روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

1. امروز فهمیدم که ماشینها علاوه بر صندوق عقب ، انباری هم دارن :دی

چندروز بود که گاری ، یه صدای اضافه میداد. صبح بردمش صافکاری. گفتن باید انباریش عوض بشه.

عوض که شد ، صدای اضافه تموم شد.


2. دیشب دخترم خواب دیده که خدا یه دختر کوچولوی مث فرشته به ما داده که جمیع دوستان و آشنایان براش هلاک بودن و ازاطراف واکناف برای دیدنش هجوم آورده بودن :)

یادمه عزیزجونم خدابیامرز همیشه میگفتن: خواب دختردار شدن تعبیرش راحتی و گشایشه. 

آمین.


3. دخترم شنبه امتحان حسابان داره.

من دارم هر دقیقه جون می کنم و پرپر میزنم :(


نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت 09:37 ب.ظ

ایشالا گشایش همه زندگیتو پر کنه و سلامتی اجیر خودت و دخترت باشه تا ابد

مرسی.
برای شما هم.
معرفی نمی فرمایید؟!

سالواتوره دی ویتا چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت 10:06 ب.ظ

بیچاره دخترت
بیچاره تو
یاد مادر خودم میفتم وقتی امتحان داشتم
بیچاره 3 برابر من سر امتحانام زحمت میکشید
حق دارند میگند بهشت زیر پای مادران است




اونوقت روز همچین مامان و همچین معلمی رو یادت میره؟!
بهشت کمه. برو بالاتر

پرستو پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 08:25 ق.ظ

من میدونستم انباری دارن. کاش پنت هوس داشتن. بهتر نبود؟

واللللللللللا

پرستو پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 08:26 ق.ظ

حسابان؟ چند سالشه مگه؟ چند سالته مگه؟

فکرمیکردی چندسالمه اینجوری شوک شدی؟

پرستو پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 08:49 ق.ظ

من هی حرفام جا می مونه. میخواستم بگم خدا عزیزجونتو بیامرزه

مرسی عزیزم. رفتگان شما رو هم

سالواتوره دی ویتا پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 10:56 ق.ظ

خو یادم رفت دیگه
چیکار کنم
مادرم خودش میدونه من الزایمر دارم
زیاد بهم خورده نمیگیرند

خط خطی! پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 09:12 ب.ظ http://omide-babayi.blogfa.com/

ای جاااااااان! قوجولی موجولی ناناجی :دی
اسمشو چی میخواید بذارید؟!

صرفا یه خواب بود وروجک. به نامگذاری نکشید

[ بدون نام ] شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 01:42 ق.ظ

داداش حامد هم فردا حسابان داره. مامانش دقیقا همین حالو داره. نگران نباش همین که انتگرال رو حذف کردن از سال سوم کلی بچه ها راحت شدن. موقع ما انتگرال حذف نشده بود هنوز. الان دیگه دیره ولی اگه امتحان نهاییهای سالهای قبل رو به خوبی حل کنه کافیه و اصلا جای نگرانی نیست. امتحانا هر سال شبیه به همن. من سال نهایی از همه ی سالها کمتر انرزی گذاشتم و معدلم از همه ی سالا بالاتر شد. انرژیتو نگه دار واسه بعد از امتحانا که پروسه ی کنکور شروع میشه.

نمیدونی چقدر خوشحالم که دوباره میای پیشم.
حالا دیگه کمتر شعرو ور مینویسم اما جای نقدهای استادانه حامد خیلی خالیه.

واااااااااای... کنکور... نگو مینا... از وقتی اومد دبیرستان دارم کابوسشو میبینم

مینا یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت 01:09 ق.ظ

کلا یه مدتی بود نت نمیومدم. یه دوره ای کلا دلم میخواست توو تنهایی سپری بشه که شد و گدشت و تموم شد و الان دوباره از غارم خارج شدم.
حامد کلا نت نمیاد مگه واسه کارای ضروری. وقت نمیکنه اصلا.
تو لطف داری و خیلی خوشحالم که خوشحالی از اینکه میام اینجا.

اینا چندتا توصیه دوستانه درباره کنکوره. اگه حوصله نداشتی بذار یکی دو ماه دیگه بخونش:
ببین هر چی نگرانیت واسه کنکور کمتر باشه انرژیهای بهتری میفرستی سمت دخترت و استرسشو کمتر میکنی. مامانا گاهی استرسشون از خود بچه ها بیشتره و همین باعث میشه استرس بچه ها زیاد شه. مامان حامد با این که سی سال مدیر مدرسه بوده و خودش هزاران نفر رو راهی دانشگاه کرده ولی بازم اینقدر استرس داره که نگو. من سال کنکور مامان و بابام کاملا با ارامش و خونسردی باهام رفتار میکردن و همین باعث میشد محیط برای درس خوندنم کاملا خوب و فراهم باشه. هرچقدر مدرسه انرژیمونو میپرفت مامانم بهم انرژی میداد. در باره ی انتخاب رشته هم اصلا زیر منگنه قرارم ندادن. من علاقه ی عجیبی به مترجمی داشتم در حالیکه مدرسه هفت سال فکر میکرد یکی از کسایی باشم که پزشکی قبول میشن. سال پیش دانشگاهی وقتی اعلام کردم هیچ علاقه ای به پزشکی و کلا رشته های تجربی ندارم و میخوام مترجمی بخونم مشاورمون شاکی شد و گفت کاری میکنم اصلا نتونی کنکور بدی!!! میگفت توی مترجمی موفق نمیشی و این حرفا. در حالی که میدونست حرفش چقدر چرته. ولی خانوادم کاملا حمایتم کردن و به علاقم احترام گذاشتن. منم همه ی انرژیمو گذاشتم که بتونم سراسری تهران قبول بشم و شدم. کنکور تجربی هم با این که هیچی نخوندم ولی رتبم خوب شد و هم رتبه ای های من رشته هایی مثل تغذیه و روانشناسی تهران قبول شدن. پزشکی آزاد تهران مرکزی هم قبول شدم که اصلا سراغشم نرفتم و به هیچ کس هم نگفتم که وسوسم نکنن که برم. الان هم خیلی خوشحال و راضی ام و اصلا پشیمون نیستم. تنها دلیل اینکه مترجمی قبول شدم حمایت خانوادم بود و تنها دلیل اینکه تجربی هم قبول شدم این بود که سالای دبیرستان خوب درس خونده بودم و تخصصی هارو اساسی یاد گرفته بودم. عمومی ها هم که از همه مهمتره. عمومی هامو همرو بالای 80 زدم. به دختر گلت تاکبد کن عمومی هارو خیلیییییییییی جدی بگیره و از همین تیر که شروع میکنن واسه درس خوندن برای عمومی ها برنامه بذاره. دلیلش هم اینه که هیچکس اونطور که باید عمومی هارو جدی نمیگیره و اون کسی که خوب بلده براش میشه یه برگ برنده. کسی که عمومی های بالا داره و تخصصی متوسط خیلی موفق تر از کسیه که عمومی پایین داره و تخصصی متوسط. ببخشید پر حرفی کردم. من یه مدتی توو قلمچی مشاو و پشتیبان بودم. واسه همین خیلی مسائل بچه های کنکوری رو از نزدیک دیدم. دلیل این که اومدم بیرون هم دروغایی بود که قلمچی به بچه ها و خانواده هاشون میگفت و از ما هم میخواست که همون دروغارو بگیم. مثلا اصلا از بالا چنین قانونی صادر نشده بود که ثبت نام ازمون و کتاب حتما باید با هم باشه. ولی مسئول شعبه الکی میگفت باید حتما با ثبت نام ازمون، کتاب هم بخرید. مادرا التماس میکردن که بخدا کتابارو داریم و قبلا خریدیم و نمیتونیم باز هزینه بدیم. میگفتن نمیشه. اما انصافا ازمونای قلمچی خیلی به کنکور نزدیکه. ما خود مدرسه قرارداد بسته بود با قلمچی و هر دو هفته یه بار ازموناشو میدادیم. سر جلسه قشنگ احساس میکردم همون سوالارو دارم جواب میدم.فقط ازمونای قلمچی خوبه و سنجش. بقیه به درد نمیخوره. . ببین تورو خدا وقت دخترتو توو مدرسه پر نکن. نمیدونم مدرسش دولتیه یا غیر انتفاعیه. من غیرانتفاعی میرفتم از سال اول راهنمایی تا پیش دانشگاهی یه جا میرفتم. سال پیش دانشگاهی میخواستم بیام بیرون بابام نذاشت گفت محیط عوض میشه اذیت میشی. ولی مدرسه خیلی وقتمونو میگرفت. من کلی کلنجار رفتم تا از تک تک استادا اجازه گرفتم مدرسه نرم و فقط واسه ازمونا و امتحانا برم. اگه هم میرفتم نمیرفتم سر کلاس و بیرون کلاس درس میخوندم. مدرسه خیلی وقت الکی میگیره از ادم. الان داداش حامد میره سلام. همش به مامانش میگم به جای این کار فقط واسه درسایی که تووش ضعف داره بهترین معلمو بگیر و بذار توو خونه درس بخونه. ولی میترسه ریسک کنه. ولی به دختر خالم این توصیه رو کردم و معماری تهرات سراسری قبول شد. یه مدرسه ی دولتی رفت فقط برای امتحانا و درسای پیش و به جاش درسایی که ضعف داشت رو معلمای خوب گرفت و اموزشگاه رفت و عمومی ها و بقیه درسایی که قوی بود رو هم خودش خوند. البته به خود طرف هم بستگی داره. بعضیارو باید هلشون بدی تا درس بخونن و بهتره مدرسه باشن و تحت نظر. ولی اگه کسی باشه که خودش بخونه و انگیزه داشته باشه این بهترین روشه.چقدر حرف زدم. هر سوالی بود ازم بپرس.اگه خودمم بلد نباشم میتونم بپرسم. میبوسمت

اگه حس کردی طولانیه و خیلی شلوغ میشه کامنتدونیت تایید نکن!

ای جونم... تو ده صفحه دیگه م بنویسی من تاییدش میکنم

غارت کجاس؟ نزدیک غار من نیس بیام بهت سر بزنم؟

مرسی بابت راهنماییهات. حالا که مشاور بودی به وقتش حسابی خسته ت میکنم
دخترمو پارسال واسه حسابان و آزمونها ، گاج ثبت نام کردم.
حالا دارم به گاج و قلمچی فکر میکنم.
از استاد حسابانش راضی بود.
آزمونها رو چون تجربه هیچ ازمون تستی نداشت نمیدونم چجوری بوده در مقایسه.
اما دوستاش که قلمچی رفتن بهش اصرار میکنن بره اونجا.

کلا دارم دیوونه میشم اما به روش نمیارم که!
اگه بدونی من چه بازیگری هستم. حالا بماند که اونم خییییلی زرنگه و مرتب دستمو میخونه

مدرسه دختر منم بسیاااار وقت گیره. این که هیچی. مدیرشونم حقیقتا روانیه! اصن یه وعضی!

از اونجا که حفظیاتش قوی تره نمره های بهترشو از همین عمومیا و زبان میگیره همش.
آره باید سر عمومیا خیلی بهش تاکید کنم.
مسئله اصلی اینه که هیچ هدف مشخصی نداره واسه رشته دانشگاهیش و البته اینم دلیل داره که مفصله

مرسی عزیزم که وقت گذاشتی

کــــاکتوس صــــورتی شنبه 25 خرداد 1392 ساعت 12:33 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

چقدر تو این امتحانا هم خودم هم مامانم اذیت شدیم :(

:(((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد