روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

دگرگونه چهارده

... همین که حال من خوش نیس 

همین که قلبم آشوبه 

تو خوش باشی برای من  

همین بد بودنم خوبه ... 

 

پ.ن 

1. ترانه گوگوش. 

2. مغزم کار نمیکنه. 

3. عجب... عجب...

دگرگونه سیزده

... سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی 

 

دل ز تنهایی به جان آمد ، خدا را همدمی ... 

 

 

پ.ن  

1. بیتی از حافظ. 

2. "مالامال درد" میدونین چیه؟ خداکنه ندونین! 

دگرگونه دوازده

... هواداران کویش را ، چو جان خویشتن دارم ... 

 

پ.ن  

1. مصرعی از حافظ .

2. با عشق ، همه چیز ممکن میشه.

دگرگونه یازده

... وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم  

     که در طریقت ما ، کافریست رنجیدن... 

 

 

پ.ن  

1. بیتی از حافظ. 

2. مسلمانم.

دگرگونه ده

... لاف عشق و گله از یار؟ زهی لاف دروغ 

 

عشقبازان چنین ، مستحق هجرانند ... 

 

پ.ن  

1. بیتی از "حافظ". 

2. هیچ گله ای ندارم...

دگرگونه نه

... نکته ها رفت و شکایت کس نکرد  

جانب حرمت ، فرو نگذاشتیم ... 

 

پ.ن: 

روان "حافظ" شاد. چه خوب که داریمش.

دگرگونه هشت

همینطور از اول صبح یه مصراع از غزل حافظ میاد سر زبونم. آه می کشم و زمزمه می کنم. چند دقیقه یه بار بغض میاد و میره. حال روبراهی ندارم. دلم یه جای خنک و معطر و خلوت و آرامبخش میخواد. مثلا گوشه یکی از رواقهای حرم امام رضا.

اون مصراع اینه: 

 

... بیچاره ما که پیش تو از خاک ، کمتریم... 

 

دگرگونه هفت

در راستای تحریم خردادی! 

چند بیت فوق العاده از نسیم شمال

 

 

 

دست مزن! چشم. ببستم دو دست 

راه مرو! چشم. دو پایم شکست  

حرف مزن! قطع نمودم سخن 

نطق مکن! چشم. ببستم دهن  

هیچ نفهم! این سخن عنوان نکن 

خواهش نافهمی انسان نکن  

لال شوم ، کور شوم ، کر شوم 

لیک محال است که من خر شوم!

دگرگونه شش

شب خیلی سختی داشتم تو دفتر. 

از اون شبهای به یادموندنی میشه.  

حالم گرفته اساسی. 

 

سالها قبل " سه تار " آل احمد نازنین رو خوندم. تو داستان " اختلاف حساب " یه جمله توپ داره که امشب ، هزار بار با خودم تکرارش کردم: 

 

-...تو این مملکت ، خوشحالی از سر نفهمیه. آدم هرچه احمق تر باشه ، خوشحال تره!...-

دگرگونه پنج

(یکی از غزلهای بسیار زیبای جناب فاضل نظری. 

لذت ببرین...)  

 

از باغ می‌برند ، چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند

پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

ای گل! گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

یک نقطه بیش ، فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

آب طلب نکرده ، همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند!

دگرگونه چهار

(شعر ماندگار " من ، عشق را به نام تو آغاز کرده ام " اثر جناب محمدرضا عبدالملکیان رو خیلی دوست دارم. باهاش هم خاطره های خوب دارم هم خاطره های بد... 

یکی از دوستام زنگ زد. کلی حرف زدیم. بعدش نا خودآگاه این شعر از اولش تا آخرش چند بار تو ذهنم مرور شد. حالم عوض شد. دلم خواست بعضی جاهاشو اینجا بنویسم...) 

 

زیبا!  

هوای حوصله ابری است

چشمی از عشق ببخشایم

تا رود آفتاب بشوید 

دلتنگی مرا... 

 

چشم تو شعر

چشم تو شاعر است

من دزد شعرهای چشم تو هستم... 

 

 

زیبا!  

تمام حرف دلم این است:

من عشق را به نام تو آغاز کرده ام

در هر کجای عشق که هستی

آغاز کن مرا.

دگرگونه سه

(عین متن یکی از دیالوگهای فیلم "شب یلدا" اثر کیومرث پوراحمد...که زمزمه این روزهای منه) 

 

..... داد نکش ...... هوار نکش ...... آروم و بی سر و صدا همه چیز رو تحمل کن ....... 

 

دگرگونه دو

(اثری از جناب فاضل نظری)  

 

در شب باران ، به خاک ریخته گاهی

بوسه ابری که دل سپرده به ماهی

خط به خط سرنوشت من ، مژه توست

زندگی کوه بسته است به کاهی

زلف تو و عمر من ؟ چه راه درازی!

چشم تو و حال من ؟ چه روز سیاهی!

مسئله مرگ و زندگی ، نظر توست

می کشی و زنده می کنی به نگاهی

حق من این زندگی نبود خدایا!

جان مرا زودتر بگیر الهی.

دگرگونه یک

(ترانه ای بسیار زیبا و خاطره انگیز با اجرای دکتر شاهکار بینش پژوه) 

 

  

سر اومد زمستون

شکفته بهارون

گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون

کوها لاله زارن

لاله ها بیدارن

تو کوها دارن گل گل گل ، آفتابو میکارن

توی کوهستون

دلش بیداره

تفنگ و گل و گندم

داره میاره

توی سینه اش جان جان جان

یه جنگل ستاره داره

لبش خنده نور

چشاش شعله شور

صداش چشمه و یادش آهوی جنگل دور.

توضیح

من به بعضی شعرا ارادت خاص دارم.صدای بعضی از خواننده ها رو می پسندم. بعضی از نویسنده ها رو دوست دارم. به کارهای بعضی از کارگردانها فکر می کنم. 

 

گاهی وقتها با خوندن یه شعر یا گوش کردن به یه آهنگ  یا ورق زدن یه کتاب یا دیدن یه فیلم ، حالم عوض میشه. 

گاهی خوبم ، بد میشم.

گاهی بدم ، خوب میشم.

گاهی اون شعر یا اون آهنگ یا اون کتاب یا اون فیلم ، نمیذاره حال بدم ، بدتر بشه.

گاهی کمک می کنه حال خوبم ، خوب تر بشه.  

از این به بعد میخوام بعضی شعرها یا ترانه بعضی آهنگها یا بعضی جملات جالب بعضی کتابها یا دیالوگهای موثر بعضی فیلمها رو اینجا هم بنویسم و خواننده گل وبلاگم رو در حس اون لحظات خودم شریک کنم. 

قطعا تا جایی که بتونم و خاطرم مونده باشه آدرس یا منبع رو ذکر خواهم کرد.  

اون پستها رو با عنوان "دگرگونه" خواهم نوشت.


پ.ن: دقت کردین توی این چهار خط بالا چند بار "بعضی" و "گاهی" تکرار شده؟! شرمنده ام.