روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. خوششششش گذشت تعطیلی؟؟؟


2. یک تغییر وضعیت اساسی تو دفتر دادیم و فعلا خعلی خوشحالیم :)


3. خودمان را جینگیل پینگیل فرمودیم و فعلا خعلی راضی هستیم :)


4. چقققققدر تا قبل از حضور قضات مشاور زن در دادگستری به ما و موکلین مونث مان سخت میگذشت. چقققققدر الان خوبه که این بانوان نازنین کنار ما هستند. چقققققدر از همه دنیا عقبیم و چقققققدر قانعیم :(


5. دوباره با دف قشنگم دوست شدم :)

حتما ضربه های منو روی پوست خوشرنگش ، خواهد پسندید :)


6. طالبی سبز. شلخته. تلفن. ماشین. کوچه. پلاژ. پلو ماش. مسجد. فیلم. سیزده ماهگی. اتاق. حاجی بادوم. خنده. موزیک. لهجه. ماگ. خواب. تجربه. نت. رضایت. خاطره. اسپری. کتاب. شلوارک. گل. شب. حرف حرف حرف. شرااااب شراااااااب شرااااااااااااااااااااب...



نظرات 4 + ارسال نظر
عمو شنبه 16 خرداد 1394 ساعت 05:36 ب.ظ

جینگیل پینگیل تان مبارک

ممنون داداشی

Amer یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت 01:31 ب.ظ http://8m8a8.blogsky.com

سلام زیتون
خوبم شکر...
اومدم ازت یاد بگیرما!
نحوه برنامه ریزی کردن رو نه.
اما قواعد و اصولی که تو بهش پایبندی!
و بنظرت انجام اون ها یجورایی ثابت قدمی برای آدم میاره...
خلاصه که اومدم لذت ببرم از زندگیت و با برنامه پیش رفتنت

سلام و امنیت بر تو عامر عزیز.
شما خودت استادی.
اگه روشن بگی که چه چیزهایی رو دوست داری از من بشنوی همه رو برات خواهم گفت. بی ذره ای خساست و اما البته ممکنه که بعضی آیتمها رو در گوش خودت اختصاصا بگم.

شاد زی

nima s یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت 10:40 ب.ظ

این چند روز تا میتوانستیم سیر خوردیم :)
ویروسی مهیب و هولناک به سمتان هجوم اورد و مارا زمین گیر کرد :دی
به حدی که ملک الموت روزی چند رخ عیان میکرد بر ما سلام میداد
بسیار نقشه داشتیم که جملگی نقش بر اب شد
ما افسوس عمر رفته را خوردیم غافل از انکه اگر درد هم نبود باز هم در فراغ یار
ما را نفسی راحت مبود
بگذریم
همین که نفسی برون اید ببخشید اول درون رود بعدش برون اید :دی
خدارو شکر :)
وصف الحال ما در این چند روز :)
اگه بدونید چقدر از دیدن خانمایی که مثل شما و همکارانتون و..... در جامعه فعال هستند خوشحال میشم
همت امثال شما برایه اکثر اقایان مثال زدنیه
سوم شخص درونم بهم گفت پاچه خواری بس است :دی
به جونه خودش قسم پاچه خواری نبود :دی
حرفه دلم بود

دف زدن دستانه قوی میخواد بهتره تا نگفته پاچه خواری بس است از این باب هم خارج شویم :دی

نمیدونم چرا از شراب اخر جملتون یاد این دو بیت جناب شیخ بهایی افتادم

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی براساییم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

سیر گفتی و کردی کبابم

خوشحالم که جواب سلام ملک الموت عزیز رو ندادی :دییییییی

به حرف سوم شخصت گوش کن. سوم شخصا معمولا شخصیتهای جالبی هستن

دستهای من بسیااااار قوی است


دین و دل به یک دیدن ، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل ، کی بود پشیمانی؟
ما ز دوست غیر از دوست ، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی...

nima s سه‌شنبه 19 خرداد 1394 ساعت 12:25 ق.ظ

این دو بیتی که نوشتید درش یک دنیا عرفان خدا شناسی هست
تا الان مصرع دومشو نخونده بودم
واقعا لذت بردم از خوندش

گفت یا رب از خارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را بدستم داده ای
و اندر این بازی شکستم داده ای؟

نشتر عشقش به جانم میزنی؟
دردم از لیلاست آنم میزنی؟

مرد این بازیچه دگر نیستم من
این تو این لیلایه تو دگر نیستم من

گفت ای دیوانه لیلایت منم
در شبت پیدا پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودمو نشناختی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد