روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

دگرگونه هشت

همینطور از اول صبح یه مصراع از غزل حافظ میاد سر زبونم. آه می کشم و زمزمه می کنم. چند دقیقه یه بار بغض میاد و میره. حال روبراهی ندارم. دلم یه جای خنک و معطر و خلوت و آرامبخش میخواد. مثلا گوشه یکی از رواقهای حرم امام رضا.

اون مصراع اینه: 

 

... بیچاره ما که پیش تو از خاک ، کمتریم... 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
امید شنبه 18 تیر 1390 ساعت 12:39 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

اگر موفق شدین پیدا کنید
این حقیر دست کوتاه را فراموش نکنید
بدجور دلم هوای آن اقای مهربان را کرده است

محتاج دعای دوستان هستم.
مطمئنا و متاسفانه به خاطر گرفتاریهای شغلی به این زودی نصیبم نمیشه

نیما شنبه 18 تیر 1390 ساعت 02:20 ب.ظ

یکم دیره ولی تولدت مبارک . صد ساله باشید ( آخخ که منم باشم و ببینم شما رو وقتی که صد ساله میشی خیلی دیدن داری)

ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم کولر بزنیم و عود روشن کنیم و در اتاق رو قفل کنیم و یه جای خلوت و دنج تو خونه بر آوریم
برو حالشو ببر
عزت زیاد

دیر نیست. مرسی. آآآآخخ که چه حالی داره وقتی من صد ساله شدم تو رو ببینم با عینک ته استکانی و عصا و جلیقه کنار یه دسته پیرمرد دیگه ( که البته همگی از سران و کله گنده ها هستین!!!) داری تو پارک قدم میزنی


حالا دیگه حرم مصنوعی میسازی؟
اونم به شعبده؟!
ترسیدم ازت داداشی

مرسی که اومدی.
سلام

کاکتوس صورتی شنبه 18 تیر 1390 ساعت 04:59 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

نبینم غمتو
چرا آخه؟


ولی آخ گفتی حرم امام رضا...دلم هوای اونجا رو خواست...میشه ساعت ها بدون دغدغه اونجا نشست و آروم بود!

بوسسسسسسس

گفتنی نیست آخه

ساعتهاااااااا بی دغدغه و آروم.... به به....به به

با سلام خدمت دوست عزیز و بزرگوار دیگر کمتر به این حقیر سر می زنید ضمنا بایستی تولدتان را تبریک گفته و کادو را می دادم حال ملالی نیست و این از بزرگواری شماست در هر شکل بنده همیشه بیادتان هستم و سیدم دعا کرده که حتما امام رضا شما را بطلبد قربان مهر و محبت شما بدرود تا بعد

با سلام

حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست

با خاک آستانه این در، به سر بریم

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

علیکم

که عشق آسان نمود اول ، ولی.....

ممنونم

نهال دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 08:08 ب.ظ http://fazmetr.blogsky.com

تولدت با تاخیر مبارک !

من تا حالا همچین جایی نشستم که حس آرامش داشته باشم ....اینقدر هم گذشته از وقتی که امام رضا رفتم که چیزی یادم نمیاد ....کاش داشتم ...

مرسی عزیزم.


کاش منم!

مهدی سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 11:42 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

ای بابا حال و روزت و داشتم الان جز خاطره های منه
گفت حافظ و دلت و جای امن یاد این بیت افتادم از خود حضرتش
از 4 چیز مگذر گر عاقلی و زیرک
امن و شراب بی غش معشوق و جای خالی

امیدوارم هرچی حال و روز بد هست جزء خاطره ها بشه.....

مهدی چهارشنبه 12 مهر 1391 ساعت 11:07 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

و من بهترین مخلوق خدا خاطره ی بد زشت ترین نوع بشریت بودم چرا فکر می کردم بدی همون زشتیه؟

چه سئوال خوبی.
واقعا چرا؟؟؟

مهدی شنبه 15 مهر 1391 ساعت 10:55 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

چون خودم و بهترین مخلوق خدا می دونستم یعنی گناه جهل و گناه تکبر
در حقیقت این ها بدی های من بود که من رو زشت کرده بود
و همچنین کسی که مثل من نبود و در نظر من زشت کرده بود و برای همین هم من خاطره بدی بودم

خداییش حال می کنی من چقدر فیلسوووفم

با توضیحی که دادی یاد این جمله یه بزرگ افتادم:

تحجر ، سنگ قبری است که تنها به اندازه یک جمله جا دارد: زنده باد باورهای من!

آره...این خیلی بده که کسی که مث ما نیس در نظرمون زشت بیاد. آخر تحجره.

فیلسوف نیستی. یه چیز دیگه ای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد