روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. سه شنبه شبی از سه شنبه شبها با دو تا دوستی که اول مجازی بودن و حالا حقیقی شدن ، رفته بودم کافی شاپ. با کاکتوس صورتی (فاطمه جانم) و باران (فائزه جانم). هر دو نفر به لحاظ سنی (فقط به همین لحاظ) از من کوچکترن. کاکتوسو چندسال قبل از سایت شهرمون و بعد وبلاگش پیدا کردم و بارانو از گروه انجمن زنان واتس اپ. چقدر این بچه ها ماهن. دوسشون دارم هرچند گرفتاریها نمیذاره زیاد ببینمشون. نمایشگاه کتابو با همین رفقا رفتم. یاد شبی که روی پل طبیعت بودیم و یاد اونهمه خنده و خاطره بخیر... افروز قشنگمو از وبلاگ عمو (داداش مهربان من و عموی بقیه بچه ها:دی) پیدا کردم. دختر نازنینی که با سخاوته و دلش دریاست. تو تلگرام بهم مشاوره داد درباره رنگ مو... سحر که فقط یکبار رفته بودم وبش و یه دونه کامنت براش گذاشته بودم و بعد دیدم که اومده و رمز پستهای خصوصیشو برام گذاشته... مگی انرژیک خوشگل... رهای مسئول و نازنین... عامر که همون چندتا پست وبلاگش خیلی به دلم نشست... اوه! لی بانوی گرامی عزیزدلم که منبع نور و روشنی و مهر هستن... امروز یاد دوستانم ، ذهنمو پر کرده. برای همشون آرزوی خیر و برکت و شادی و تندرستی دارم :***


2. یکی از گونه های بسیار پست جانوری ، مردیه که با نگاه کردن به ترک های شکم همسرش که بخاطر بارداری و زایمان ایجاد شده ، میل مبارک جنسیش یییهوووو فروکش میکنه و همسرش رو ناگهان در تخت ، تنها میگذاره و میره تا با کلیپهای داخل گوشیش ، ارضا بشه!!! به همه مقدسات اگر این جانور نرینه رو امروز میدیدم ، حتتتتما به صورت مضحکش و چشمهای پلشتش ، تف مینداختم. به همه مقدسات که این کارو میکردم....


3. کتابی که دارم میخونم ، تعابیر و عبارات شگفت انگیزی داره. گاهی در حین خوندنش مور مورم میشه. میبندمش و در این گرمای مردادی ، یه نوشیدنی گرم میخورم تا متعادل بشم و دوباره برمیگردم سر خوندنش. عجب قلم قوی موثری. عجب ترجمه گیرایی. ممنونم :)


4. کفش و مانتو و شلوار و پیراهن و نیم ست خریدم. همون مدلهایی که میخواستم و قولشو به خودم داده بودم. نزدیک بود کیف هم بخرم که یاد قفسه کیفهایی که دارم افتادم و از ته دل به جمیع اسراف کاران برادران شیطان از صدر اسلام تا کنون ، لعنت فرستادم و منصرف شدم :دی  


5. جمعه خوبی پیش رو دارم. بیش بادا :)


6. عشق تو ، مست و کف زنانم کرد / مستم و بیخودم ، چه دانم کرد.../ در تنور بلا و فتنه خویش / پخته و سرخ رو ، چو نانم کرد... / خلق گوید چنین نمی باید / من نبودم چنین ، چنانم کرد / نردبان ها و بام ها دیدم / فارغ از بام و نردبانم کرد... / چون زبان ، متصل به دل بودم / راز دل یک به یک بیانم کرد / بس کن ای دل که در بیان ناید / آنچه آن یار مهربانم کرد.


نظرات 11 + ارسال نظر
یک خانم چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 09:01 ب.ظ

سلام بانوی نازنین .مدتهاست که وبتونو می خونم .یک بار هم کامنت نوشتم ارسال نشد .امیدوارم ایندفعه غرسال بشه:-) راستش لذت می برم از این که یک زن می تونه اینقدر قوی .فعال و تاثیر گذار باشه .تبریک می گم .مرسی که می نویسید .
راستش در مورد اون خانم که وصفش رو نوشتید خیلی متاثر کنننده است .یک جایی می خوندم که اگه زن باردار روزی یک دونه گردو بخوره دیگه خبری از ترکهای روی شکم نیست .
حق با شماست شوهرش خیلی بی وفاست
موید باشید

سلام خانم مهربان.
باعث شادی و افتخاره که مدتهاست منو میخونی و چه خوب که بلاخره نظرتو نوشتی و مرسی ازت :)
به من لطف داری. حتما خودت هم قوی و فعال هستی :)
خیلی کارها واسه پیشگیری میشه کرد ولی شایدم جواب نداد و اون ترکهای خیلی طبیعی بلاخره جا گذاشت. اصصصصصلا اهمیت نداره. همون مردک ابله هم اگه چاق و لاغر بشه یا جراحی کنه جای ترکها و بخیه ها می مونه. حااااالمو به هم زد جانور کثیف...

سحر الف پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 12:17 ق.ظ

سلام زیتون من پنجشنبه ها چهارتا زاناکس میخورم میرم فضا وخلسه وخواب

سحر
خواب ، درمان نیست. مسکن کوچولوی موقته. اراده کن و خوب شو. میدونم که میتونی

اف پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 09:20 ق.ظ

عزیز دلم که انقدر مهربونی
من کاری نکردم
هییییچ زحمتی هم برای من نداشت
هر کار دیگه ای داشتی در خدمتم

مطمئنی تف برای اون موجود نَرِ کافیه؟!




راستی می خوام یه اصفهان بیام
فقط برای دیدن زیتون بانوی جان و زیتونکِ شیرین و ملوسش
و البته عادله جان مهربان

خاااانووووومی اف. خاااانوووووم

البته که نه. ولی مطمئنم اگه منو تو حال میدید یه لحظه هم نمی موند که کار به قتلش بکشه. ک ث ا ف ت....

قدم رو چشم اصفهان و ما میذاری

Amer پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 02:10 ب.ظ

1- ممنونم زیتون عزیز که به یاد ما هستی... قطعا دل به دل راه داره :)
بعضی از دوستی های مجازی واقعا میچسبه که به حقیقت تبدیل بشه!
شرمندم که وبلاگم رو بستم باور کن خیلی تنبلم...
دارم یه چاره ای به حال خودم میگیرم و قطعا به شما و دوستای عزیزمون سر میزنم
اصن به قول مولانا نیاز به یاری دارم تا من رو کش بیاره :))

می‌پریدم ز دست او چون تیر/ دست در من زد و کمانم کرد!/ پُر کنم شکر آسمان و زمین/ چون زمین بودم، آسمانم کرد/ از ره کهکشان گذشت دلم.../ زان سوی کهکشان، کشانم کرد!

2- همینطوره...

4- مبارک باشه

5- ایشالاااا

6- اولا خـُـم شکست و سرکه بریخت/ نوحه کردم که او زیانم کرد.../ صد خمِ مِی به جای آن یک خم/ درخورم داد و شادمانم کرد...

1. منتظر باز گشایی هستیم :)
مرسی بابت چاره. امیدوارم کارساز باشه :)
هممون از دم به یار و کش محتاجیم :دی
پر کنم شکر....

4. مررررسیییییی :)
5. و برای خودت بیش از اینها :)

6. شادمانم کرد...
چه خوب که پایه حال و شعر و موسیقی هستی.

نیوشا شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 10:01 ق.ظ

سلام زیتون عزیر
میخواستم ببینم امکانش هست اسم کتابهایی که دارین میخونینو بگین ؟ انقد خوب ووزیبا از کتابها تعریف میکنید که آدم به خماری مبتلا میشه :-D
مچکرممم

و بر تو نیوشای عزیزتر :)

چرا که نه!
من دارم دوره کتابهای دوست گستاخ و اندیشمندم ، فریتس جان رو میخونم. با ایشون آشنا هستی؟ فریدریش ویلهم نیچه. الان با "چنین می گفت زرتشت" مشغولم. ترجمه جناب"قلی خیاط".
خواهش میکنم :)

لی لی یت شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 07:34 ب.ظ

ای جانم که جای مرا هم خالی کردید ...
اگه من باهاتو ن بودم که صد درصد گشت ارشاد میگرفتمون بسکه سر به هوام !!!
به امید روزی که از نزدیک ببینمتون عزیزانم

لیلیت عزیزم
شما توی دل من جا دارید. یک جای بسیار ویژه. حقیقتا دوست تون میدارم

مریم شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 09:50 ب.ظ http://marmaraneh.blog sky.com

سلام بر بانوی اصفهانی
بودن خودت و نوشته هات برای خیلی ها توی این دنیای مثلا مجازی هدیه است،(فقط حیف که کمی کم مینویسی).
با مرد مزخرف زندگی نکردم ولی زیاد دیدم، بیشتر از مرد مزخرف و زورگو، زن بدبخت و مظلوم آزارم میده و البته که قبول دارم جایشان نبودم و نمیتوانم قضاوت کنم اما به هرحال آزارم میدهد.
نوش جانت خریدهایت و کتاب خوانیت و نوشجانمان تکه تکه های شعرهای دل انگیزت.

عزیزمی مرمر نازنین
درباره زن بدبخت ، کاملا باهات موافقم.
امروز وبلاگ عمو رو خوندی؟ داغون شدم...

محمدعلی شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 09:50 ب.ظ

سلام
تازه وبلاگتون رو کشف کردم:)
نمی دونید با خوندن شعرهای قسمت آخر هر پست ، چه حال خوشی بهم دست داد . عاااالی انتخاب شده بودند
واقعا ممنونم ازتون

سلام محمدعلی.
خوش اومدی.
خوشحالم بابت حال خوشت :)

نیوشا یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 12:21 ب.ظ

ممنون زیتون جان مهربون
بله که آشنایی دارم و الحق که کار یک بار دوبار ... خوندن نیست...هربار ؛ انگاری کتابو تازه دارم میخونم...
خیلی دلم میخواست اینجور نرهارو یک جواب حسابی و دل خنک کن بهشون داده میشد یاداز نرینگی یکجوری ساقط میشدن ؛ اونوقت میومدن کری بخونن

بعضی جمله هاش و تمثیلاش و صراحتهای عریانش ، شبانه روز تو مغزم میچرخه...

این موجودات ، رذل تر از این حرفان نیوشا...

مستان یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 02:35 ب.ظ

منم یک قربانیم

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 08:12 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

آخه عزیزمی تووووووووو

تو که بیشترررررررر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد