روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد



1. نمایشگاه کتابو با دوستان مجازی که بعدا حقیقی شدند برنامه ریزی کردیم. با دخترم (زیتونکم) و کاکتوس عزیزم (فاطمه) و باران جان (فائزه) و نادیا جان که دوست  صمیمی زیتونکه. سفر کوتاه بسیار مفرح و لذت بخشی بود. در ساعاتی از این گشت و گذار علی عزیز از رفقای انجمن زنان و الهه گلم دوست دیگه زیتونک هم با ما بودند. صبح تا غروب در نمایشگاه کتاب چرخیدیم و چرخیدیم و چرخیدیم... خریدیم و خوردیم و خندیدیم... غروب رفتیم بوستان افرا که روبروی درب سوم خروجی نمایشگاه بود و خستگی مونو با نم خنک چمنها در کردیم. بازم هی خوردیم و خندیدیم... بعد رفتیم پل طبیعت. ای ول به خانم مهندس لیلا عراقچیان. دختر جوان ایرانی که طراح این سازه زیباست. چقققدر کنار دوستان خوش گذشت. انقدر خوش گذشت که همونجا برنامه ریزی کردیم که تموم اماکن تفریحی و دیدنی تهرانو لیست کنیم و هر چند وقت یکبار یک تور یکروزه بریم و برگردیم. تنها ایرادی که میتونم به این تور بگیرم اینه که چون دستمون بابت خرید کتاب سنگین بود زیاد خسته شدیم و من نتونستم طبق برنامه ریزی خودم از امروز صبح برم پیاده روی! صبح که بیدار شدم دیدم ساق پاهام هنوز درد میکنه. امااااااا فردا حتتتتتما پیاده روی رو شروع میکنم :)))


2. امروز به جفت جان گفتم این کتابها رو نمیرسیم تا نمایشگاه سال بعد تموم کنیم. با همون لحن مصمم همیشگیش گفت : باید بتونیم.

بنابراین از اونجایی که "باید بتونیم" ، میخوام تغییراتی تو برنامه های روزانه م بدم. یعنی باید بشینم خیییییلی دقیق مختصاتشو بچینم و متعهد به اعمال اون برنامه دقیق باشم. چه خوب. چه عالی :)))


3. اخبار بسیار بسیار بسیار ناخوشایندی از دوستان تحصیلکرده به گوشم میرسه. روشنفکرنماهای از دست در رفته افسار گسیخته! حقیقتا افسار گسیخته. رفتارهای حقیرشون هیچ توجیهی نداره. هیچ توجیهی. کاش انصاف و وجدان جایی کوچک بین روابط پیدا میکرد. جایی هرچند کوچک :/


4. کارگاه چهارشنبه شب بسیار خوب پیش رفت و بسیار بهتر هم میشه. دلم میخواد تو کارگاه ، خیلی شسته رفته و خیلی پوست کنده حرف بزنم. اما هی به خودم نهیب میزنم که صبر کن ، صبر کن ، قدم به قدم! باشه. صبر میکنم. صبر میکنم. قدم به قدم :)))


5. فردا صبح پیاده روی :) و بعدش کتاب :)




نظرات 2 + ارسال نظر
آیدا (چپ دست) یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 07:56 ب.ظ http://chapdast98.blogsky.com/

خوشحالم که خوش گذشته بهتوون .. :)

وای من خیلیییی تنبل شدم .. و خیلی بی برنامه .. ولی تو بهم انگیزه و انرزی میدی ..
یک هفته اس میخوام پیاده رویمو شروع کنم

راستی هرس کردن مانلی کار سختی نیست .. اگر دوست داشتی عکسش رو بفرست تا امید بهت بگه کجا هاشو کوتاه کنی ..
حالا از کاکتوس های دیگم هم عکس میگیرم و برات میفرستم .. بهار شده جون گرفتن و کلی بچه دادن .. خیلییی خوبن ..

راستی من برای پست قبلیت یه عالمه نوشتم .. وبلاگ هنگ کرد هر کاری کردم فرستاده نشد .. بعد دیگه پشیمون شدم دوباره بنویسم آخه کلی با ذوق نوشته بودم

مرسی خوشگل من
امروز فردا نکن. انقده باحاله. کل روز شارژی. من تجربه شو سابقا داشتم.

وااااای چه عالی. مرسی از خودت و امید. میفرستم حتما عکساشو

کاکتوسا عشقن. عشششششق

عمو دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 09:05 ب.ظ

همیشه به گردش و تفریح
حالا چه کتابهایی خریدین که یک سال طول خواهد کشید؟

مرسی خان داداش

یک دوره از یک فیلسوف سرتق که میشناسیدش و چندتا پراکنده که تضارب رای داشته باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد