روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

تو پاتوق متوجه شدیم که یکی از کاکتوسهای قدیمی اونجا ، گل داده به چه زیبایی... نارنجی سحرانگیز...


این هم باغچه حسن یوسف در مرکز مشاوره نور...


و اینها هم تنی چند از دوستان دلبند من :)





1. امروز از ساعت 9تا10 پاتوق داشتیم. مشروحش رو بعد از ایام تعطیلی براتون مینویسم چون الان واقعا خسته م. از ساعت 10تا12 هم کارگاه جدید که بسیار مفید بود :)


2. بلاگ اسکای بخاطر بارگزاری نسخه جدید در حال تغییر و تحوله و ممکنه از فرداصبح نتونین به مدت 48 ساعت ، کامنت بذارین. اینجور که خودشون فرمودن! :(


3. قراره بریم آب و هوایی عوض کنیم همین اطراف. از طبیعت عکس میگیرم و بعد از تعطیلی براتون میذارم. دیدین چه خوب شد یاد گرفتم :دی



1. از امتحانامون ، فقط زبان فارسی و عربی مونده :@


2. از عجایب روزگار ، یکی هم اینست که هیئت سه نفره کارشناسان رسمی ، بعد از گذشت سه ماه ، علی رغم تماسهای مکرر اینجانبه! ، هنوز اعلام نظریه نفرموده اند. آنوقت ، امرای شورای حل اختلاف برای وکیل پرونده ، ابلاغ تهدید به رد دادخواست فرستاده اند!!! در اوج سواد و تخصص و اشراف به قوانین :@


3. دوستم مسیج داده که:

خانم غ که رفت. آقای دال در حین دفاع ، سکته قلبی کرده. خانم الف برای ریه هاش بستری شده. منم که راهی تیمارستانم. تو مواظب خودت باش.

جواب دادم که:

وا؟ من که خیلی وقته مردم. خوابی؟!

نوشت:

آخی... خدا بیامرزتت. پس چرا راحت نشدی؟!

نوشتم:

همه که با مرگ ، راحت نمی شن. من جهنمی ام!


ساکت شد. فکر کنم داره تو رابطه ش با من ، تجدید نظر میکنه :(

چقدر خوبه که روزی که دلت گرفته و داری از زور بغض خفه میشی ، یهو منشیت بیاد اجازه بگیره که یه ساعت زودتر بره. وقتی که رفت ، بلند شی بری چراغا رو خاموش کنی و درها رو قفل کنی و بیفتی روی کاناپه و از اختلاط اشک با خط چشم و ریمل نترسی و هی بباری و هی بباری و هی بباری تا آروم بگیری. بعد بلند شی بری سر آینه و به اون قیافه غریب ، زل بزنی و دلت به رحم بیاد و این جمله رو که نمیدونی کجا خوندی بهش بگی: غصه نخور دیوونه. من که باهاتم!

کاش یهو منشیم بیاد اجازه بگیره که یه ساعت زودتر بره... 

اون همکارم که ماسک میزد و عارضه کبدی داشت یادتونه؟

دردش دیگه تموم شد...

برای آرامش روحش دعا کنین لطفا :(((

ت.ط سه

ایران: حیاط خلوت تهران! مستمری بگیر تاریخ درخشان خود! این کشور از صادر کنندگان اخلاق و مدیریت به جهان است و البته کوزه گر ، همیشه از کوزه شکسته آب میخورد!


توبه: مجوز گناه!


تمدن: به حالتی در وسایل مادی انسانها اطلاق میشود که معمولا رو به جلو و پیشرفت است. مثلا انسانها هر روز با سلاح های جدیدتر و کشنده تر به جنگ هم میروند!


----------------------------------------


س: من موکل شما در پرونده مطالبه چک هستم. خواستم بگویم که اعلام رضایت کنید و حکم جلب طرف را ملغی کنید.

ج: چرا؟ پولتان را گرفتید؟

س: نه. اما بدهکار تهدید کرد و من قصد دارم منصرف بشوم.

ج: نترسید. هیچ غلطی نمیکند. جلبش میکنیم.

س: نه این ناشکری است! در اثر تهدید تلفنی او ، همسر من خانه را ترک کرد و گفت که دیگر باز نمی گردد!

تصاویری از دیگر همسایگان عزیز من :)









1. قبل از ظهر ، آقای ایکس (پست قبل) زنگ زد.

عذرخواهی و عذرخواهی و عذرخواهی.

خودشم مونده بود تو حرف طرف. میگفت دیشب فقط تو رختخوابش تکون خورده تا صبح! صبحم تا اون موقع فکر میکرده که وقتی به من زنگ زد چی بگه که غلط زیادی دوستش ، جبران بشه...

جبران که نشد اما حداقل آقای ایکس ، وجهه خودشو ترمیم کرد!


2. فردا صبح تا ظهر ، گیر ثبت دوتا پرونده م. فقط ثبت! یعنی یه همچین دادگستری داریم ما :(


3. شکایت جعل و استفاده از سند مجعول و سوء استفاده از مقام دولتی و تخلف کارمند دولت از وظایف و اینا کردیم به طرفیت یکی از شعب بانک فلان و یکی از کارمندهای اون بانک.

همه مدارک افتتاح حساب موکلمو دادیم دست کارشناس. از موکلم و کارمند بانک استکتاب شده. کارشناس نوشته: خط و امضا ، مربوط به کارمند بانک نیس.

یعنی کی این کار زشتو کرده پس؟!!!


4. تو وب گردیهای اخیر ، با وب یه دوست خوب آشنا شدم.

برای نازنین عزیز ، صبر و برای روح بلند مادرش از خدا شادی میخوام و خواهش میکنم حتما و حتما ، اینجا رو بخونین.



طرف اومده مشاوره.

یه تسبیح دونه درشت ، دور مچ دستشه.

دوتا انگشتر عقیق بزرگ هم به یکی از انگشتاشه!

محاسن مرتبی داره اما یقه ش که تا بیخ گردن بسته شده ، گردن منو اذیت میکنه.

سلام میکنه و میگه: شما رو آقای ایکس به من معرفی کردن.

بعد شروع میکنه مشکلشو توضیح میده.

یه دفعه وسط حرفاش ، قفل میکنه روی قاب عکس توی قفسه کتاب پشت سر من.

بعد از چندثانیه به خودش میاد. ساکت می مونه.

با لبخند میگم: خب! می فرمودین.

تو یه حال عجیب و غریب ترکیبی از تفکر و تنفر و تردید ، میگه: آقای ایکس گفته بودن میفرستمت پیش یه وکیل خیلی درست!

لبخند از روی لبم جمع میشه...

از روی صندلیم بلند شدم و با صدای بریده بریده گفتم: آقای ایکس در مورد من حقیقتو گفتن. حداقل تا امروز نادرست نبودم. اما آقای ایکس هنوز شما رو نمی شناختن. شما اینقدر درست نیستین که من به شما مشاوره بدم. بفرمایید بیرون!

- : نه خانم. منظورم این بود که...

- : اصلا نمیخوام منظورتونو بفهمم. از در که اومدین داخل ، با دوسه تا علامت که دیدم فهمیدم که عقاید من و شما ، تو یه مسیر نیس. اما برام هیچ تفاوتی نداشت. من با قانون به شما مشاوره میدادم نه با خصومت و نه با عقاید شخصی. تو بحث مشاوره ، شما برای من با یه ژیگول سوسول لامذهب ، هیچ تفاوتی ندارین. من هنوز سوگند تحلیفمو فراموش نکردم. من هرگز شما رو به عنوان یه مراجع ، قضاوت نکردم. بفرمایید بیرون!

- : اجازه بدین...

- : بسلامت!

- : من با آقای ایکس صحبت میکنم!

میره بیرون... نفسم گرفته... آدمیزاد چقدر میتونه حقیر باشه...


پاتوق ده

امروز در پاتوق:


1. تبادل نظر درباره تخصصی شدن روند مشاوره در مراکز مشاوره.


2. مسلمان تقلیدی و مسلمان تحقیقی.


3. تجربیات دوستان درباره آلرژی فصلی.


از ساعت 9تا10 ، پاتوق داشتیم و طبق برنامه ریزی قبلی ، امروز اولین جلسه کارگاه جدید از ساعت 10تا12 تشکیل شد که بسیار بسیار عالی و تاثیرگذار بود.

از این پس پاتوق یکساعت خواهد بود و در ادامه ، کارگاه جدید برگزار میشه.


منو هم آب معدنی و دمنوشهای خوشمزه با نبات و کیک بود.

1. دختره با پدرش اومده مشاوره.

دور چشم چپش بادمجونه.دستش باندپیچیه. روسری شو باز میکنه تا اثر کبودی فشار دستهای شوهرشو روی گردنش ببینم. پاچه شلوارشو میزنه بالا و جای تسمه کمربندو نشون میده.

دختره هی حرف میزنه و گریه میکنه.

پدرش دقیقه ای یکبار می پره وسط حرف دخترش و میگه: شناسنامه شو چیکار کنیم؟ شوهرش برداشته و پس نمیده بهش.

پدره ، پنج شش بار وسط حرفهای دختره روی قضیه شناسنامه ، تاکید میکنه.

دختره از شدت گریه دیگه حرف نمیزنه.

پدرش میگه: واسه شناسنامه چیکار کنیم؟

با تعجب میگم: شناسنامه رو ول کنین آقا. اهمیتی نداره تو این وضعیت.

پدره میگه: آخه انتخابات.....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چشمامو بستم و دهنمو باز کردم.


2. به دبیر ستاد سمینار مبارزه با ایدز ، اجازه داده نشده که از کلمه کا.ن.دوم  استفاده کنه!!!

کجا زندگی می کنیم؟! :((( 

اینم عکس گوشباره های اختصاصی :دی

 روی پارچه سیاه گذاشتم تا جزئیاتش مشخص باشه.


واما توضیحاتش:

شما برای استفاده از این گوشواره باید سه تا سوراخ توی هر گوش داشته باشین.

اون گوشواره زنجیری برای یک گوش پوشیده میشه و اون سه تا گوشواره میخی برای اون گوش.

سنگ زرد ، شرف الشمس و سنگ قهوه ای ، عقیق هستش. اون آویز کوچولو و اون یکی گوشواره میخی هم که پروانه س. زنجیر تا اون قسمت که دوتایی هستش میره تو سوراخ اول گوش و پروانه ظریفی که میبینین روی سوراخ گوش قرار میگیره و ادامه زنجیر توی دوتا سوراخ دیگه گوش پیچیده میشه.

بسیار شکیل و زیبا و نامتقارن.

من از طلای سفید برای پایه کار استفاده کردم و واسه اینکه وزنش کمتر بشه ، برای پشت گوشواره های میخی ، پیم پلاستیکی زدم.





عکس چندتا از کاکتوسهای خوشگلمو براتون میذارم ، باشد که کیف بفرمایید :)  البته عکس اولی اون گلدون کوچولو که گل صورتی داره ، کاکتوس نیس. شمعدونی عروس یا شمعدونی بگونیا هستش.


1. صبح رفتم سروقت پرونده یکی از موکلها تو شعبه رسیدگی کننده.

دیدم خانم مدیر دفتر ، از بس گریه کرده دیگه نه چشم داره و نه صدا.

خب البته ناراحت شدم اما دو ساعت بعد که بلوتوث تعطیلی مغازه کبابی همسرشو که از طرف بهداشت و تعزیرات ، ضبط و پخش شده بود دیدم ، بیشتر از ناراحتی ، تاسف خوردم و تا چند ساعت حال تهوع داشتم... :(((


2. دختره با پدرومادرش اومده مشاوره.

میگه ترم آخر حقوقم. میگه چهارماهه که عقد کرده و تو این مدت چندبار از همسرش کتک خورده! والبته اصرار داره که بگه: شوخی بوده!

یکی نیس بگه اگه شوخی بوده چرا الان اومدی پیش من :@


3. خانمه اومده مشاوره.

بیشتر از بیست سال ، کتک خورده و تحقیر شده... بخاطر دخترش صبر کرده... دخترش چندماه دیگه عروسی میکنه و میره... خانمه از الان اومده وکالت بده که بعد از عروسی دخترش ، به این زندگی جهنمی خاتمه بده...

خیلی دردناک بود... :(


از این پس ، گاه و بیگاه با لحظات تصویری زیتون ، شریک خواهید بود.

من باب توضیح: هر عکسی که تو "آلبوم" بذارم خودم گرفتم و چیزی از نت نمیارم.


پنج دقیقه بعد از گرفتن این عکس ، بارونی زد که تو عمرم ندیده بودم. رگبار و رعد و برق... دشت و آسمان ، هم زیبا بود و هم وحشتناک...



این هم مجموعه ای از کاکتوسهای نازنین من ، روی میز کارم. البته عکس مال پارساله و اگه عکس فعلی این مجموعه رو براتون بذارم از رشد جالبشون لذت میبرین.