روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

1. امروز کارنامه مونو گرفتیم :)


2. داشتم فکر میکردم جایگاه دوستام تو زندگیم کجاس؟ دوستام کجای زندگیم هستن؟


وقتی میرم وب وروجک (خط خطی) و از خلاصه های روانشناسی که میذاره استفاده میکنم یا از اونهمه انرجی :دی که داره شارژ میشم یا مثلا پست دیروزش که چندتا لطیفه غیرتکراری بود و تونست لبخند بیاره روی لبم یا وقتی میاد پیشم و بهم سر میزنه یا کامنت خصوصی های محبت آمیزش علیرغم همه حساسیتها و حسسسسسساسیتهاش ... وقتی میرم وب تیغی عزیزم (کاکتوس صورتی) و دلنوشته هاشو میخونم با ادبیات خاص خودش یا کامنتهای خصوصی پر از مهرش یا مسیجهای گاه و بیگاهمون یا اونهمه فهم و درک بیشتر از سن و سالش یا وقتی میاد پیشم یا میاد کارگاه یا قرار میذاریم سر اون سه راه:دی یا شجاعت و صراحتش... وقتی ژیگول و مثعود و رزا همیشه همراهیم میکنن و محبت دارن... وقتی مصعود سر میزنه و اعتماد داره و حرف میزنه... وقتی مینا جون که دوست نتیه و هنوز ندیدمش اما باهم کادو ردوبدل میکنیم و وقتی میفهمه مشکلی پیش اومده اون حرفای پر از معرفت و رفاقتو توی ایمیلش مینویسه که از ذوق ، اشک میاد تو چشمم یا مسیج و تلفنهامون و اصلا این وب رو از برکت دوستی با اون و حامد عزیز دارم...


صمیمی ترین دوستم که مثل خواهرمه و شوهرش که واقعا به جای برادرمه ، تصادف کردن. ماشینشون له شده. اما خودشون فقط یه کم کوفته شدن و خدا رو هزارهزار بار شکر صحیح و سالم هستن. اگه مویی از سرشون کم شده بود ، کی میتونست جاشونو پر کنه؟؟؟...


اسم خیلی دوستام تو ذهنمه... هر کدومشون یک دنیا شعور و محبت هستن...


دوستای خوب و نازنینم

بخاطر حضورتون در کنارم ازتون ممنونم. 

از خدا براتون بهترین موقعیتها رو تو زندگی میخوام...


1. آقارضا با یه جعبه شیرینی اومده بالا. میپرسم مناسبتش؟ میگه: فوتبال! خنده م میگیره...


2. پایین دفتر ، تو خیابون که از اصلی ترین خیابونهای شهرمونه ، کاروان موتور سوارها راه افتادن. جشن صعود. بوق و سوت و پرچم. جوونای خوشحال. جوونای راضی. گریه م میگیره...

1. صبح رفتم برای بیمه ماشین... نمیدونم چرا فکر میکردم مدت کوتاهی از تموم شدنش گذشته. چرا واقعا؟؟؟!!! فقط خدا میدونه این مدت چند تا موقعیت تصادف از سر رد کردم. ماشین از سال نود تا حالا بیمه نداشته. دوسال جریمه بهم خورد. فدای سر دخترم :)


2. فردا صبح تا ظهر ، دادگاه کیفری استان و اینا... :@


3. یه کوچولوی نازنازی داره صاحب یه پدرومادر مهربون میشه. مث هلو بود. خدا حفظش کنه. واسه اولین بار ، دادخواست تقاضای صدور حکم سرپرستی به عنوان فرزند خوانده ، ثبت کردم. به مبارکی :)

جشن دونفره با لازانیا! 

به قول رسول آفتاب عزیز: فقط فحشم ندید... 

 

1. بیمه ماشین چندوقته که تموم شده. هی امروز فردا میکردم واسه تمدیدش. امروز جلو چشمم یه پیرمرد رفت زیر یه وانت. مردم جمع شدن و شلوغ شد. چند دقیقه طول کشید تا بتونم رد بشم و برم. فقط یادمه که راننده وانت میزد تو سرش و میگفت: سه روز پیش ، بیمه ماشین تموم شده... :( 

 

2. صبح رفتم پاتوق. دوست روانشناسمون تهران بود. کارگاه جدید رو هم من فرصت نداشتم که بمونم. سرجمع یکساعت با رفقا صحبت کردیم و برگشتم :پی

 

3. دیشب دخترم جواب سونوگرافی مو دید. از ذوقش گریه کرد. وسط گریه میگه باید جشن بگیریم دوتایی. باید لازانیا درست کنی!!! 

لازانیا غذای مورد علاقه خودشه:دی 

 

1. خداوند رو صد هزار بار شکر بابت سلامتی... دکترم ، جواب سونوگرافی رو دید و خیالمو راحت کرد... هر چی که هست بی خطره و با دارو رفع میشه :)   

 

2. صبح تا ظهر در گیر پرونده رابطه نامشروع تو دادگاه کیفری استان... :(

 

3. به یک منشی بسیار منظم و تمیز ، ترجیحا مجرد بدون هیچ تخصصی نیازمندیم :% 

دگرگونه بیست و پنج

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست؟

خالی از ذکر تو عضوی؟ چه حکایت باشد!

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

من که در خلوت خاصم ، خبر از عامم نیست

به خدا و به سراپای تو کز دوستی ات

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

دوستت دارم ، اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست.  

 

پ.ن 

1. اثر سعدی علیه الرحمه. 

2. خبرت هست؟؟؟

1. الان از ذره بین برگشتم. خیلی خسته م :( 

 

2. ظهر رفتم از رستوران غذا بگیرم. دیدم پسر عمه م اونجاست. هر چی فکر کردم اسمش یادم نیومد! همینجوری سلام کردم. یه جوری نگاه کرد و با تردید جواب داد. ایشون به طور کل منو نشناخته بود! :(

 

3. دهنم مزه کوفت زهرمار میده :@

واسه تیغی نازم که سرحال بشه... 

 

 

کافی شاپ طبقه اول مجتمع...با دخترم رفتیم بعد از آخرین امتحانش... 

 

 

    
گل سنگ ، هدیه یک دوست...  

 

1. امروز نرفتم پاتوق. کار مهمتری داشتم. پاتوق هفته قبلو هم که قول دادم مینویسم حتما بعدا مینویسم. چکیده  بحث امروز رو هم از دوستان میگیرم و براتون میذارم.


2. فردا تا ظهر دادگاه و کل کل... اونم تو این وضع روحی و جسمی... :(


3. دیشب ، یه دوست خوب برام یه گل قشنگ آورد. نازه. گل سنگه. عکسشو فردا میذارم براتون :)


4. اینقدر کیف داره که دخترم صبح و عصر میخوابه بی استرس و بی دلهره. تا قبل از شروع کلاسهاش میخوام فقط استراحت کنه. هرچی دلش خواست بخوابه و کامپیوترو بترکونه :)

1. چند روزه که به صورت همزمان درگیر یک پرونده قتل و یک پرونده رابطه نامشروع و یک مشکل شخصی و یک مسئله پزشکی هستم. 

به شدت خسته و عصبی. به شدت بی حوصله و دپرس. 

اگه یه مدت تو کامنتها چیزی گفتم که خودم نفهمیدم ، همینجا بابت اوقات تلخم از همتون معذرت میخوام:( 

 

2. الان مادر یه فا.ح.شه اینجا بود.

( در دیکشنری زیتون ، به هرکسی که در یک مقطع زمانی واحد به هر دلیلی اعم از فقر یا ترس یا تنوع طلبی یا بیماری یا... با بیش از یک نفر به صورت موازی ، رابطه داشته باشه "فا.ح.شه" اطلاق میشه. چه پسر باشه ، چه دختر و چه زن باشه ، چه مرد. "ه" آخر کلمه رو ، "ه" تحقیر بگیرید ، نه "ه" تانیث. ) 

بچه ش رو فقط دوماه بعد از ازدواجش با کسی که سه سال بخاطر جلب موافقت خانواده برای ازدواج با او جنگیده بود ، تو خونه زنی یازده سال از خودش بزرگتر و البته متاهل گرفته بودن... 

چی باید میگفتم به این مادر؟:(((  

 

1. بلاخره امتحانامون تموم شد:))) 

حالا فقط مونده کنکور:((( 

  

2. تابستون پارسال که تموم شد ، فراموش کردیم که شیر آب کولر دفتر رو ببندیم. از پارسال تا حالا باز بوده. 

سرویسکار اومد. نزدیک دوساعت بهش ور رفت و مبلغ ناقابلی! گرفت و روشنش کرد:@ 

 

1. بلاگ اسکای عوض شده. اجازه نداد که همه عکسها رو در یک پست براتون بذارم. من که میدونین استاااااادم. ایراد از اونه :@ 

 

2.  از امتحانامون فقط عربی اه اه مونده :@ 

 

3. از شکمهای صابون زده و منتظر مخاطبین خاص ، پوزش میطلبم. سور تابستان نود و دو تا اطلاع ثانوی ، ملغی میباشد. جهت اطلاعات بیشتر به هر کجا که مایلید ، مراجعه فرمایید :(((

جاتون سبز...  

 

 

 

 

 

جگرگوشه های زندایی زیتون :) 

الهی درسته قورتشون بدم و راحت بشم :دی 

معرفی میکنم: آقای پسته و خانم ریسه!

 

 

در آغوش طبیعت...