روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

لطفا...

سلام به خواننده عزیز وبلاگ زیتون. 

یه خواهش کوچولوی دوستانه ازت دارم.   

 

لطف می کنی پستهای اول منو هم 

 

بخونی و نظرتو در مورد اونها هم برام  

  

بنویسی؟؟؟   

 

مهمه که بدونم دوستام همه دلنوشته هامو خوندن یا نه. 

مرسی از وقتی که میذاری.

نظرات 13 + ارسال نظر
مجید سه‌شنبه 9 فروردین 1390 ساعت 02:15 ب.ظ http://diarenoon.ir

چقدر میدی من همه پستهاتو بخونم؟هر پستی 5 تومن...خوبه؟دی: شوخی...
راستش اون روز اول اشناییم با وبلاگتون خیلی پستها رو خوندم یه چندتاشو خیلی حال کردم...موفق باشید

آآآآآآآآآخی چه قانع همش ۵تومن؟
مردونه مردونه اگه همشو بخونین و واسه هرکدوم نظر ادبیاتی ( نه اینکه فقط بگین خوندم یا حال کردم یا...) بنویسین هر پستی ۵ تومن پیش من دارین

مینا سه‌شنبه 9 فروردین 1390 ساعت 09:51 ب.ظ

سلام عزیزم
گوشیم دیشب شارزرش تموم شد و پرواز هم 3 ساعت تاخیر داشت و نزدیک 3 صبح رسید خونه
ساعت 10 صبح هم مهمون اومد و فرصت نشد شارژر رو از توی چمدون دربیارم
ببخشید واقعا
گوشیت هم خاموشه و نمیتونم باهات تماس بگیرم
ناراحتم که فرصت صحبت کردن باهات رو از دست دادم
بازم منتظرت می مونم
برمیگردم و پستهای جدیدت رو میخونم

سلاااااام خانمی.
خداروشکرکه خوبی.
حتمابهت زنگ میزنم.
قربونت برم.مرسی که خبردادی

مجید چهارشنبه 10 فروردین 1390 ساعت 12:49 ب.ظ http://diarenoon.ir

جدا؟5 هزار تومنا...رفتم سراغش..دی:

حالا ببینم چکار می کنین.
یادتون باشه که گفتم نظرات باید تخصصی و انتقادی باشه.
شماره حسابتون هم فراموش نشه

کاکتوس صورتی چهارشنبه 10 فروردین 1390 ساعت 02:16 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

چه خووووووووووب...منم 5 تومنا رو میخوام...این مجید نظراش خوب نیست...بهش گوش ندین :دی

من ایشالله سر فرصت میام از دم شروع میکنم خوندن...از اون روز که اومدم وبلاگتون همه مطلبارو خوندم قبلیارو یکی دوتا

فعلاااااا

دم خروس یا قسم ابوالفضل؟؟؟
تو خونه خودت یه چیز دیگه در مورد مجیدخان نوشته بودیااااااا
این آقامجید ، خان داداش منه. باید هواشو داشته باشم
اتفاقا ، نسبت به سن و سالش پخته تره

کاکتوس صورتی چهارشنبه 10 فروردین 1390 ساعت 09:15 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

خب اونجا جدی بود الان شوخی یا بیلعکس:دی

جدی بخوام تعریف کنم کلی توفیر داره ها

ببین بیا بحث در مورد این قضیه رو همینجا تموم کنیم.خب؟
این مردها اصلا ظرفیت ندارن!
کافیه این داداش من بیاد و حرفهای ما رو بخونه. دیگه بیا و درستش کن.
مگه دیگه از پسش بر میایم؟
( منتظر باش که بیاد کچلمون کنه)

مجید پنج‌شنبه 11 فروردین 1390 ساعت 09:53 ق.ظ http://diarenoon.ir

منم حرفای شما رو تایید میکنم...من کلا خیلی خوبو ناز و مهربونو دوست داشتنیو اینا و اینام...اثلا من خیلی خوبم...هاله نورم دارم..اثلا من رو ببین چقدر قشنگم...چشمامو ببین...دندونامو ببین چه قشنگ گیر کرده توی برف...چه سری چه دمی چه پرو بالی..

ولی خارج از شوخی...بزنم تو کار انتقاد و اینا؟من زیاد در زمینه شعر و ادبیات راستش سررشته ندارم ولی الان فکرشو میکنم ۴۹ تا ۵ هزار تومن ...یه پست دیگه بده تا پولش سر راست بشه من انتقال و ایناهاشم راحتره...
(شوخی)

اووووووووووووووووه........ کی بره اینهمه راهو؟؟؟
داداش شما انگار کلا عادت دارین واسه خودتون چایی زعفرونی بریزین.ها؟
هاله نور فقط مال یه نفره.نبینم به اکتشافاتش دست درازی کنینااااا....عاقبت خوشی نداره....
مگه ما تاحالا داخل شوخی بودیم؟ برین توکارانتقاد ببینم چندمرده حلاجین. منو از 5 تومنا نترسونین...
پس زحمت دعوت از دوست صورتیمونو بکشین لطفا. دلم میخواد ببینمش

سید جمال طباطبایی ازاد پنج‌شنبه 11 فروردین 1390 ساعت 10:03 ق.ظ http://ostadvashagerd.persianblog.ir

زیبا

زیبا هوای حوصله ابری است

چشمی از عشق ببخشایم

تا رود آفتاب بشوید

دلتنگی مرا



زیبا

هنوز عشق

در حول و حوش چشم تو می چرخد

از من مگیر چشم

دست مرا بگیر و کوچه های محبت را

با من بگرد

یادم بده چگونه بخوانم

تا عشق در تمامی دل ها معنا شود

یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت

در تندباد عشق نلرزد

سید جمال طباطبایی ازاد پنج‌شنبه 11 فروردین 1390 ساعت 10:10 ق.ظ http://ostadvashagerd.persianblog.ir

با سلام خیلی خوشحال شدم که شما اشعار محمدرضا عبدالملکیان را می خوانید
داستان این شعر از قول خودش این است که زمانی که با خسرو وجناب اقای دکتر دارینوش در حال جمع اوری مجموعه اشعار شان
بودند محمد رضا بدلایل مختلف جون دیدگاهش عوض شده بود دوست نداشت این چاپ بشود به هر حال چاپ شد و مورد استقبال هم قرار گرفت چون دکتر خیلی از این شعر خوشش امده بود
داستان این شعر را هم می گویم بعدا

سلام.
من دنیادنیا خاطره از این شعر دارم....دم آقای عبدالملکیان گرم.
مرسی ازشما.منتظر داستانش هستم

کاکتوس صورتی پنج‌شنبه 11 فروردین 1390 ساعت 07:54 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

جدا بی ظرفیت اند :دی

من میدونستم میخواستم تعریف نکنم جو نگیرتش که گرفت...الان تا خود قیامت از قیافه اش تعریف میکنه...با اون فندقش

منم میخوام میخوام

انگار قبلا صابون مجیدخان به تنت خورده.ها؟
حالا دیگه خیلی تند نرو. قراره یه جای خوب دعوتت کنن
چی چی میخوای میخوای؟

کاکتوس صورتی یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 11:02 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

تا دلت بخواد :دی

اینکه شمارو ببینم رو میخوام میخوام

منم میخوام میخوام
قراربود که مجیدخان در مورد یه برنامه باهات صحبت کنن که اونجا میتونیم همدیگه رو ببینیم
نمیدونم بهت گفتن یا نه
بهرحال یه شماره برات میذارم از سفر که برگشتی با من تماس بگیر. خوشحال میشم از شنیدن صدات
اسممو اشتباه حدس زدی

شهلا دل دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 07:23 ب.ظ

خوندم آی خوندم

مرسی... مرسی...

اف دوشنبه 6 بهمن 1393 ساعت 10:44 ق.ظ http://darhamnevesht.blogsky.com/

من خیلی دوست دارم ازاول بخونمتون
فقط همه ش خصوصیه خوب!

عزبزدلممممم... اون روز که این پستو نوشتم هنوز خصوصی نشده بودن. بعدش پای چندتا اجنبی جاسوس بیگانه به اینجا باز شد. مجبور شدم خصوصی شون کنم. از این به بعد اگه رمزی نوشتم حتما کلید میدم که بخونی

اف دوشنبه 6 بهمن 1393 ساعت 12:28 ب.ظ http://darhamnevesht.blogsky.com/

شما لطف دارین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد