روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد



دلم از چند جهت گرفته و عصبی هستم...


1. افروز مهربونم ! یادته چند روز پیش بهت گفتم تو یک مبارز هستی؟ از نظر من تو شایسته یک مرد وفادار بالغ متعهدی که قدر تو  رو بدونه. پس مث همیشه ، قوی باش. من و دوستانت کنارت هستیم. شخصا برات احترام و عشق زیاد ، قائلم. آروم باش دوستم و خودتو حفظ کن برای روزهای خوبی که تو راهه. دوستت دارم :***


2. امروز صبح بعد از کارگاه ریشه سالم ، یک مشاوره داشتم. تلخ. تلخ تلخ...دخترکی هم سن و سال دخترم که به برادرش سرویس جنسی میداد...و مادرش میدونست... و فقط بهش یاد داده بود که باردار نشه... و پدرش از مادرش ، دختر دوم رو خواسته بود... و اینها داره کنار گوش من تو همین شهر اتفاق میفته... این فجایع داره قلب منو ضعیف میکنه...


3. امروز غروب ، ماهیهای دست بسته در شهر ما به خاک سپرده میشن... 


4. یک ساعت پیش که داشتم می اومدم دفتر ، اینقدر فکرم مشغول بود و ناراحت بودم که وقتی رسیدم به چهارراه ، کلا چراغ راهنمایی رو یادم نبود. کلا مکانو درک نکردم که چهارراهه. همینجور داشتم رد میکردم که پلیسو دیدم و بعد رنگ نارنجی چراغو که همون لحظه ، قرمز شد. پلیس با دستش هدایتم کرد کنار خیابون. عصبی بودم شدیدا. شیشه رو دادم پایین. زل زدم تو چشماش. بی سلام. گفت سلام عرض کردم. در جوابش فقط سرمو تکون دادم. گفت چراغو رد کردید! گفتم حالم خوب نیس. گفت چرا با حال بد رانندگی میکنید؟ گفتم الان باید چکار کنم؟ گفت چرا با حال بد رانندگی میکنید؟ گفتم الان باید چکاااار کنم؟؟؟ گفت مدارک ماشین؟ از تو کیفم کارت ماشین و برگه رسید گواهینامه رو دادم دستش. یه نگاه کرد و گفت چرا پلاک ماشین این شماره س؟ اهل کجایید؟ گفتم اهل همین خراب شده. با تعجب نگاه کرد. دیگه بغضم ترکید. اشکها داغ داغ داغ اومد رو صورتم... لعنت به تو زیتون که اینقدر دلت نازک شده. دلت نازک شده یا مسائلی که باهاش درگیری خیلی زمخته؟ ... پلیسه رفت تو لباس معلم اخلاق. گفت خانوم وقتی حالتون بده تو خونه بمونید. چراغو رد کردید. میزنید حال چند نفر دیگه رو هم بد میکنید. نود هزارتومن جریمه ش هست که مینویسم تا پرداخت کنید بعلاوه شش امتیاز منفی که تو سابقه گواهینامه تون درج میشه. نگاهش کردم. اشکها داغ داغ داغ هنوز می اومد... گفتم نهصد هزار تومن بنویسید. شصت تا امتیاز منفی درج کنید. فقط بذارید برم... زل زد تو صورتم. زل زدم تو چشماش و از ذهنم گذشت که نکنه تو هم یکی از همون گرگینه های پست فطرتی هستی که داداش سیبیلو توصیفشون کرد؟ نکنه تو هم از همون مردهایی هستی که یکی شون به دوست قشنگم گفته فقط شیطنت کردم و دلم خواست خب! نکنه تو هم که الان واسه من داری فضایل اخلاقی رو میشمری از رذل ترین موجودات ساکن این شهری؟ خدایا... چرا من نسبت به خیانت و فحاشی و ضرب و شتم و قتل و نگاه هیز و سرقت و تجاوز و تهدید و قسم دروغ و هتک حرمت وخودکشی و سقط جنین و .... بیخیال نمیشم؟؟؟ چرا؟؟؟ ... پلیسه اومد کنار پنجره. فیش جریمه رو داد دستم. گفت امروز تجربه خوبی بدست آورید! نگاهش کردم. هه! هه!!! تجربه خوب! فیشو گرفتم بی هیچ اعتراضی. دید که دارم روشن میکنم که برم. گفت من رعایت حالتونو کردم. شش امتیاز منفی رو منظور نکردم. فقط جریمه رو پرداخت کنید. فقط نگاهش کردم... مدارک و فیشو انداختم رو صندلی و راه افتادم... اومدم دفتر. فیش جریمه رو نگاه کردم. دیدم بیست تومن نوشته!


5. گفتی غزل بگو! چه بگویم ؟مجال کو؟ / شیرین من! برای غزل ، شور و حال کو؟ / پر میزند دلم به هوای غزل ولی/ گیرم هوای پر زدنم هست ، بال کو؟ / گیرم به فال نیک بگیرم بهار را / چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ / تقویم چار فصل دلم را ورق زدم / آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟ / رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند / حال سئوال و حوصله و قیل و قال کو؟....



نظرات 14 + ارسال نظر
nima s پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 01:11 ق.ظ

بعضی وقتها حالم از همجنسام از این دنیا از این زندگی همه چی بهم میخوره
الان دقیقا تو همون وضعیت قرار گرفتم :|
اول بار نوشتید عصبیم تعجب کردم تا الان اینو ننوشته بودید
الان یه ربعه ارسالتونو خوندم فقط سکوت کردم :|
بهتون کاملا حق میدم
اصلا در مورد این مسائل هیچی نمیتونم سکوتی میکنم بلند تر از هر فریاد :|
اینکه نمیتونید بی خیال این چیزا بشید و کلا این مسائل براتون مهم نباشه
به نظرم خیلی خوبه چون مثل خیلی دیگه از همکارانتون هنوز روح انسانیت و انسان دوستی درونتون از بین نرفته و این قابل تحسینه
ولی اینطوری زره زره نابود میشید و این منو به عنوان یه دوست نگران میکنه
به امید روزهایه بهتر

باورت بشه یا نه ، شهرمون داره از دست میره. دیگه چیزیش نمونده...

مرسی دوست خوب. به امید دنیای بهتر...

اف پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 11:37 ق.ظ

زیتون جانم
زیتون جاااانم

مگه خیانت و فحاشی و ضرب و شتم و قتل و نگاه هیز و سرقت و تجاوز و تهدید و قسم دروغ و هتک حرمت وخودکشی و سقط جنین و .... بی خیال یدن هم داره؟!

عای از مورددوم!
عااااای

آدم وقتی اینا رو می شنوه ، مگه می تونه غصه ی دردِ بی خود و کمرنگ خودشو بخوره؟!

افروز آخه خیلی همکارامو میبینم که درباره این جنایتها و بی سامانیها مث جوک حرف میزنن. با قهقهه و دلقک بازی!!!

البته درد تو هم از نظر من کمرنگ نیس اما خوشحالم از بابت محکم بودن خودت

یک خانم پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 06:53 ب.ظ

سلام زیتون خانم .
دارم شاخ در میارم .خاک به سرم .این ماجرای این دختر خانم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چه شغل پر دغدغه ی دارید شما خدا کمکتون کنه.
عزیزم پیشنهاد این حقیر اینه که برای رهایی از این فشارهای کاری به پرورش گل و گیاه بپردازید.خیلی موثر ه.
خدای چیی بگه ادم .حالا می فهمم چرا دعای خیلی ها اینه که خدایا یک لحظه ما را یک لحظه به خود وامگذار.

سلام خانم.
شاخ در نیار. این یک نمونه از عفونتهای شدید زیر پوست شهرمونه...

مرسی از پیشنهادت. باید بیای خونه مو ببینی. شبیه گلخونه س. عشق من گل و گیاهه. یکی از تفریحهای اصلی من رفتن به باغ گلخونه ها و خرید و پرورش گیاهه.

asmani جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 11:18 ب.ظ http://asmani1111.blogsky.com/

سلام
این پست رو خوندم حالم بد شد
در هیاهوی هماهنگ رجزخوانی ها
هم به جایی نرسد ناله ی قربانی ها
از نفسهای من ای سینه پر از زخم شدی
خط کشیدند به دیوار تو زندانی ها
مرد، دور و بر ما مثل ملخ بسیار است
بیم قحط است ازینگونه فراوانی ها
حاصل از اینهمه توفان و هیاهو هیچ است
زلف می ماند و انبوه پریشانی ها
سنگ میبارد و پیداست که روزی ای عشق
خسته خواهی شد ازین آینه گردانی ها
آه ، اینمرتبه پیغمبر زشتی بفرست
تا امانش دهی از کینه ی کنعانی ها

سلام.
بابت حال بدت عذر میخوام. اینجا مینویسم که بلکه آرومتر بشم...

شعر زیبایی بود. مرسی.

سحر شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 02:31 ب.ظ http://sin-alef.blogsky.com

سلام زیتون...
مردها موجودات خیلی عجیبی هستند...هیچ وقت نمیشه شناختشون...
اون خانومی که دختر و پسرش با هم رابطه داشتند آیا شایسته نام مادره؟واقعا هست؟
مرد با نر خیلی فرق داره....بعضیا از این موجودات فقط Maleهستند نه man.

سلام دختر قوی شجاع.
اون زن حتما یه بیماره. یه بیمار که قسمت بزرگی از مشاعرشو از دست داده.

وقتی انسانیت فراموش میشه زن تبدیل به یه حیوان ماده و مرد تبدیل به یه حیوان نر میشه. متاسفانه.

سحر شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 02:32 ب.ظ http://sin-alef.blogsky.com

دارم باور میکنم که جامعه ی ما انقدر کثیفه...انقدر متعفنه....از اینکه هیچ وقت بچه دار نمیشم خوشحالم.دلم نمیخواد کس دیگه ای رو به این دنیای احمق زشت بیارم....
بهتره هرچه زودتر برم برای جراحی

اگه یادم بمونه عکس یه قسمت از کتابمو برات میفرستم تلگرام. در مورد همین چیزی که نوشتی.

سحر الف شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 05:33 ب.ظ

حتما منتظرم

ناشناس شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 09:13 ب.ظ

توی وبلاگهایی که اخیرا میخونم تنها این مطلب آخر شما رو تونستم تا آخر بخونم. بقیه اینقدر کلمات غیر فارسی بکار میبرن که آدم از زندگی سیر میشه و حوصله اش نمیاد بخونه. از وبلاگ یک نفر که خوشم نمیاد رسیدم به وبلاگ شما. به هر حال ... نکته بعدی اینکه اینجایی که من هستم از این اتفاق ها زیاده اما متاسفانه معمولا صداش در نمیاد. یعنی مثلا پدر خونده یا برادر ناتنی و غیره وارد این روابط میشن اما خونواده ها یا بخاطر ترس یا به هر دلیلی یا حرف بچه اشون رو باور نمیکنن یا اینکه میگن هیس نگو این حرفا رو به کسی. جای تاسف هست واقعا و بدیش اینه که اکثر اوقات کاری از دست ما بر نمیاد!

یه سئوال: چرا اخیرا میری سراغ وبلاگهایی که از زندگی سیرت می کنن و حوصله تو سر میبرن؟! چرا وبلاگ کسی رو میخونی که ازش خوشت نمیاد؟! به امور و افرادی بپرداز که بهت انرژری بدن و دوسشون داشته باشی. من اگه کسی یا چیزی رو دوست نداشته باشم دور خودش و همه متعلقاتش یه خط قرررمز کلفت میکشم

آره متاسفانه. اینجام که منم از این دست اتفاقات شرم آور زیاد شده... خانواده ها علی الخصوص مادرها بدترین نقشو در مسکوت موندن داستان بازی می کنن...

دونه برف یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 12:42 ق.ظ http://cockpit.blogsky.com

وااای چقد مورد 2 حالمو بد کرد. این پدر و پسر حیوونم نیستن حتی
خیلی تجربه وحشتناکیه! چرا ما دخترا انقد بدبختبم ؟

چند وقتیه وبتونو می خونم. خیلی شعرای آخر پستاتونو دوست دارم:)

سلام دونه برف. عجب اسم قشنگی:***

شما دخترا بدبخت نیستین. بعضی دخترا انتخاب می کنن که بدبخت باشن. قضیه ، قضیه انتخابه فقط.

لطف میکنی که میخونی. مرسی

آیدا یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 04:01 ب.ظ

سلام
اون کسی که نوشته جامعه اسلامی ما.....
واقعا آدم هایی هستن که اینطوری فکر می کنن؟ واقعا خودشون رو زدن به خواب
بهتره بره وبلاگ تجاوز ممنوع رو بخونه تا ببینه چقدر تجاوزهای و آزار و اذیت جنسی هست و بیشتر از طرف محارم و آشنا و نزدیکان هست من خوندم حتی پدربزرگ هایی بودن که نوه هاشون رو آزار جنسی میدادن! و اونها هم از ترس نمی تونستن چیزی به خانوادشون بگن یا اگرم میگفتن هیچ فایده ای نداشته!

سلام.
نمیدونم چه نفعی میبره از اینکه انکار کنه که این فجایع وجود دارن...
آخ از ترس... آخ از نفهمی! آخ از بیشعوری!

آیدا (چپ دست) چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 10:10 ب.ظ http://chapdast98.blogsky.com/

1 . افروز خانوم قوی باش و آروم .. یک روز خوب نزدیک است . من از طرف خودم برای شما آرزو میکنم و دعا میکنم به بهترین ها برسی .. :)

2. مو بر تنم راست ، اشک از چشمانم جاری ..لرزه ایی بر کل وجودم و من خود خواه اولین چیزی که میگوام شکر خداست که در خانواده ایی با ایمان و پاک به دنیا آمدم و بزرگ شدم !! میترسم و دلم ریش میشود برای دختری که هم خوابه ی برادر است دختری که نمیدانم حس پاک عاشقی کردن برای پدر را و حس دوست داشتن و دوست داشته شدن برادر را ... دختری که نمیداند دامان پاک و عفیف مدار چیست ...

3. کار سختی داری .. چون انسانی و انسانیت ملاک توست خانم وکیل .. من قدردان تو ام که هستی و محکم استوار پشتت را صاف کرده ایی و برای خیلی ها تکیه گاه میشوی .. دل بزرگی داری .

دوستت دارم مهربان

1. افروزکم نظیره
2. ..................
3. خجالت کشیدم. مرسی آیدا. امیدوارم همینطور باشه

من بیشتر

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 08:31 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

2- وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای



4- تیغی نباشه

2.

4. هزار ساله بشه تیغی

رضا سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 08:41 ق.ظ

...

سلام.
کدوم رضا؟

رضا چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام
واقعا" نمیدونستم چی بگم فقط مات و مبهوت داشتم میخوندم.
شجاعی هستم

و بر شما.
مرسی که خوندی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد