ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
... سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد ، خدا را همدمی ...
پ.ن
1. بیتی از حافظ.
2. "مالامال درد" میدونین چیه؟ خداکنه ندونین!
سینه مالامال عشق است که دردرا میفهمد
سینه مالامال تنهائیست که فقط خدارا جای میدهد
سینه مالامال همدم است که جان طلب میکند
فقط مالامال درد...
به قول مامانا :الهی دردت بخوره تو سرم.
نبینمت اینجوری!ببین چقدر آدم میاد اینجا که دوستت دارند!
نمیذارم هیچ وقت تنها باشی.
خدانکنه
لطف داری اما کار من از دلداری های اینجوری گذشته دیگه
اسیر فصل خزان گردد عمر آنکس که
دمی اسیر اشک کند چشم مهربان تو را . . .
شنیده ام که می گفتی "معاشری خوش و رودی بساز می خواهم" اما دوست من " بلبلی کو که کند فهم، زبان سوسن"
گداخت جان که شود دل به کام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد....
اگه نمیدونستم هم امشب فهمیدم!
چی شده عزیزدلم؟ اگه دلت خواست حرف بزنی زنگ بزن. باشه؟ نگرانم کردی...
مالامال درد که هیچی
خدا را همدمی رو هم میدونم چیه
بمیرم برات... من میفهمم چی به سرت اومده که "مالامال درد" رو میدونی...
مگر تو کسی نبودی که می گفتی:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
چی شده می بینم که عقب نشینی کرده ای و حالیا مصلحت وقت در آن می بینی
که کشی رخت به میخانه و خوش بنشینی
زیتونا
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد...
ضمنا جان ز تن درآمده...
زیتون آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بری
نریختم...
بردم...
مرسی.