روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد




... إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ ...


پ.ن

1. آیه 22 سوره مبارکه انفال.

2. دواب در عربی به معنی مطلق جانوران و جنبندگان آمده! (به نقل از دهخدا)

3. الذین لایعقلون.



... همه ی شهر مهیاست مبادا که تو را

آتش معرکه بالاست مبادا که تو را


این جماعت همه گرگند مبادا که تو را

پی یک شام بزرگند مبادا که تو را


دانه و دام زیاد است مبادا که تو را

مرد بدنام زیاد است مبادا که تو را


پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را

نانجیبان همه هستند مبادا که تو را


تا مبادا که تو را... باز مبادا که تو را

پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را...



پ.ن

1. شرم به پلیس اصفهان... شرم به مدعی العموم اصفهان...

2. نمیدانم "علیرضا آذر" چه حس و حالی داشته وقتی که "تومور" را می سروده اما من این روزها با این حس و حال تلخ و داغ اسیدی ، فقط زمزمه میکنم : مبادا که تورا...

3. شرم به پلیس اصفهان... شرم به مدعی العموم اصفهان...

4. زیتونکم! کاکتوس! رامی! سپیده! الناز! محیصا! زری! ساده! مریم! و همه دخترکان من که در خیابانهای اصفهان ، امنیت ندارید ، برای قلب نگرانتان مادرانه دعا میکنم... خداوند حافظ شما باشد...

5. شرم به پلیس اصفهان... شرم به مدعی العموم اصفهان...



رفت آن سوار ، کولی! با خود تو را نبرده
شب مانده است و عاشق ، تاریکی فشرده
کولی! کنار آتش ، رقص شبانه ات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
رفت آنکه پیش پایش ، دریا ستاره کردی
چشمان مهربانش ، یک قطره ناسترده
می رفت و گرد راهش ، از دود آه ، تیره
نیلو فرانه در باد ، پیچیده ، تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی

رفت آن سوار و با خود ، یک تار مو نبرده...


1. اصل شعر از بانو سیمین بهبهانی با صدای همایون شجریان با اندکی تصرف.

2. سودای همرهی را گیسو به باد دادم...گیسو به باد دادم...





...لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُسیْطِرٍ...


پ.ن

1. آیه 22 سوره مبارکه غاشیه.

2. اگر پیامبر ، سیطره ای نداشت ، ما مدعی باشیم؟...

3. التماس دعا.



تنها ، تویی تو که می تپی به نبض این رهایی

تو فارغ از وفور سایه هایی

بازآ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد

تو می روی که ابر غم ببارد

به سمت ماندنت راهی نمیشوی چرا

گاهی ستاره هدیه کن به مشت پوچ شب ها

شمرده تر بگو با من حروف رفتنت

تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را

آشوبم آرامشم تویی

به هر ترانه ای سر می کشم تویی

بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

بگذار بگویم که از سراب این و آن بریدم

من از عطش ترانه آفریدم...


پ.ن

در خزعبل بازار ترانه های امروزی ، گاهی به آهنگهایی میرسم که علاوه بر اینکه حرف دل من است و از این جهت بر گوشهایم و دلم ، خوب می نشیند اما مهمتر این که به شعور شنونده توهین نکرده و ارزش دارد که برایش هم پول و هم وقت بدهی.

آهنگ بالا جزو آلبوم "باران تویی" از "چارتار" ، نمونه همین آثار است.




دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند

دیوانه ها از حال هم امّا خبر دارند...


تنها تو که باشی کنار من ، دلم قرص است

اصلا تمام قرص ها جز تو ، ضـرر دارند!


آرامش آغوش تو از چشم من انداخت

امنیتی که بیمه های معتبر دارند


"مردی" به این که عشق "ده زن" بوده باشی ، نیست

مردان قدرتمند ، تنهـا "یک نفر" دارند!


ترجیح دادم لحن پرسوزم بفهماند

کبریت های بی خطر ، خیلی خطر دارند!


بهتر! فرشته نیستم ، انسان بی بالم

چــون ساده ترکت می کنند ، آنان کـه پر دارند!...


پ.ن

1. غزل اثر جناب امید صباغ نو.

2. کاش مردها ، معنی عشق و قدرت را بفهمند.





... قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ ...


پ.ن

1. بخشی از نهمین آیه شریفه سوره زمر.

2. آیا واقعا یکسانند؟




دگرگونه سی و هفت


اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم

قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم


چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد

تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم


دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نه

دگر ره دیده می‌افتد بر آن بالای فتانم...


رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی

خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم


به دریایی درافتادم که پایانش نمی‌بینم

کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی‌دانم


فراقم سخت می‌آید ولیکن صبر می‌باید

که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم


مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی

شب هجرم چه می‌پرسی که روز وصل حیرانم


شبان آهسته می‌نالم مگر دردم نهان ماند

به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم


دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت

من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم...


پ.ن

1. ابیاتی از یک غزل جناب سعدی.

2. ... چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد * تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم ...



دگرگونه سی و شش



بگذار سر به سینه من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را


شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده سر در کمند را


بگذار سر به سینه من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست


بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست


دلتنگم آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت


شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت


تو آسمان آبی آرام و روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو


یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو


بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب


بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب.



پ.ن

1. اثر زنده یاد "فریدون مشیری".

2. الان دارم با صدای فوق العاده "علیرضا قربانی" گوش میدمش.
3. .......

دگرگونه سی و پنج


عشق ، دریایی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا ای هوشمند

عشق را خواهی که تا پایان بری

بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن سخت تر گردد کمند!



پ.ن

1. اثر رابعه بنت کعب (رابعه قزداری).

2. عشق را تا پایان بردم. شک که نداری؟؟؟



دگرگونه سی و چهار



... وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ.


پ.ن

1. آیه 227 سوره مبارکه شعراء.

2. این از وعده تو برای ظالمان.

کمک کن منظلم هم نباشیم. آمین.



دگرگونه سی و سه


گه دهری و گه ملحد و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که زعصر خود فراتر باشد.


پ.ن

1. رباعی از دکتر شفیعی کدکنی.

2. همشهری ما ، تنها بود.

دگرگونه سی و دو


...جان چو دیگر شد ، جهان دیگر شود...


پ.ن

1. مصرعی از شعر اقبال لاهوری.

2. همه چیز بستگی به "جان" دارد!

3. جانم ، دیگر شده است و جهانم نیز.

دگرگونه سی و یک


...یک دفعه ، طفلکی عاشق شد و گم شد دلکش

گم که نه ، انگاری که کنده شد اصلا کلکش...



پ.ن

1. ترانه فوق العاده با صدای "بهرام پاییز" و شعر "محسن ملکی".

2. وصف حال!


دگرگونه سی


تو را نادیدن ما غم نباشد    که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی    ولیکن چون تو در عالم نباشد


پ.ن

1. از غزلیات جناب سعدی علیه الرحمه.

2. من اول روز دانستم که این عهد/که با من می کنی محکم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار/که هیچم در جهان مرهم نباشد

3. ...ولیکن چون تو در عالم نباشد...