روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد



1. رنج میبرم و رشد میکنم... رنج میبرم و قد میکشم... و به قول داستایوفسکی ، تنها از این میترسم که شایستگی رنجهایم را نداشته باشم...

متاسفم برای خودم و اکثریت دوستان هم نسلم که فرصت جور دیگر فکر کردن را نداشتیم. ما در جنگ و انقلاب محاصره شده بودیم. در ایدئولوژی مذهبی که هرچند روشنفکرانه بود اما منحصر به باورهای دینی بود. فراتر از این را جرات تجربه نداشتیم. از اتهام ارتداد که بگذریم و قضاوت ها را که نادیده بگیریم ، اگر فقط برای "فکر نکردن" خود را حلق آویز کنیم ، جا دارد....

چه بسا بعد از تفکر ، بازهم به باورهای خانوادگی ، ایمان مجدد می آوردیم اما لابد افتخار میکردیم که خودمان ، عقل آکبندمان را به کار گرفتیم و "انتخاب" کردیم....



2. کتابی را که پنجم اردیبهشت به پیشنهاد جفت جان ، شروع کردیم بامداد امروز تمام شد اما من با اتمام این کتاب ، فصل جدیدی را درزیستن آغاز کردم. امشب با انبوهی از پرسشها و نقدها و تاییدها که امیدوارم دروازه تولدی باشند و نه پرتگاه سقوطی ، راهی یک سفر کوتاهم. دقایق بسیاری در این سفر ، مهلت خواهم داشت تا با فیلسوف جسور به بحث بنشینم و یکدیگر را محک بزنیم. حرفها برایش دارم و حرفها برایم دارد...

از سفر که برگردم ، کتاب بعدی را من پیشنهاد میدهم و جفت جان میپذیرد و شروع میکنیم:)



3. کارگاه قانون چهارشنبه شب با اتمام مواد مورد بحث با پیشنهاد من و قبول دوستان به تولد گروه مجازی در واتس اپ منتهی شد. از چهارشنبه شب همین هفته ، فصل جدیدی از مباحث رو شروع خواهیم کرد :)



4. کارگاه نقد فیلم صبح پنج شنبه ، جو تامل برانگیزی پیدا کرد.

برای ان امین بار متوجه شدم که زنان ناتوانی به لحاظ اقتصادی و فرهنگی وجود دارند که در عین نارضایتی از وضعیت موجود ، تلاشی برای تغییر این وضعیت نمی کنند. تنها عکس العملی که از ایشان در مواقع رویارویی با مسائلشان میبینیم ، بغض تلخ و اشک داغ است... حال بدی پیدا میکنم این وقتها :(



5. از این تنگین قفس ، جانا پریدی / وزین زندان طراران ، رهیدی / ز روی آینه ، گِل دور کردی / در آیینه ، بدیدی ، آنچه دیدی / در این عالم نگنجی زین سپس تو / همان سو پر که هر دم در مزیدی...




نظرات 1 + ارسال نظر
حامد شنبه 2 خرداد 1394 ساعت 05:50 ب.ظ http://hara-66.persianblog.ir

اگر وقتم تنگ نمی بود تا داستایوسکی را با اجازه شما و نویسنده روس تبار نقد میکردم . اگر از نقادی رفرمیزم رادیکالیستی بگذرم در پروفایل من تمام تقاصیرات به گردن خانواده گذاشته شده . یکی از خاصیت های من در رابطه مواجه با مسائل و مصائب تفکر ریشه ایست . زیتون عزیز طی الارض جهان نامتناهی کردم از اختر و چرخ و خدا رسیدم به زنی و مردی . همین داستایوسکی میگوید : جامعه مانند دانه های زنجیر است . اگر در هزار سال یکی از اجداد من یک خریت بیولوژی کرده باشد تا امروز و تا ابد ممتد خواهد شد . خیلی غامض سخن گفتم و غموضت سخن به اختصار یا طفره بسیار است . امروز هر کاری را درست و با مشاوره از اهل فن انجام بدهیم . قهوه را از قهوه دان بپرسیم - و هر چیزی را منوط و مربوط به اهلش کنیم تا امروز نهال فلاکت نکاریم و آیندگان لعنت - مان کنند . مسئله فکر و ایدئولوژی از ناچیزترین صدمات و لطماتی ست که از ملتی جاهل و دولتی خائن حاصل شده . در چند روز آینده متمایلم مفصلاً بحث کنم ...

یکی از دلایلی که بوک مارک شدی همون مشروح پروفایلت بود.
با داستایوفسکی در مورد شباهت جامعه به دانه های زنجیر تا حدود زیادی موافقم.

اتفاقا سهل و زیبا سخن گفتی. ملموس و راحت فهمیدمش.

اما اینکه نوشتی فکر نکردن ، ناچیزترین صدمه و لطمه حاصل از جهل ملت و خیانت دولت هست ابدا موافق نیستم. به نظر من این داستان بزرگترین آسیب تاریخی وارد شده به حیثیت و شرف ماست.
این ماجرا اساس همه شوربختی های سالیان دراز ماست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد