روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

ت.ط یک

س: یک فقره چک از یه بنده خدایی داشتم که در کشو میزم بوده. امروز رفتم و میبینم که گوشه اونو موش جویده. حالا میخوام چکو به دیگری منتقل کنم. پشت چک چی باید بنویسم؟

ج: بنویسین "موش خوردگی از طرف اینجانب است" !


----------------------


س: لحظاتی پیش با همسرم دعوامون شد و جدی قصد کشتنشو دارم. اما گفتم قبلش یه مشورت با شما بکنم. چیکار کنم؟

ج: به نظر من امروز اینکارو نکنین.

س: چرا؟

ج: امروز عصبانی هستین و ممکنه تیرتون به خطا بره!



پ.ن

1. "ترمینولوژی و طنز حقوقی" رو فقط به امید خندیدن شما مینویسم.

2. کلیه پستهای تحت این عنوان ، برگرفته از "خبرنامه کانون وکلای دادگستری" و به قلم "جناب آقای محمدرضا محمدی" است.


1. امروز صبح از 8:30 تا 11 دفاع داشتم. سه تا جلسه حقوقی. یکیش البته ، خوانده محترم غایب بود و وکیل هم نداشت و اظهارات وکیل خواهان (اینجانبه :دی) سریع صورتجلسه شد. اون دوتای دیگه اما ، فک و کلیه عضلات صورتمو بی حس کرد :/


2. حالا یه بنده خدایی هم تو یکی از شعب حل اختلاف نشسته که عاجزانه آرزو میکنم در طول زندگیش یکبار ، سروکارش به یه بنده خدای بدتر (=فضول تر) از خودش بیفته.

یعنی تا شجره نامه تو و موکلت رو جلوی همه نریزه رو دایره که ول کن نیس که :@

یعنی باید جد و جده طرفین دعوا و وکلاشونو هم شناسایی کنه تا بتونه به کارشون رسیدگی کنه =((


3. یه "مرد" الان اومده بود مشاوره. می گفت که قبل از عقد و طی توافقات مراسم خواستگاری ، قرار شد که به خانمم وکالت در طلاق بدم و این حق رو به صورت شرط ضمن عقد وارد سند رسمی کنیم. وقتی سردفتر روحانی در جلسه عقدکنان ، برگه صورت قباله رو با اون شرط  دید ترش کرد اما هیچی نگفت و ساعتی بعد ، صیغه عقد رو جاری کرد. ولی بعد از عقد صراحتا گفت که حاضرنیس در تنظیم سند رسمی نکاحیه ، اون شرط رو درج کنه.


حالا این "مرد" اومده بود از من دوتا راهکار میخواست:

الف - چطور میتونه این وکالت رو با همون تضمین و رسمیت به خانمش بده؟

ب - چطور میتونه از اون حاج آقای دفتردار شکایت کنه؟


 به این "مرد" افتخار کردم و برای خودش و همسرش ، آرزوی خوشبختی حقیقی دارم.

1. صبح از ساعت 8:30 تا 10:30 پاتوق بودم (دو پست قبل).


2. خواهر همسرم که اکثر اوقات خواهر منه :دی ، امروز عصر از مکه میاد.

حالا جدای از اینکه عروس ارشدم و همه چشمها به مدیریت منه :دی ، کلا این خواهرشو خیلی دوست دارم و هیچ ناراحت نبودم از اینکه برم خونشون و بر تمام امور پذیرایی ، نظارت و البته دخالت کنم :) 

دستورات لازم صادر شد و مسئولیتها رو تقسیم نمودم و بقیه کارها رو سپردم به جاری جان و خواهر شوهر بزرگتر و اومدم دفتر تا شب که بریم مهمونی :)  و البته دخترم امتحان جبر داره :(((


3. خانمه اومده با یه شکم بزرگ قلمبه (ای جونممممم) نشسته رو صندلی اتاق من و مامانش با منشیم مشغول صحبت و حساب کتاب شده. همین که خانمه یه نیگا به اطراف کرده میگه: ببخشین شما خانم دکترین دیگه؟! من: o-O 

خارج از مجتمع ، یه دکتر زنان و زایمان هست که فامیلش هم کوچکترین شباهتی با فامیل من نداره.

حالا خوبه که آسانسور داریم. واللللللا....




پاتوق نه

امروز در پاتوق:


1. با دوست جدید بسیار خوبی آشنا شدم که کارشناس ارشد روانشناسی اجتماعی بود و سابقه تحصیل و کار و زندگی در چند کشور رو داشت. قرار گذاشتیم بعد از این هم در پاتوق و هم در ذره بین همراهیمون کنه.


2. زیتون برای دوستانش ، هشت صفحه دیگه  از کتاب "سیمای دو زن" رو خوند.


3. برای ذره بین این هفته و ذره بین ماه آینده ، اتاق فکر تشکیل دادیم.


4. بحث پیرامون دو پرونده قتل و آثار مخرب عدم اطلاع رسانی صحیح درباره واقعیت ماجرا.


5. تبادل نظر درباره حقوق بشر و اسلام. اینکه آیا در تضاد با هم هستند یا مکمل هم؟


از اونجایی که من فرصت نداشتم و دوباره باید به کار مهمتری می پرداختم نتونستم تا آخرش بمونم و زودتر رفتم.

1. یکی از همکارام همیشه تو دادگستری ، ماسک میزد.

هفته گذشته شنیدم که اون همکارم به تجویز پزشک ، باید همیشه همراه هر وعده غذا حتما سیر و پیاز بخوره.

دلیل استفاده از ماسک رو فهمیدم.

امروز شنیدم که همون همکارم برای پیوند کبد ، در یکی از بیمارستانهای شیراز بستری شده.

اگه یادتون موند برای سلامتیش دعا کنین لطفا :(


2. دیشب حدود سحر با یه درد عجیب و غریب از خواب بیدار شدم.

تا قبل از ظهر به خودم پیچیدم. دلم یه سرم و چندتا مسکن میخواست. اما اگه میرفتم کلینیک ، امتحان فردای دخترم الفاتحه :/

تنها کاری که تونستم بکنم یه مسیج دادم واسه دوستم.

نیم ساعت بعد ، یه بطری آب هویج عسل برام فرستاد.

معجزه کرد. هم محبت دوستم و هم شفای عسل :)

1. امتحان حسابانمونو دادیم :)

بدک نبوده ظاهرا.


2. پنج شنبه عصر ، دعوت شدم به یک جلسه خانواده درمانی.

خانم مشاوری در اون جلسه حاضر بود که به جهت اینکه دختر یکی از مردان نامدار و نیک شهر ماست از قبل ایشونو میشناختم. 

مراجعی داشت که میخواست برای او از من راهکار حقوقی بگیره.

جریانشو مفصلا تشریح کرد. کمی در حضور جمع صحبت کردیم پیرامونش.

نهایتا بعد از پایان جلسه به صورت خصوصی و در گوشی ، مسئله ای رو درباره مشکل همون مراجعش مطرح کرد و مجددا راه حل خواست. گفتم که هیچ راهی نداره غیر از پرداخت مهریه و سپس طلاق. در کمال ناباوری  دیدم که به نفع مراجعش (نه به نفع حق) جبهه گرفته و حتی در جواب من که میگفتم این چیزی که میخواین ناجوانمردیه ، گفت: حالا هیچ راهی نداره یعنی؟!!


الف: علم در دست متخصص غیر متعهد یعنی تیغ در دست زنگی مست.

ب: گیرم پدر تو بود فاضل/از فضل پدر تو را چه حاصل؟


3. دیروز در خلال آمادگی برای حسابان :دی ، سینه ریز اون گوشواره ها رو دیزاین کردم تا یه نیم ست بشه :)




1. امروز فهمیدم که ماشینها علاوه بر صندوق عقب ، انباری هم دارن :دی

چندروز بود که گاری ، یه صدای اضافه میداد. صبح بردمش صافکاری. گفتن باید انباریش عوض بشه.

عوض که شد ، صدای اضافه تموم شد.


2. دیشب دخترم خواب دیده که خدا یه دختر کوچولوی مث فرشته به ما داده که جمیع دوستان و آشنایان براش هلاک بودن و ازاطراف واکناف برای دیدنش هجوم آورده بودن :)

یادمه عزیزجونم خدابیامرز همیشه میگفتن: خواب دختردار شدن تعبیرش راحتی و گشایشه. 

آمین.


3. دخترم شنبه امتحان حسابان داره.

من دارم هر دقیقه جون می کنم و پرپر میزنم :(


1. صبح رفتم سروکله مبارکو صفا دادم و دارم لذتشو میبرم:دی

یک نقشه هایی هم برای ابروها کشیدیم:)

دست مریزاد مشاطه!


2. بیشتر از هفت سال قبل ، یه کیف چرم اداری از فروشگاه کانون وکلا خریدم. اون روز صد تومن. الان همین مدلو هنوز داره میاره ولی شده سیصدوپنجاه تومن. دیگه بعدش کیف اداری نخریدم. تموم کارامو با همین انجام میدادم. خوشدست و جادار و با سلیقه من جوره. چندوقت پیش یکی از سه زیپ اصلیش برید و دیشب دیگه رسما بسته نشد. من چرم کهنه رو دوست دارم. میخوام بدم زیپشو عوض کنن و دوباره ازش استفاده کنم. اما دیشب دخترم میگفت: دیگه حالم از ریخت این کیفت به هم میخوره!:(


3. آخی... موکلم الان برام پنج تا دونه دلمه آورد. گفت داشته می اومده خاله ش براش یه بشقاب آورده... حالا من چیکار کنم با این اخلاق گندی که دارم؟:/


4. راستی دیزاینرمونو عوض کردیم!

پاتوق هشت

سلاااام.

امروز پاتوق داشتیم اما من فقط از ساعت نه تا ده تونستم برم چون بعدش یه کار مهمتر داشتم که باید بهش میرسیدم.

نیم ساعت اول رو دوست روانشناسمون درباره "ارتباطات غیرکلامی" یا همون اصطلاحا "بادی لنگوییج" صحبت کرد و نیم ساعت دوم ، زیتون برای دوستانش پانزده صفحه از کتاب "سیمای دوزن" که هفته قبل معرفی شده بود رو خوند.



واما مختصری درباره "زبان بدن" :


1. درهم قفل کردن انگشتهای دو دست: نماد تلاش برای به قدرت رسیدن


2. سفت و کشیده کردن شست و انگشتان دست: نماد سلطه طلبی


3. خاراندن یا مالیدن بالای سر: نماد پریشانی و درماندگی


4. مالیدن پیشانی بین انگشت شست و چهار انگشت دیگر: نماد تردید و نگرانی


5. مالیدن چشمها: نماد خستگی فکری و درماندگی تحت فشار کار زیاد


6. فشار وارد کردن یا ضربه زدن به ناحیه بین دوابرو: نماد تلاش برای بخاطر آوردن


7. گرفتن یا فشار دادن یا مالیدن یا خاراندن بینی: نماد احساس تحت سلطه بودن یا در فشار بودن


8. پوشاندن دهان با دست هنگام گوش دادن: نماد ارزیابی منتقدانه و باور نکردن شنیده ها


9. پوشاندن دهان با دست هنگام صحبت کردن: نماد پنهان کاری یا خجالتی بودن یا ترس از بیان صریح


10. نگهداشتن چانه: نماد احساس حقارت و آسیب پذیری


11. کشیدن لبها با دست یا دندان: نماد طمع


12. مالیدن پشت گوشها: نماد ترس از نفهمیدن


13. مالیدن پشت گردن: نماد بی حوصلگی


14. دست به سینه ایستادن: نماد حمایت از خود و حفظ موضع


15. شانه های آویزان: نماد احساس مسئولیت زیاد


16. قراردادن دستها در پشت کمر: نماد ترس از لمس شدن


17. تکان خوردن به عقب و جلو: نماد بی صبری و نگرانی


18. کج کردن سر: نماد علاقمندی طرف به صحبتهای گوینده


19. زیاد دور ایستادن از طرف: نماد احساس تهدید و عدم امنیت


20. وول خوردن: نماد عصبی بودن و سنگین بودن محیط


21. تکان دادن سر به عقب: نماد گوش دادن به حرف ناخوشایند


22. تصدیق با حرکت سر به جلو: نماد تایید طرف و جلب رضایت او و کسب محبوبیت


23. خم کردن سر به جلو: نماد عدم اطمینان به خود (جز در مراسمات خاص یا ادای احترام)


24. جلو بردن سروگردن: نماد آمادگی برای تهاجم


25. بالا انداختن شانه ها: نماد تلاش ناخودآگاه برای بی تفاوت و آرام و خونسرد به نظر رسیدن


26. بالا نگهداشتن شانه ها: نماد اظهار بی آزاری


27. حالت سفت و منقبض بدن: نماد عدم انعطاف در نظرات یا تصمیمات


28. گرفتن دستها در جلوی بدن: نماد بی نظری یا بی تصمیمی


29. برگرداندن سروبدن از طرف: نماد خستگی


30. تکان دادن دستها: نماد احساساتی شدن و هیجانی شدن


این موارد البته مطلق نیستن و ضمنا در هر فرهنگ و جامعه ای ممکنه معنی شون متفاوت باشه. 

1. یکی از برادران جان بر کف لر ، الان اومده بود اینجا برای مشاوره.

با چوخا و دبیت و کلاه!

وسط مشاوره ، دوبار موبایل من زنگ خورد و من به احترام مراجعم جواب ندادم تا دایورت بشه رو دفتر و منشیم جواب بده.

این برادرمون هم ، هرچند دقیقه یکبار یه تماس داشت که در نهایت ریلکسی بین صحبتهای من وصل میکرد و جواب میداد!

تازه با لهجه غلیظ بختیاری که من هیچی سر در نمی آوردم.

دیگه صبر از دلم رفت.

دفعه بعد که گوشیش زنگ خورد ، محکم و تند گفتم :لطفا جواب ندید.

اونم محکم و خونسرد گفت: عفو بفرمایید ، خیلی ضروریه!

آقا جاتون سبز. وصل کرد. مث بلبل انگلیسی بلغور کرد. یه هفت هشت دقیقه انگلیسی حرف زد. نه این جوراااا. کاملا پرفکت. مث یه شهروند یونایتد استیتی!

لذت بردم.

لذت بردم و غبطه خوردم:(


2. بیشتر از چهارماهه که سوئیت مجاور دفتر من خالیه.

قبلا سه نفر از اقایون همکار اونجا بودن. الان دوتا شون رفتن یه جای دیگه و یکیشون هم منتقل شده طبقه پایین. هر سه نفرشون ، اعلامیه نقل مکان رو هم پشت در سوئیت زدن و هم داخل آسانسور با فونت درشت و خوانا.

اما مگه ملت دست از سر کچل منشی بیچاره من بر میدارن؟!

اول ده دقیقه می ایستن و آدرسهای جدیدو میخونن و یادداشت میکنن. آخرش میان تو دفتر من و از منشیم می پرسن: آقای فلانی از اینجا رفتن؟!!!!!!



3. دیشب رفتیم مهمونی شام همکارای همسرم.

اصلا خوش نگذشت. چیکار کنم خب:(


4. برای انتخاب فرش سالنها و اتاقها و ایضا آشپزخونه ها ی منزل جدید ، بین علما اختلاف افتاده:دی

عده ای بر سرامیک و عده ای بر کف پوش اصرار دارن.

نظر و تجربه شما چیه؟

1. تحت اجباری که خودم از ناحیه خودم احساس کردم ، "ما ، ملت و عدلیه" از لیست موضوعات وب حذف شد. ممنون که درک میکنین:(


2. پنج شنبه و جمعه همونطور که انتظارشو داشتم گذشت:(


3. امشب از طرف همکارای همسرم ، شام دعوتیم رستوران. ابدا دلم نمیخواد برم اما دخترم امروز اولین امتحانشو داده و بد نیس ببرمش:(


4. گوشواره ها رو تحویل گرفتم. خوشگل شدن. عملا به این نتیجه رسیدم که شغل دومم یا برای بازنشستگی ، میتونه تو این مایه ها باشه:\


5. صبح ، گاری کوچولومو بردم کارواش بعد از اینکه اینهمه بارون خورده بود.

مسئولش زد تو سیستم و گفت امروز سرویستون رایگانه. خوشحال شدم که تعهدشون فقط واسه رو دیوار نیست.

رو دیوارش نوشته: به ازای هر شش شستشو ، یکبار رایگان.


6. به موازات "ذره بین" و "پاتوق" برای همکاری در یک کارگاه کاملا متفاوت غیرتخصصی دعوت شدم. خداروشکر بابت اعتماد دوستان و اینکه بازخورد فعالیتهامو دارم به نحو مطلوب میبینم.


7. مامور ابلاغ یه رای عالی برام آورد.

منشیم زنگ زده به موکلم و براش توضیح داده که رای تون با این محتوا ابلاغ شده. موکلم هم گفته: خب مهم نیس!



این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1. صبح یه مشاوره اختصاصی داشتم...ملت اشک آدمو در میارن... بغض مونده بیخ نفسم...


2. صبح رفتم دارایی. مدارکو دادم. فرمودن: ده روز دیگه بیا. عرض کردم: خدمت میرسم!


3. الان از ذره بین برگشتم. یه آدم نچسب تو جمع بود که رو اعصابمه کلا. اما کارگاه بسیار کاربردی خوبی بود به گواهی شرکت کننده ها.


4. هشت ماهه که یه پرونده تو دادگاه کیفری استان دارم. منتظر رای. حالا مسیج اومده که پرونده شما فلان و بهمان. ترجمه: حداقل هشت ماه دیگه منتظر باشم!


5. دوست متخصص جواهرات تماس گرفت که گوشواره ها آماده شدن و خعلی زیباااا هستن. به خودم تبارک الله گفتم:دی


5. دوروز بسیااااااااار کسل کننده در پیش رو دارم. شما چطور؟!

1. صبح تا ظهر دادگستری استان ، پله پایین و بالا رفتم...

یعنی دیگه زانو ندارم... کمر ندارم... کتف ندارم... گردن ندارم...


2. بارون و رعد و برق و دل من و یه بغض منتظر...


3. از اداره دارایی زنگ زدن و فرمودن: فردا لسیت کارکرد سال نود رو بیار که مالیاتتو تعیین کنیم و به زور از حلقومت بکشیم بیرون. عرض کردم: چشم!


4. معلوم نیس این پلیس سرچهارراه دفتر با ملت غیور همیشه درصحنه ، چه مشکلی داره. پشت بلندگو داره داد میزنه: سمند...سمند سفید... هووووووووی با توام سمند!



پاتوق هفت

و امروز در پاتوق:


1. بحث پیرامون کتاب سیمای دوزن اثر علی اکبر سعیدی.

مقایسه شیرین و لیلی و جامعه ایران و عرب و تفاوت نگاه دومحیط به عشق. 


2. احداث حوزه علمیه جدید!

سوء استفاده از جهل ملت و احساسات مذهبی آنها در جهت منافع شخصی. 


3. مشاوره حقوقی دو تا از دوستان با زیتون.


4. بحث درباره انرژی درمانی و فنگ شوی و تاثیراتش در زندگی.



در ادامه بحث "اشتباهات و تصورات نادرست در مذاکره با دیگران" که دوازده موردشو قبلا نوشتم امروز دوست روانشناسمون پنج مورد آخر این تصورات غلط رو برامون توضیح داد. 


13. مذاکره کننده باید روی مواضع خود پافشاری کند. 

در مذاکره دو موضوع وجود داره: مواضع ماو منافع ما.

ما در مذاکره به هیچ وجه نباید از منافعمون بگذریم اما از مواضعمون می تونیم در جهت رسیدن به منافعمون ، کوتاه بیایم یا اون موضع رو تغییر بدیم.


14. همه چیز باید مکتوب شود.

در همون خلال جلسه مذاکره ممکن نیس که همه چیز عالی و کامل ، مکتوب بشه.

باید سرفصلها به صورت کلی مشخص بشن تا بعد در فرصت مناسب و با ذهن آرومتر و با سرچ و تحقیق بیشتر بتونیم جزئیاتو دقیقا بنویسیم.


15. با یک نگاه، شخصیت طرف مذاکره را آنالیز کن!

هیچوقت فکر نکنیم که با دوسه حرکت طرفمون و یا با نگاه به چهره یا لباسش می تونیم کل شخصیتشو بشناسیم. اینکار فقط منجر به برچسب زدن و قضاوت و نهایتا شکست ما میشه. 


16. طرف روبرو را ضایع کن!

اگر طرف ما تحت اجبار محیط یا شرایط ، مجبور به دروغ گفتن یا هرکارمنفی دیگه شده میتونیم به نفع خودمون یه پل طلایی براش ایجاد کنیم تا کارشو جبران کنه. ضمن اینکه ضایع کردن طرف از اصول وجدانی و حرفه ای هم به دور هستش. 


17. همیشه دوم باش.

این فرض فقط در موارد استثناء صحیحه. همیشه نباید دوم باشیم. در مواردی که کاملا به قضیه مسلط هستیم باید اول باشیم.


18. مذاکره، ساعت شروع و پایان دارد.

مذاکره ، سقف و کف نداره. از زمانی که مذاکره با خود شروع میشه تا بعد از مذاکره با دیگری که ممکنه ماهها یا سالها ادامه اداشته.  


جای همتون خالی ، آش و دمنوش روبراه بود.

strong