روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

دگرگونه سیزده

... سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی 

 

دل ز تنهایی به جان آمد ، خدا را همدمی ... 

 

 

پ.ن  

1. بیتی از حافظ. 

2. "مالامال درد" میدونین چیه؟ خداکنه ندونین! 

نظرات 8 + ارسال نظر
زندگی شنبه 29 مهر 1391 ساعت 03:47 ب.ظ

سینه مالامال عشق است که دردرا میفهمد
سینه مالامال تنهائیست که فقط خدارا جای میدهد
سینه مالامال همدم است که جان طلب میکند

فقط مالامال درد...

غریب یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 07:41 ق.ظ

به قول مامانا :الهی دردت بخوره تو سرم.
نبینمت اینجوری!ببین چقدر آدم میاد اینجا که دوستت دارند!
نمیذارم هیچ وقت تنها باشی.

خدانکنه
لطف داری اما کار من از دلداری های اینجوری گذشته دیگه

غریب یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 08:36 ق.ظ

اسیر فصل خزان گردد عمر آنکس که
دمی اسیر اشک کند چشم مهربان تو را . . .

مهدی یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 12:53 ب.ظ

شنیده ام که می گفتی "معاشری خوش و رودی بساز می خواهم" اما دوست من " بلبلی کو که کند فهم، زبان سوسن"

گداخت جان که شود دل به کام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد....

مینا یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 09:42 ب.ظ

اگه نمیدونستم هم امشب فهمیدم!

چی شده عزیزدلم؟ اگه دلت خواست حرف بزنی زنگ بزن. باشه؟ نگرانم کردی...

:دی یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 10:59 ب.ظ

مالامال درد که هیچی
خدا را همدمی رو هم میدونم چیه

بمیرم برات... من میفهمم چی به سرت اومده که "مالامال درد" رو میدونی...

مهدی دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 10:08 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

مگر تو کسی نبودی که می گفتی:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
چی شده می بینم که عقب نشینی کرده ای و حالیا مصلحت وقت در آن می بینی
که کشی رخت به میخانه و خوش بنشینی
زیتونا

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد...

ضمنا جان ز تن درآمده...

مهدی دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 05:04 ب.ظ

زیتون آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بری

نریختم...
بردم...
مرسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد