیزم. فکر کنم یکی یا دوتا بودش. بیشتر بود؟

امیدوارم خودتم همیشه تندرست باشی دختر گلللل

مریم شنبه 30 آبان 1394 ساعت 09:18 ب.ظ

خدارا هزاربار شکر برای سلامتیه دخترکت، الهی که مریضی و بیماری تو‌هیچ خونه ای نباشه.
تا حالا حس کردی زخمهای زنانه از سمت زنها بیشتر درد داره تا از سمت آقایان؟ انگار اینکه یک نفر که میتونه دردت را درک کنه با همون درد مسخره کنه و‌ ...
اسم دانشگاه صنعتی که میاد، من جوان میشم، ۱۸ ساله میشم، پر میزنم به روزهای بی خیالی.
گردش مادرانه دخترانه نوش جانتون.

مرسی عزیزم. آمین.

راستش مرمری متوجه این جمله ت نشدم. از سمت زنها بیشتر درد داره یعنی چی؟

تو که جوون هستی دوستم. جوون و اکتیو و خانووووم

nima s یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 12:21 ق.ظ http://ttannhaa.blogsky.com/

1.خوشحالم امید وارم همیشه حالشون خوب باشه تا حالتون خوب باشه :))
2.منم اونجا بودم اتفاقا شما دوستاتونم دیدم :)
میخوام نظرمو بگم ولی مترسم ترورم کنید :دیییی
میدونید به نظره من از دیدگاه یه روانشناس حرف بدی نزد گفت اگه خانما نیاز هایه اقاتونو رفع نکنید اون نیازشو ممکنه از بیرون تامین بکنه هرچند کارش اشتباه باشه
میخواست یکی از دلایل خیانت بگه به نظر من قصدش این بود که بگه خانما نیاز هایه عاطفی شوهراتونو رفع کنید تا اینکه در حد امکان جلو اینکار گرفته بشه
اصلا قصدش تایید این کار نبود بعد نامه شما هم چند بار اعلام
انزجار کرد :دی
البته دو تا نکته رو باید بگم
باید به اقایون هم میگفت شما هم وظیفه تامین محبت برا همسرانتونو دارید تا اقایون فکر نکنند این قضیه یه طرفس و انصاف رعایت میشد گرچه اصلا اقا نبود اونجا :دی
دوم اینکه تقریبا تمام مردهایی که دیدم بیماریه جنسی دارند اصلا از بابت کمبود محبت نبوده بلکه تنوع
طلبیه نرها بوده و این واقعا جایه تاسفه :|
خیلی دلم میخواست سمینار بعد ظهرو بیام ولی وقتشو نداشتم:|
5دوستانی مثل شما اصلا نمیزارند احساس غربت کنم :)
6.من دیدم اواسط اون هفته یهو دلم تنگ شد فرداش خوب شد بگو خبر از کجا داشته که ما بی خبر بودیم :))

1. ممنووووونم. تا مادر نشی که نمی فهمی
2. ئه؟ پس چرا نیومدی پیشمون؟ من ندیدمت.
ببین ایشون تو این مورد اصن از دیدگاه یه روانشناس حرف نزد که! از زبون یه مرد سنتی مذهبی نادرست ، حرف زد. روانشناسی که پیشکشش. بعدشم انگار درست نشنیدی هااا. اصلا نمی گفت کارش اشتباهه. فقط تعیین مقصر کرد و تازه یک سویه. نماینده ؟آقایون خیانتکار بود انگار. فرض مقابلشو اصصصصلا ورود نکرد. این انصافه؟؟؟ بعد از انتقاد من ، تازه فهمید چیا گفته.
درمورد نکته دومت باید بگم که وقتی برچسب بیماری به این هرزگیها بزنیم ، خواه ناخواه طرفو به نوعی تبرئه کردیم. تازه بعضیامون دلمونم به حالش میسوزه. یارو غلط کرد که بیماره. حالا شما میگی بیماره؟ باشه. قبول. چرا چهاردست و پاشو نمیگیرن ببرن بندازنش تو قرنطینه که بقیه رو مریض نکنه؟؟؟ وااااااااااای چقد حرف دارم درباره این قضیه ولی وقت ندارم بنویسم
5 و 6. لطف داری. مرسی

مریم دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 12:00 ق.ظ

منظورم از درد آوری از طرف خانمها اینه که همجنسانت، همون خانمها به تنها کلمه طنز جمله آقاهه میخندند، بدون اینکه اصلا به موضوع صحبتش توجه کنند که یک جورهایی داره به مردها مجوز میده برای ارتباطهای همزمان، منظورم اینه که در کنار این آقا بسیار خانمهایی هستند که مجوز میدهند برای آقایون.منظورم خیلیرچیزهای دیگه هم هست...

اها. الان روشن شد. آره همینه که گفتی...

nima s سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 03:52 ب.ظ

2. روم نشد :)
با شما وکلا نمیشه در افتاد :دی
میخواستم بنویسم انحرافات جنسی نوشتم بیماریه جنسی قبول دارم لفظ بیماریه جنسی مناسب نبود :)

کــــاکتوس صــــورتی سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 07:30 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

1- خداروشکر....من الان پیام میدم ولی قبلا خوندمت فرض الکی من قبلن پیام دادم :دییییی

2- حالم بد شد!!!

4-

5- عزیزدلم

بیا بریم کافی شاپ

کــــاکتوس صــــورتی سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 01:37 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

یکم حالم بهتر بشه که بتونم برات چه چه بزنم
چشمممممم

چه چه و پانتومیم
امیدوارم به زووووووودی خوب شی. نرفتیمم نرفتیم. فدا سرت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد