روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟ زیتون و زیتونک که در بستر بیماری بودن. شما چطور؟ :دیییی

سرماخوردگی ، خر است. اما من عااااااشق سوپهای متنوع خوشمزه هستم که تو سرماخوردگی ، بیشتر میچسبه انگار :دیییی

دارم تلاش میکنم که نیمه پر لیوانو ببینم. مشخصه کاملا؟ :دیییی

واسه خوب شدن و زودتر خوب شدن ، انگیزه دارم :)


2. دیروز به تاریخ قمری ، سالگرد پدرم بود. از صبح به زمین و زمان ، خیره خیره نگاه کردم و طلبهای رنگارنگمو به روشون آوردم. بعدش از خونه همسایه سابق مامانم برام شله قلمکار آوردن و از خونه دختر دایی جان هم پلو قرمه سبزی. بازم در تلاش برای دیدن نیمه پر لیوان ، محمدرضاخان شجریان پلی کردم و قلمکار خوردم و ذوق کردم که واسه ناهار روز بعد (امروز) غذای آماده دارم :)

این شد که جای خالی پدرم رو ( که این روزها عجیب و بسیار بد ، نبودنش رو احساس میکنم ) بردم گذاشتم تو انباری ذهنم تا آذرماه که تاریخ شمسی سالگردشه ، دوباره کامم تلخ تر از شوکران بشه...


3. کتاب جدیدمو شروع کردم. با فیلسوف جسور ، سر کتاب قبلیش به شکرآب خوردیم :دی

یه مدت کوتاه ازش فاصله گرفتم تا دوباره قوی برم سروقتش. امروز باهاش صحبت کردم و کتاب جدیدمو انتخاب کردم و استارتشو زدم :)


4. وقت آن شد که به زنجیر تو ، دیوانه شویم / بند را بر گسلیم ، از همه بیگانه شویم...



نظرات 15 + ارسال نظر
مگهان دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 02:10 ق.ظ

خدا پدرتونو رحمت کنه:(
زیتون و زیتونک چرا آخه بیمارستااان؟ طفلک:( :*

مرسی مگی جان:***
ومرسی بابت رمز:)
بیمارستان نههههه :دی
فقط بستر بیماری. تو خونه مون تو بستر بودیم:دییییییی از بابت سرماخوردگی خر شدید :دی

آیدا (چپ دست) دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 01:38 ب.ظ http://chapdast98.blogsky.com/

1. ما کمی سرماخوردگی داشتیم با بی اعصابی فراوان !!

2.
روحشون شاد

1. بیخیالی باید طی کرد چپ دست. آری. بیخیالی

افروز دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 03:21 ب.ظ

دلتنگت بودم بانو
اومدم یه جا خوندمت
بهتری عزیزمم؟
منم مریضم کماکان
خسته شدم دیگه!

خوبی اف؟
لطف کردی
نه بهتر نیستم. تازه یه چیز دیگه هم شده
مریضی ، انرژی آدمو میبره. خسته میکنه خب

موزگرا! دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 04:09 ب.ظ http://mozism.blogfa.com

حقیقت ترکیبی است از گریه ها و خنده ها(داستایوفسکی)

متشکرم

شبنم سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 08:46 ق.ظ http://www.funinourkitchen.ir/

1. امیدوارم که زودتر کاملا خوب بشی. منم که می دونی عاشق سوپم پس درکت می کنم.
2. خدا پدرتو خیلی خیلی بیامرزه.
3. کتاب همیشه خوبه. بدون کتاب نمی شه زندگی کرد. اما یک سری کتاب هستن که هر چی می خونی جلو نمیرن و می شن یک باری روی دوش آدم. خوب کردی که فعلا کنار گذاشتیش.
4. قشنگ بود. مرسی.

1. وای نمیدونی که چی شده. میام مینویسم
2. مرسی عزیزم
3. کنار گذاشته بودمش. یه مدت کوتاه. الان دوباره رفتم سراغش
4. نوش.

سحرالف سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 08:56 ق.ظ

تعطیلات فقط خوابیدم

اونم خوبه

سحر سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 10:24 ق.ظ http://loveyourlife.blogsky.com/

سلام زیتون جان.
من از خوانندههای جدید هستم و خیلی از اینکه با وبلاگت آشنا شدم خوشحالم.
اول یه سوال؟؟! شما ظاهرا ساکن اصفهانید؟ درسته؟چون اگه اینطوره خیلی ممنون میشم منو در جریان دوره ها و گروهها و کارگاههایی که دارین بذارین.از طرفی من رشته دانشگاهیم مهندسی بوده و الانم 8 ساله دارم تو همین زمینه کار میکنم ولی از همون اوایل فهمیدم که علاقه من بیشتر تو زمینه های دیگه ایه.واسه همین ارشد روانشناسی شرکت کردم و دانشگاه خوراسگان قبول شدم ولی به دلایلی هنوز تصمیم قطعی به رفتنش ندارم.شاید آشنایی با شما کانالی باشه واسه یه مسیر صحیح تو زندگیم.
شمارو تو وبلاگم لینک کردم اگه اشکالی نداره.

و بر تو سحر عزیزم.
منم خوشحالم که باهات آشنا شدم و حتما بهت سر خواهم زد.
در مورد کارگاهها برات تو وبت مینویسم در اولین فرصت.
موفق باشی خانم مهندس فعال

زهرا فرفری چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 06:44 ب.ظ

سلام زیتون جان،

1. آفرین بهت که نیمه پر رو سعی میکنی ببینی. امیدوارم حال هر دوتون بهتر شده باشه.
2. حتما حس بدیه. متاسفم...
3. ایوللللل. زیتون کتاب چاپ شده داری؟؟ اگه آره، لطفا اسمش رو بگو اگه صلاح میدونی. خواستی ایمیل بدم.
4.

سلام زهرای جاااان.
3. سوء تفاهم شده دوستم انگار بد نوشتم. ها؟ اشتباه متوجه شدی.
منظورم از زدن استارت کتاب جدید ، زدن استارت خوندن کتاب جدید بود
البته دستنوشته های زیادی دارم که پراکنده هستن ولی قابل چاپ نیستن

سحر چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 10:27 ب.ظ http://loveyourlife.persianblog.ir

مجددا سلام.چجوری میتونم تو اینستاگرام فالوتون کنم؟

به روی ماهت. امیدوارم دیگه امروز بتونم بیام وبت و اطلاعات بدم

مریم پنج‌شنبه 7 آبان 1394 ساعت 08:29 ب.ظ http://marmaraneh.blog sky.com

سلام زیتونهای سرماخورده، سرماخوردگی یکی از لوسترین بیماریهای همگانیه، انشالا که سوپهای رنگ به رنگ حالتان را بهتر کرده باشه.
بعضی جاهای خالی هیچ وقت پرنمیشه، هیچ کلامی هم نمیتونه تسکینش بده، آرزو میکنم وجود آدمهای خوب زندگیت این جای خالی را کمرنگتر کنه.

سلام مریم مهربان.
لوس؟ لوس؟؟؟ اصن لوسو گذاشته جیبش. تازه مال زیتونک یه چیزی ورای سرماخوردگی خر سفلی بود

ممنون عزیزم. ممنووووون

nima s شنبه 9 آبان 1394 ساعت 10:25 ب.ظ

1.سرماخوردگی خره
دیگه نهایت خریتش اینه که روزهایه تعطیل میاد :دی
2.من که هیچی از پدرم یادم نمیاد
اینقدر حسش نکردم که الان جایه نبودنشو حس کنم
برایه ارامش روح پدرتون دعا میکنم

1. آره یادم به درجات و مراتبش نبود. سرماخوردگی خر سفلی و سرماخوردگی خر علیا
2.

دختر خوب یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 04:10 ب.ظ http://ta3tu30.blogfa.com

سلا عمه خانم!خوبین...
دلم براتون تنگ شده...

اجازه دارم بیام و بمونم و نظر بذارم...

سلام دختر خوب.
مرسی از لطفت.
من که خیلی وقته دیگه عمه نیستم.
البته که اینجا ورود برای همگان ، آزاده اما منو که میشناسی. فقط به شرط رعایت مهر و حفظ حریم ، دوست می مونم.
خوش اومدی.

زهرا فرفری یکشنبه 17 آبان 1394 ساعت 03:37 ب.ظ

سلاااااااااام.
آره خب گفتی کتاب جدیدمو شروع کردم، ذوق مرگ شدم که قراره کتابت رو بخونم.

ولی فیلممو خواهی دید. البته خودم نمیسازمشاااا. قراره بازیش کنم

زهرا فرفری یکشنبه 17 آبان 1394 ساعت 06:04 ب.ظ

آرههههههههههههه. در موردش توو وبلاگت خوندم.
بی صبرانه منتظر دیدنشم.
خیلی ازت انرژی میگیرم

دختر خوب یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 10:40 ب.ظ

سلام به روی ماهتون.....
ععجب گربه ی چاق و چله ای کشتینا...م گونام....
عه انگار گفتین داداش سیبیلو بچه دار شده...منم گفتم عمه شدین لابد...
شما که عمه زیتون ما بودین...دوست داشتنی و بزرگ....
چشم...

آها آره از اون نظر تازه عمه شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد