(یکی از غزلهای بسیار زیبای جناب فاضل نظری.
لذت ببرین...)
از باغ میبرند ، چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل! گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش ، فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده ، همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند!
(شعر ماندگار " من ، عشق را به نام تو آغاز کرده ام " اثر جناب محمدرضا عبدالملکیان رو خیلی دوست دارم. باهاش هم خاطره های خوب دارم هم خاطره های بد...
یکی از دوستام زنگ زد. کلی حرف زدیم. بعدش نا خودآگاه این شعر از اولش تا آخرش چند بار تو ذهنم مرور شد. حالم عوض شد. دلم خواست بعضی جاهاشو اینجا بنویسم...)
زیبا!
هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا...
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم...
زیبا!
تمام حرف دلم این است:
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا.
سلام به خواننده عزیز وبلاگ زیتون.
یه خواهش کوچولوی دوستانه ازت دارم.
لطف می کنی پستهای اول منو هم
بخونی و نظرتو در مورد اونها هم برام
بنویسی؟؟؟
مهمه که بدونم دوستام همه دلنوشته هامو خوندن یا نه.
مرسی از وقتی که میذاری.
(عین متن یکی از دیالوگهای فیلم "شب یلدا" اثر کیومرث پوراحمد...که زمزمه این روزهای منه)
..... داد نکش ...... هوار نکش ...... آروم و بی سر و صدا همه چیز رو تحمل کن .......