روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

1. امروز ، یک روز بزرگ و مهم در زندگی زیتون بود :)


2. امروز ، یک روز بزرگ و مهم در زندگی زیتون بود :)


3. امروز ، یک روز بزرگ و مهم در زندگی زیتون بود :)

1. خانمه اومده مشاوره. یه دوربین کوچولو داد دستم که عکساشو ببینم. خب... عکسای خودش بود با شوهرش در اطراف و اکناف دنیا. همه جااااااا... از شرق تا غرب... بعدش یه آلبوم جیبی داد که عکسهای خودش و شوهرش بود توی خونشون که بیشتر یه کاخ مجهز بود تا یه خونه... خودش مهندسی شیلات خونده بود و شوهرش مهندس ساختمان بود. خودش ترجیح داده بود شاغل نباشه و شوهرش یه شرکت پیمانکاری داشت. به ظاهر ، همه چیز اوکی و رله.

اما

اومده بود که بپرسه اگه بخواد از اون کاخ و اون شوهر خوشتیپ پولدار مهربون جدا بشه چکار باید بکنه؟

دلیلشو که پرسیدم ، گفت:

حداقل ماهی دو بار شوهرش با زن دیگه ای رابطه داره.

تو دفتر من ، صحبت از خیانت یه امر تکراری و البته تاسف باره.

اما این بار دلیل خیانت ، خیلی حیوان صفتانه بود.

ماهی دوبار رابطه با زن دیگری غیر از همسر ، فقط به دلیل پریود همسر!!!


شما برای مردی که نتونه میل طبیعی و غریزی خودشو فقط چند روز کنترل کنه ، چه اسمی میذارین؟؟؟ :@

چه تفاوتی با جانور داره این مرد؟؟؟ :@

فرق جایگاه التذاذ در حیوان با انسان چیه؟؟؟ :@


2. شکلات 85% آیدین ، بینهایت خوشمزه س :)


پ.ن

با من یا به شیوه من دوست باش یا اصلا نباش. متشکرم :$

1. امروز ، حرفهای مهمی که قرار بود بزنم قورت دادم... دیدم که هنوز وقت گفتنش نشده... :(


2. دیشب ، مراسم هفت شوهر عمه م بود. شنیدم که ده دقیقه قبل از مرگش به کارگرش گفته هفتاد و شش سالمه و اگه خدا بخواد بیست و چهار سال دیگه هم زندگی میکنم!... خیلی مرد خوبی بود. روحش شاد :(


3. امروز ، یکی از دوستام بعد از یه جلسه رفع سوء تفاهم که من فقط کنارش نشسته بودم بدون هیچ خاصیتی ، بهم گفت : قوت قلب :)


4. هیئت مدیره جدید کانون وکلا ، بدون هیچ توجیهی ، پرداختی فیشهای صندوق حمایت رو اضافه کرده و تازه 35% از مبلغ کل فیشهای سال 92 رو هم بهش جمع بسته :@

محمدطاها پیدا شد :)))))))))))))))))))))))))




1. در پست پایین ، اگه لینک وبلاگی که واسه اشتراک گذاشتم باز نشد ، آدرسش اینه:

www.92329.blogfa.com


2. فردا باید حرفهای مهمی بزنم. از خدا میخوام گره ها رو از زبونم برداره :(


3. دیشب ، دو سه ساعت با دخترم حرف زدم. یعنی با همدیگه حرف زدیم. خیلی خوب بود. خیلی چیزا تعریف کرد. خیلی درددل کرد. بعدش بغلم کرد و صورت و گردنمو بوسید و گفت که عاشقمه. گریه م گرفته بود. منم همونوقت که تو بغلم بود ، تو دلم و با خودم گفتم: شرمنده م که به این دنیا آوردمت و نمیدونم واسه جبرانش چیکار باید بکنم... :"(((


4. سه شنبه شب ، یه جنایت هولناک تو محله مون ، در واقع سرکوچه مون اتفاق افتاد... حوصله ندارم الان بنویسمش. مفصله و مرورش حالمو بد میکنه. اما امروز که داشتم می اومدم دفتر ، متهم بی وجدانو تو ماشین کلانتری دیدم. خداروشکر که دستگیر شده :(


پ.ن:

واسه اینکه کمتر از من طلبکار باشی ، بند 2 اینجا رو با دقت بخون. اوکی؟؟؟ ممنون میشم ازت :@:@:@

لطفا این وبلاگ رو به هرصورتی که میتونین به اشتراک بذارین... :"(



1. در ادامه بند 2 اینجا ، دیروز اولین جلسه هماهنگی کمیته رو تشکیل دادیم و هسته اصلی و ساعات حضور و طرحهای اولیه و نام گروه و نام دفترمون رو تعیین کردیم :)


2. دخترم ، شارلاتان نیست. بدجنس نیست. جلب نیست. هفت خط نیست. دودوزه باز نیست. اما احمق و ساده و نادان هم نیست. با اینهمه چون مهربان و احساسیه ، من به شششششششدتتتتتتتتت نگران قلب صاف و زلالش هستم :(


3. با دوستم رفته بودیم بازار. چندتا وسیله خونه قیمت گرفتیم. سرم سوت کشید. طفلک اونهایی که میخوان جهیزیه بخرن :"(


4. دوتا کپسول انداختم بالا... پشتش نصف پارچ آب یخ... درد میکنه لامصب... :@


دگرگونه بیست و نه

...ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت

این شام ، صبح گردد و این شب ، سحر شود...


پ.ن

1. بیتی از غزلیات خواجوی کرمانی.

2. امیدوارم...

1. پیشاپیش عید همتون مبارک. سر وقتش نیستم که تبریک بگم. خوش بگذره به همه :)


2. نگران نباشین. خوبم. نوشتنم نمیاد :(


دگرگونه بیست و هشت


...وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ...


پ.ن

1. آیه 30 سوره مبارکه شوری.

2. ببخش خداجونم که سر هر تق و توقی ، طلبکارت میشیم گاهی.

1. از سفر برگشتم. کاش بیشتر ادامه داشت... فوق العاده بود. جای همتون سبز :)


2. دیروز ، طی یک عملیات انتحاری ، یک خروار پنکک و رژ لب و ریمل و مداد چشم و رژ گونه نصفه نیمه بعلاوه یک زنبیل شیشه های خالی عطر و اسپری رو به سطل زباله ریختم. بعدش لوازم نو و مامانی رو جایگزین کردم. الان حال هممون ( من و آینه و میز و کشوها ) خیلی بهتره. انرژی از بین مون به راحتی جریان داره. آخییییییییییش... :)

تصمیم دارم در اولین فرصت ، همین اقدام رو درباره کمد لباسها و کیف و کفشها هم به انجام برسونم :دی


3. پرونده های جاری ، یکنواخت و کسل کننده شدن. دلم یه پرونده توپ درست درمون میخواد :(


4. امشب برای یک مراسم احیای متفاوت ، دعوت شدم. برای دومین بار. پارسال که خانم میزبان مجلس ، تماس گرفتن تا  دعوتم کنن ، خیلی راحت گفتن که میدونن من اهل خرافات و جلسه های بی محتوا نیستم و خواهش کردن که چون مراسم ویژه خانمهاست ، اگه دعوتشونو پذیرفتم و رفتم ، چند دقیقه درباره حقوق خانواده صحبت کنم. خیلی برام جالب بود. خانم صاحبخونه از دوستان خانوادگی و همکاران مامانم هستن. من البته ایشونو از بچگی میشناسم و میدونستم که اگه هم مراسمی بگیرن حتما با جاهای دیگه فرق میکنه. پارسال دعوتشونو با افتخار قبول کردم و الان خیلی خوشحالم که وقتی تماس گرفتن برای امشب ، گفتن که همه مدعوین ، سراغ خانم وکیل پارسالی رو گرفتن و خواستن که بازم صحبت کنه :)

کاش تو همه جلسه های مذهبی ، بار علمی و آگاهی های مردم هم تقویت میشد. کاش به جای نعره و عربده و تحریف و خرافه و دروغ ، کمی هم به اصل دین که زندگی سالم و پرورش شعوره ، بها میدادن. بخدا حال و روزمون خییییییییییلی از الان بهتر میشد :(

1. دارم میرم مسافرت. تا سه شنبه هفته آینده نیستم اینجا.

مواظب خودتون باشین و در خونه رو  واسه غریبه ها باز نکنین تا برگردم :)


2. خب... خلقم تنگه. حال خوبی ندارم. شنبه شب یکی از دوستان اومده بود دفتر واسه یه مشورت. نمیدونم چطوری بود حرف زدنم باهاش که اون وسط یهو گفت: اعصاب نداریاااا !

خلاصه امروز یه تصمیمی گرفتم.

تا وقتی روبراه نشم ، فقط تماسهای ضروری و کاری رو جواب میدم. مسیجاتونو میخونم اما اگه جواب ندادم دلخور نشین.

نمیخوام حال و هوای این روزها ، روی دوستیها اثر بد بذاره :(


3. یادتون نره چی گفتماااا. مواظب خودتون باشین. اوکی؟ :s