روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. مراسم احیا منزل دوست مامانم عاااااااااالی بود. کلی با مدعوین ، حرف زدیم و کلی خندیدیم :)

به من نیم ساعت فرصت دادن واسه صحبت کردن. نکات خوبی به جمع یاد دادم. چیزهایی که براشون جدید و جالب بود :)


2. دیروز تو شرکت یه اتفاقای دلپذیری افتاد :)

تقریبا چهارساعت و نیم تو دفتر رئیس بودم. به سرپرست پروژه بزرگی که یه طرح ملی هستش و شرکت قول داده چهارماهه تمومش کنه ، معرفی شدم :)

آقای دکتر که سرپرست پروژه س ، وقتی دید که رئیس کوچکترین برنامه شو با من چک میکنه و از من اوکی نهایی رو میخواد گفتش که از این به بعد تمام مسایل پروژه رو ایمیل میکنه تا نظرمو بهش بگم :)


دیروز ، حسابدار شرکت اومد دفتر رئیس و فرمهای حقوق پرسنل دفتر و چندتا از کارگرهای پروژه رو آورد که امضا بشه برای پرداخت.

اینقدر از انصاف رئیس خوشم اومد. کارگرها رو به اسم کوچیک میشناخت و یادش بود که کدومشون روزهای تعطیل اخیر رو به خاطر حیثیت شرکت ، سر کار موندن تا پروژه عقب نیفته :)

برای همشون پاداش نوشت و امضا کرد :)


اسم منم تو لیست پرسنل دفتر بود. اولین حقوق شرکت رو فردا دریافت میکنم. چون ماه قبلو با وجود اینکه قرارداد داشتیم اما آزمایشی رفتم که حجم کار و وضعیت محیط بیاد دستم. حس عجیبی دارم به اولین حقوق :|

همیشه دوست داشتم که یه مبلغ ثابت ماهانه داشته باشم. الان این مبلغ قابل توجه ثابت ماهانه رو دارم اما انگار یه جوریه!

حس "کارمند حقوق بگیر" رو دوست ندارم خب :/


امروز صبح رفتم دادخواست تامین دلیل دادم واسه یکی از پرونده های شرکت که مربوط به واردات خودرو از امارات هستش. کارهای مقدماتیش تموم شد و کارشناس رسمی بهم معرفی شد. باهاش تماس گرفتم و قرار گذاشتیم تو محل شرکت بیاد واسه بررسی قراردادها. بعد به رئیس زنگ زدم که فلان روز حتتتتتتتتتما باید اصفهان باشه و بیاد شرکت که در حضور خودش قراردادها به کارشناس تحویل بشه. میگه من اونروز هستم اما خودت هم حتتتتتتتتتتتما باید باشی :دییییی


واسه پرونده جدید شرکت باید برم نطنز :(((

اونم کی؟ نیمه دوم مرداد :@@@

البته با راننده و ماشین شرکت میرم اما آخرش میدونم که زیتون پخته میشم :دی



3. از طرف یک استاد تفسیر قرآن که سه ساله میشناسمش و خیلی بهش ارادت دارم ( از این باب که داره با شجاعت و صراحت ، زنگارها رو از چهره روشن کتاب آسمانی پاک میکنه :* ) دعوت شدم که صبح پنج شنبه برم سر کلاسش و درباره ارتباط آیات ابتدایی سوره مبارکه مجادله با طلاق عاطفی ، برای شاگرداش صحبت کنم. با کمال میل پذیرفتم :)


4. فردا صبح ، رنگین کمان :)



نظرات 3 + ارسال نظر
خواننده خسته روحی سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 11:13 ب.ظ

سلام
یه سوال حقوقی داشتم مزاحم شدم
اگه کسی بخواد کسی را که مجرمه قتله و قصاص باید بشه باید دیه اون قاتل را کامل پرداخت بشه از طرف خانواده مقتول تا قصاص کنند طرف را
یا نه؟؟؟

سلام.
از این جمله بندی معرکه و محشرت کاملا مشخصه که خسته هستی!
نه خداییش خودت فهمیدی چی میخواستی بگی و چی گفتی؟!

منظورت اینه آیا؟:
اگه اولیای دم مقتول بخوان قاتل رو قصاص کنن باید به خانواده قاتل دیه بدن یا بدون پرداخت دیه میتونن قصاص کنن؟

اگه منظورت این بود که من نوشتم باید بگم که چهار حالت داره:
1. قاتل مرد و مقتول زن هستش.
2. قاتل زن و مقتول مرد هستش.
3. قاتل و مقتول زن هستن.
4. قاتل و مقتول مرد هستن.

درحالت 2و3و4 اولیای دم مقتول بدون پرداخت دیه حق قصاص دارن.
درحالت اول اگه اولیای دم زن مقتوله بخوان مرد قاتل رو قصاص کنن باید نصف یک دیه کامل رو به وراث او پرداخت کنن تا بتونن قصاصش کنن.......... آری و اینست جایگاه متعالی زن در این گوشه دنیا!

ایدا چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 09:32 ق.ظ http://chapdast98.blogsky.com/

آخ جووون حقوق
من هم اصلا از اینکه بخوام کارمند باشم خوشم نمیاد .. از اینکه بخوام هر روز از صبح تا عصر پشت یه میز بام متنفرم .. اما خ حقوق گرفتن خوبه دیگه تازه تو که همش هم پشت میز نیستی ...
مبارکت باشه ..
این سر فرصتت کی میاد ؟؟؟ خب بیا مسافرت رو بگوو ...



حالا من اصن کارمند پشت میز نشینم نیستماااااا... چهار روز در هفته میرم همش. اونم میشینم رو مبل کنار میز رئیس :دییییی
طولانی ترین زمانی که اونجا بودم طی این دوماه ، همین روزی بود که چهارساعت و خورده ای شد
همش دو سه ساعته کارمون تموم میشد. یه بارش که فقط بیست دقیقه طول کشید

مرسی عزیزم :*

وااااای بخدا هم حالشو پیدا نکردم و هم وقتشو. ولی میگم. نگم که خفه میشم

آرتمیس پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 01:25 ب.ظ

روزهای شیرین پرمشغله گی وحقوق ثابتی مبارک.منم ازکارمندکسی بودن خوشم نمیاد.اما شاید باورت نشه خیلی ازکسایی رو میشناسم علیرغم داشتن پتانسیل مناسب برای خودکارفرمایی اما ترجیح میدن با حداقل دستمزد کارمندباشند.

مرسی عزیزم :*

منم از اون آدما میشناسم. عجیبه هااااا... شاید اعتماد به نفس ندارن. شایدم قدرت ریسک ندارن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد