روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

چقدر خوبه که روزی که دلت گرفته و داری از زور بغض خفه میشی ، یهو منشیت بیاد اجازه بگیره که یه ساعت زودتر بره. وقتی که رفت ، بلند شی بری چراغا رو خاموش کنی و درها رو قفل کنی و بیفتی روی کاناپه و از اختلاط اشک با خط چشم و ریمل نترسی و هی بباری و هی بباری و هی بباری تا آروم بگیری. بعد بلند شی بری سر آینه و به اون قیافه غریب ، زل بزنی و دلت به رحم بیاد و این جمله رو که نمیدونی کجا خوندی بهش بگی: غصه نخور دیوونه. من که باهاتم!

کاش یهو منشیم بیاد اجازه بگیره که یه ساعت زودتر بره... 

نظرات 20 + ارسال نظر
آیدا ( چپدست) شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 07:39 ب.ظ http://chapdast98.blogsky.com

چه وبلاگ با مزه ایی داری خانوم زیتون ..
یه لحظه ساد یه لحظه غمگین ...
توی امتحاناتم به سر میبرم بعدش وقت کنم میام یه گشت و گذار اساسی میزنم اینجا ..
با اجازت لینکت رو ثبت میکنم .. که گمت نکنم و خوشحال میشم پیشم بیای .. :)

بامزه؟! کجاش دقیقا؟

گفتم که مرزی بین خنده و گریه نیست. منظورم معنای معنویش بود نه مادیش. یه لحظه شاد و یه لحظه غمگین نیستم. هیچوقت اینقدر مشنگ و درهم نبودم و به قول تو لحظه ای!

حتما میام. اهل لینک نیستم اما اگه دوستت شدم رهات نمیکنم!

پدر شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 07:55 ب.ظ http://http://azize-pedar.blogfa.com/

خب خودت بفرستش بره
اون که خبر نداره

خب منم میخوام خبر نداشته باشه! مث همه در همه جای زندگیم...

رسول آفتاب شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.bazmshahi.com/

کسی که در تنهایی برای افکارش گریه می کند دانایی عمیقی دارد

عمق این دانایی ، داره منو خفه میکنه آقارسول....
نگین زیتون خودشیفته و بی جنبه ، یه حرفی زدیم باورش شد...
واقعا دارم خفه میشم...
حالا شما میگین از داناییه ، پس حتما هست!

یاد این شعر افتادم:
خوشبخت آنکه کره خر آمد،الاغ رفت!

Masʘ‿ʘd یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 12:07 ق.ظ

خودتان یبار بهش بگید
امروز زود برو کار نداریم
خیلی ریلکس که نفهمه اگه میخواید نفهمه

موتوچکرم!

گیتاریست یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 01:07 ق.ظ http://guitarist0.blogsky.com/

کافیه منو به عنوان منشی استخدام کنی، چون استاد دیر اومدن و زود رفتن و پیچوندن هستم، مخصوصا اگه یه صابکاری مثل شما داشته باشم که پیچ خورش ملس باشه !

راستی چرا همش آقایون منشی دختر مجرد استخدام میکنن، چرا یه خانومی منشی پسر مجرد استخدام نمی کنه !
واقعا چرا ؟

شوخی کردم، سر کار سعی می کنم که مرتب برم و معمولا فقط گاهی صبح ها دیر میکنم اونم شب ها با دیرتر اومدن جبران میکنم. ولی خب تو دانشگاه، مثل هر پسر دیگه ای اکثر اوقتا پایه پیچوندن ها بودم، اما رشته مون زیاد اجازه این اقدامات رو نمی داد، چون کافی بود یه جلسه نباشی تا دیگه تا اخر ترم اون درس رو متوجه نشی !

اگه تو منشیم بودی که خوب بود.
گیتارم یادم میدادی
تایپم میکردی و یادم میدادی
کریس بازی میکردیم
فتوشاپ یادم میدادی
عاشخ کاکتوسام میشدی ومواظبشون بودی
تااااااااازه... دیگه لازم نبود اینهمه پول کلاس حسابان بدم


چون بعضی آقایون منشی چندمنظوره میخوان از بس که پلیدن

خیلی دلم میسوزه که مدرکتو نگرفتی

رضا کوشمولو یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 08:38 ق.ظ

هی خداااااااااا...

رزا

سیندرلا یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 10:01 ق.ظ http://http://cinderellla.blogsky.com/#

ممنونم از راهمایی هاتون خانوم وکیل مهربون.من بیشتر از بعد از قبولی هراس دارم که چطوره ادم صفر کیلومتر بتونه پیش اون همه وکیل گرگ دووم بیاره؟؟آیا زود را میفته ادم؟

خواهش میکنم عزیزم
خب وقتی از اون سد بزرگ عبور کردی و قبول شدی پس قطعا یه نموره سواد و جربزه داشتی. پس اینقدر اعتماد به نفستو مخدوش نکن به دست خودت.

وکیل گرگ؟ مرسی
بهتره از الان به همکارات احترام بذاری. مثلا بگو وکیل خبره ای که وجدانش ضعیفه
هیچ نگران نباش. راه میفتی. همه اون وکلایی که به نظرت استادکارن همشون از صفرصفر شروع کردن.
فقط یه توصیه: در انتخاب سرپرستت خیلی دقت و مطالعه کن. دوران کارآموزی دوران بسیار گرانقیمت و طلاییه. سعی کن سرپرستی انتخاب کنی که خسیس و بخیل نباشه

هرسئوال دیگه ای هم داشتی بپرس

سیندرلا یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 10:02 ق.ظ

امان از این گریه های بی وقت و درد بی درمونی.

درد بی درمون....

آیدا ( چپدست) یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 10:36 ق.ظ http://chapdast98.blogsky.com

عزیزم منظور من شادی و غم لحظه ایی نبود ... نوشته هات که مال یه روز نیستن .. اما من دارم توی یه ربع میخونمشون همشونو ... من از این زاویه که دارم میخونم با شما حرف میزنم :)
من وقتی میخونم یه مرد با زنش چی کار کرده گریم میگیره اما خب بعد که کاکتوسای خوشگلتو میبینم یه لبخنده بزرگ میاد روی صورتم ... خب این وبلاگ هم غم داره هم شادی ...
خب بامزگیش تا اینجا که من دیدم هموون کاکتوس خوشگل ها و خانوم بنفشه بوده .. شیرین بودن :)

خب همون اول زاویه رو مشخص کن بابا

مرسی از نظرت و توضیحت و نگاه قشنگت

خط خطی! یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 01:13 ب.ظ http://omide-babayi.blogfa.com/

آه پدر
خاه!
میگما! منشی نمیخوای هرروز مرخصی بگیره؟با سر میاما! سر حقوقم باهم تفافخ میکنیم!
هی! چقد این حستو درک میکنم! چراغای خاموش، آرایش ریخته، اشک و اشک و هق هق، بعدم آینه و بازم مثل همیشه خودت که موندی واسه خودت!
اتفاقا دیشب داشتم به این شکلکه فک میکردم!این: یه وقتایی که تو آینه به خودم نگا میکنم همین شکلی ام! دقیقنا! خعلی دوسش دارم این شکلکه رو!داغانیم کلا:دی

ها؟

نه نمیخوام

خودت که موندی واسه خودت... وفادار! وفادار!...

آره... اشکا رو میبینی تو چشمش؟ آبی و زلال... بغضش خیلی اذیتم میکنه با اینکه شکلکه!

مهدی یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 01:46 ب.ظ

عجب حال بدی داری تو زیتون کاش خودت یک روز مرخصی بگیری یک کم کله پرونی کنی

من با تعطیلی و تعطیلات مشکل دارم اساسی... اصن اگه من رای می آوردم جمعه ها رو حذف میکردم از تقویم

خط خطی! یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 01:58 ب.ظ http://omide-babayi.blogfa.com/

ها راسی
میدونی که کجام!:دیییییییییییی

عزیزمی

دنیا یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 06:21 ب.ظ

کاش درمان بودم

عزیزمی

M.Masoud یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 08:21 ب.ظ

به تک تکشون گفتم حله, از ته دلم هم گفتم ولی باز از همون ته دلم میترسم, میترسم وقتی میبینم و میخونم بعضی چیزا اینجا رو
حالم از
y= CTE and X=CTE به هم میخوره
از y1=CTE1 and Y2=CTE2 متنفرم
شاید بتونم مدتی با x1=CTE1 and x2=CTE2 کنار بیام ولی با فوریه سینوسی بودن یک خط هرگز, حتی اگر شیب اش مثبت باشد
من فوریه سینوسی یک سینوسم آرزوست
و میترسم از انکه فوریه سینوسی سینوس هم برسد ولی فرکانسش آنقدر پایین باشد که فراموشی آورد و آرزوی نبودن
ترسم از شک و تردید نیست, ترسم از جنس نگاه است, نگه به فوریه هایی که اکسترمم های بزرگ دارند و فرکانس کم
فوریه های که فراموش کرده اند, در قله مشتق صفر است و اگر با فرکانس بالا حرکت کرده باشی در آن مشتق صفر اینقدر از جواب اکزکت قبلی فاصله داری که فراموشش کردی و به همین میزان با جواب اکزکت بعدی فاصله داری
همه اینها ترس دارد, ترسی به اندازه یک عمر

حالا اومدی سوادتو به رخ من بکشی مهندس؟!
شیطونه میگه بشینم کل قوانینو برات بلغور کنم ببینم چه حالی میشیاااااا.... واللللللللا....

خاه!
ازشوخی گذشته...
مفاهیم عمیقشو دریافت کردم.
ترس دارد. آری. اما هیچ ترسی برای من ، آرزوی نبودن ارمغان نیاورده حداقل تا امروز...
گفته بودی در مرز اوردوزی.
نگرانت شدم با این کامنت.
درچه حالی؟
آمده ای ولایت یا هنوز در غربتی؟
سری بزن احوالت را بگیریم

ژیگول دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 03:36 ب.ظ

چ احساس خوبی داره
سکوت
سکوت
سکوت

سکوت
هق هق
سکوت
هق هق....

...... دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 04:54 ب.ظ

بهترین جای که من میرم هیچ کس نیست ولی بزودی میرم
ارامستان است ساعت 10شب بهترین جا وخلوت ترین جای که هم ساکت باشه همم گوش های شنوایی داری که هیچ بهت نمیگند فقط گوش میدند

بهترین جایی هم که من میرم همونجاست اما صبحها که خلوت باشه

بلاخره من و تو یه وجه مشترک پیدا کردیم!

M.Masoud دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 07:48 ب.ظ

خوبم
خووووووووووووووووووب
دیروز که اونا رو مینوشتم یا در طب میسوختم یا شاید هم مسکن ها کار خود را کرده بودند, امروز که خوندمشون نفهمیدم از طب بوده یا از نعشه گی :دی
این دکتره نامردی نکرده, هرچی داده به ما خواب آوره, کلا ساعت ها را در خلسه سپری میکنم, حالا شالام زودی خوب شم :دی
این که جمعه را از تقویم حذف کنی , بد تر از هر آرزوی نبودنه

دعوتم کن, تا یه سری بزنم ,اونوقت احوالم را بگیر

طب؟ هااا... تب
نعشه؟ هاااا... نشئه

وا؟ واقعا؟ چرا اونوقت؟؟؟ حذفش میکنم که در اوج بودن ، کار کنم


قدم سر چشم

M.Masoud دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 08:43 ب.ظ

من روز روزش کلی غلط مینویسم, حالا که شب تاره

یه بیست خطی در مورد کسی که دوست داره هفت روز هفته کار کنه نوشتم, به قول خودتون در اوج بودن کار کنه
ولی از اونجای که به خودم قول دادم , و قصد دارم سر قولم بمونم همشون رو پاک کردم
درست یادم نیست به خودم چه قولی دادم ولی اونای که نوشته بودم با قولم هم خوانی نداشت
چشمتون بی بلا
من حس میکنم دارید تعارف میکنید :دی
دعوت رسمی به عمل بیارید, تا من روم بشه بیام

خوب کاری نکردی که پاک کردی.
از چی نگران بودی؟
بنویس و جواب منم بخون :(


من ناز کسی رو نمی کشم . همین که گفتم قدم سر چشم یعنی دعوت رسمی!

M.Masoud جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 09:32 ق.ظ

خب خیالم راحت شد که تعارف نمیکنید

:)

کــــاکتوس صــــورتی شنبه 25 خرداد 1392 ساعت 11:20 ق.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

درده دلت بغل بخاد و کسی نباشه
و اگه کسی هم باشه ککش نگزه!

کاش واقعا یه روزی وقتی یکی بهم میگفت مثل مرده شدی مرده شده بودم ...

:(((

دلم درد میگیره. نگو اینا رو خب...:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد