روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. امروز واسه ثبت وکالتنامه پرونده جدید شرکت رفتیم نطنز :)

حدود دوساعت تو راه بودیم. یه روستای زیبا و خوش آب و هوا به نام یحیی آباد طرق رود بود که ملکی که سندش مشکل داشت و موضوع پرونده س ، تو اون روستا واقع شده. تموم خونه های اطراف اون ملک ، خونه باغ بودن با ساخت ویلایی و سقف شیروونی :)


شبیه طرقبه بود فضاش :)


خوشم اومد از دادگستری نطنز :)

کوچولو و جمع و جور بود با کارمندهای غریب نواز :)


رفتم دستور ثبت وکالتنامه رو از قاضی گرفتم. فکر میکردم رئیس تنها شعبه حقوقیش به پرونده رسیدگی میکنه اما دیدم ارجاع دادن به دادرس با این توجیه که رئیس شعبه حقوقی ، فقط پرونده های خانواده رو رسیدگی میکنه!!! برعکس همه جاهای دیگه ooo-000


درهرحال ، دادرس بامزه و خوش اخلاق و جوونی بود که باهاش آشنا شدم :)


ناهار دعوت شدیم به خونه باغ باصفای دوست رئیس شرکتمون که با احترام دعوتشونو رد کردیم و به نوشیدن یک لیوان شربت آلبالوی یخخخخخخخخخخ ، بسنده نموییدیم :دیییی


چند روز دیگه باید واسه وقت دادگاه ، دوباره بریم همونجا :)




2. یه کرم موس (کرم پودر خامه ای) از اورآل "L'oreal" خریدم. بینهایت سبک و خوشرنگه. هیچوقت کرم پودر نمی خریدم. همشششش پنکیک استفاده میکردم. این کرم موس از این مارک ، پیشنهاد یکی از همکارام بود که مشتری ثابتشه و خیلی راضیه از کیفیتش :)

الان که روی پوستمه ، اصلا احساسش نمیکنم :)


3. خداجون مهربون عزیزم ، بی حد و حساب دوستت دارم و میدونم که تو هم منو بی حد و حساب دوست داری :***



نظرات 3 + ارسال نظر
اسماعیل رضوی سه‌شنبه 14 مرداد 1393 ساعت 12:16 ق.ظ

درود بیکران بر شما
من که آخرش نفهمیدم تحفه نطنز چیه ولی هرچیه با کمال میل میپذیرم!!!!

درود بر خودتون :دی

اتفاقا منم نمیدونم تحفه ش چیه. منم کسی بهم بده میپذیرم

آرتمیس سه‌شنبه 14 مرداد 1393 ساعت 11:05 ق.ظ

این روستایی که میگین رو ازنزدیک دیدم.جای بی نظیریه.من گهگاه غیر ازضدآفتاب چیزدیگه ای میزنم.اما زمستونا ازموس بورژوا استفاده میکنم.فوق العاده است.بخصوص که ضد حساسیت وجوش زدگی هم هست.

دور تا دورش کوهستان بود. خیلی قشنگ بود. خوشحالم که به بهانه پرونده بازم میرم :)))

موس بورژوا؟ اوکی. بعد از اورال ، اونو تست میکنم. الان ریملشو میزنم که عالیه. نمی ریزه و راحت شسته میشه.

یکی از شرکت کنندگان کارگاه چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 08:18 ق.ظ

سلام خانوم وکیل.حالتون خوبه؟من تو کارگاههای مجتمع آفتاب باشماآشناشدم نمیدونید که چقدر دوستون دارم شما واقعا قابل احترامید مشکلی که من با شوهرم و مادرش داشتم با راهنمایی شما کاملا حل شد حالا من را شناختید؟ یادتون اومد
خانوم وکیل شما فرشته نجات هستید به جان خودم
من چندتا ازدوستانم را هم به دفترتان فرستادم همشون عاشق شما شدند خیلی دوستون دارم و برای موفقیت خودتون و دخترتون را ازخدا میخوام هر روز بیشتر از قبل موفق باشید

سلام عزیزم.
منم همه دوستان کارگاه ها رو دوست دارم و براشون احترام قائلم.
اما ازت خواهش میکنم هیچوقت از کسی بت نساز. من اونجا اطلاعاتمو با شما درمیون میذارم. فقط همین. اگه تغییری تو وضعیت شما رخ داده مدیون تلاش و آگاهی خودت هستی. درواقع خودت فرشته نجات خودت هستی.

من
نه فرشته ام نه شیطان ، کی ام و چی ام؟ همینم!

نه ز بادم و نه ز آتش که نواده زمینم

منم و چراغ خردی ، که بمیرد از نسیمی

نه سپیده دم به دستم ، نه ستاره بر جبینم

منم و ردای تنگی ، که به جز "من" اش نگنجد

نه فلک بر آستانم ،نه خدا در آستینم

نه حق حقم نه ناحق ، نه بدم نه خوب مطلق

سیه و سپیدم : ابلق ، که به نیک و بد عجینم

نه برانمش نه در بر کشمش ، غم است دیگر!

چه بگویم از حریفی که منش نمی گزینم؟

نزنم نمک به زخمی که همیشگی ست باری

که نه خسته نخستین ، نه خراب آخرینم

تب بوسه ایم از آن لب به غنیمت است امشب

که نه آگهم که فردا چه نشسته در کمینم.

شاد و سلامت باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد