روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


سلااااااااااااااام به دوست جان های با مرام که چه اینجا و چه در وایبر و واتس آپ (ورود خودمو به دنیای تکنالجی تبریک میگم :دی) و چه با اس ام اس و چه با تلفن و چه حضورا احوالپرس زیتون شون بودن و آمادگی خودشونو برای کمکهای بیدریغ مردمی :پی و یاری سبز :دی و این دست رفاقت های قشششششنگ اعلام نموییدن. همه تان را شدیدا دوست میدارم و از خداجون میخوام هیچچچچ وقت تنهاتون نذاره و میدونم که نمیذاره و احتیاجی هم به گفتن من نیست و خلاصه دعاهای خوب خوب میکنم واسه همتون.


خب....
1. مهمترین اتفاق خوشایند این مدت ، آشتی من و دنیا بود که البته قهر که نبودیم اما از همدیگه خییییییییلی دلخور بودیم :/
خلاصه مث دو تا آدم عاقل و بالغ نشستیم حرف زدیم و نتیجه داد و چقدرم که در جریان این آشتی کنون بهمون خوش گذشت :***
من ، دنیا رو مهمون کردم شهرزاد ( البته سوپ روزشون ، سوپ کلم نبود بی ادبا :/ ) و همون فرداش ، دنیا منو برد سفره خونه سنتی میدون امام :)
بعدشم تصمیم گرفتیم هی دلخور بشیم و هی آشتی کنیم و هممممه رستورانها و هتل ها و سفره خونه ها رو بگردیم :پی

2. اصلا گور بابای رابطه ای که توش احترام متقابل نیست. حالا میخواد زندگی مشترک باشه ، میخواد کار باشه ، میخواد دوستی باشه یا هر شکل رابطه دیگه.
گفته بودم که تو شرکت ، یه خانمی هست که وقتی نیست من راحت ترم. آخرش با هم یه اصطکاک لفظی پیدا کردیم. یعنی من شراره حسادتو به عینه تو چشماش دیدم و وقتی چندتا کلمه سخیف رو در لباسی محترمانه به زبون آورد ، همون لحظه تصمیم گرفتم که شرکت رو برای همیشه ترک کنم. بعدش دوست جون جونی صمیمیم و همینطور دنیا بهم گفتن که سریع تصمیم نگیرم و حیفه و باید ازت عذرخواهی کنه و... منم شخصیتا آدمی نیستم که حالا بدو بدو برم چغلی کنم به رئیس و گزارش بدم اون برخورده رو. اما دارم به طور جدی به ترک شرکت فکر میکنم مگر در صورتیکه تو همون جمعی که اون عبارتها رو شنیدن از من معذرت خواهی بشه. بعله. و اینست سزای بدگویان و حاسدان :@

3. تو خونه جدید ، راحتم. آرومم. دوستش دارم. بهش عادت کردم خییییلی زودتر از حد انتظارم :)


4. ثبت نام دانشگاه زیتونک انجام شد :)


5. چققققدر طلاق توافقی ، زیااااد شده 0-o


6. دوستان خوبم که تو خصوصی و عمومی میگفتین دوست دارین با هم تو وایبر باشیم ، من بلاخره اومدمممم :)))
هر کی هنوز مایله بیاد شماره شو پی ام کنه یا بگه تا من شماره مو براش تو وبش پی ام کنم :)

به شرط اینکه مث آقای رضوی کلا و اساسا قید اینجا رو نزنین و بچسبین به وایبر :دیییییییییی



7. آقا با دوست جون و زیتونک رفته بودیم هایپر مارکت.
دم ورودی پارکینگ یهو یه بحث مهم و هیجانی درگرفت تا اون حد که چشمای زیتون راننده ، چنان پر از اشک خنده شد و اون دو تا هم اینقدر به خودشون می پیچیدن که ما نفهمیدم رفتیم بالا یا رفتیم پایین!
خلاصه وقتی هم پارک کردیم و راه افتادیم سمت داخل هایپر ، هنوز داشتیم هر و کر میکردیم و اصلا هرچی شما رنگ ستون دیدین ما هم دیدیم :دی
هرچی شما کد ورودی دیدین ما هم دیدیم :دیییی
چشمتون روز بد نبینه. ساعت 11 شب با اونهمه کیسه خرید از یه در اومدیم بیرون و نمیدونستیم ماشین کجاست :///
نوبتی کنار سبد حمل خرید می موندیم تا اون دو نفر دیگه برن لاین های اطرافو بگردن.
سرتونو درد نیارم. نهایتا پس از نیم ساعت که به همه پرسنل پارکینگ با قطعیت و یقین میگفتیم که مطمئنیم در بدو ورود نرفتیم پایین و ماشینو همین بالا پارک کردیم ، یه مامور موتورسوار اومد کارت ماشینو ازمون گرفت و کلا بالا رو دور زد و اومد گفت سر جدتون نرفتین پایین؟!
بعدم رفت پایین و بیست دقیقه بعد اومد گفت ماشینتون پایینه کنار فلان ستون با فلان کد :|||
خلاصه فقط خندیدیم :دییییییییییییییی


بازم اختلاط هست. بعدا میام :)


   

نظرات 9 + ارسال نظر
کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 6 مهر 1393 ساعت 08:39 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

نه دیگه درسته که اون یه چیزایی گفته ولی جا نزن
بجاش بزن دهنش :دی
البته خب من نمیدونم چی گفته ولی غلط کرده :))))))

این خوشی ها مستدام و نوش جونتون

گور بابای رابطه ای که هر لحظه از تو دهن طرف یه درد و زخم روح بپره بیرون
گنده لایک

یعنی واقعا اسمش جازدن میشه؟
نمیخوام جا بزنم. جا نمی زنم. اگه تصمیم گرفتم که بیام بیرون ، درست و تکان دهنده و اساسی میام بیرون. جوری که جازدن محسوب نشه.
حالا تو کافی شاپ همشو برات میگم

مرسی عزیزم
گور باباش حقیقتا

آقــــــMasʘ‿ʘd ـــــا یکشنبه 6 مهر 1393 ساعت 11:30 ب.ظ

سلام خداروشکر من ازین افراد نبودم
خبیثا چه به این کارا
:)))))))
1شیرینی اشتی کنان کو من شیرینی موخوم
2حالا به من اعتقاد پیدا نکن تا به من شیرینی ندی تو هر کاری
بعد از مدتی با مشکل برخورد میکنی
از من گفتن از شما نشنیدن:دی
3حالا راحتی کم کم ناراحت میشی از من گفتن
4بسلامتی
5 O.o
6من من من من من مایل نیستم خواهشم نکن:دی
7 حالا به چی میخندید
نامیده نگهبان



یا حسین بازم هست
راسی اشخاص کامنت نویسان بلند کجا هستند
دلمان برای کامنتاشون تنگ شده

من رمز میخوام



1. خبیثا چه به شیرینی؟
2. اینا که روتین زندگیه. مشکل نیس
3. چطور تضمین میکنی که اگه شیرینیت بدم و بهت معتقد بشم دیگه ناراحت نمیشم و به مشکل برخورد نمیکنم؟
4.
5. اوهوم
6.
7.


همشون اومدن وایبر. از دستت راحت شدن

مینا دوشنبه 7 مهر 1393 ساعت 10:15 ق.ظ

پستت یه موج و انرژی مثبتی داشت و خوشحالم کرد :-****

من روم نمیشه توو وایبر بهت زیاد پیام بدم میترسم مزاحمت بشم ولی گاه گداری چک میکنم میبینم آنلاینی خوشحال میشم

این دو تا رستورانی که گفتی هر دو تاشون تنها رستورانهای مورد علاقه ی من توو اصفهانه
از هر دوتاشونم عکس دارم چون دوسشون داشتم
مخصوصا دکوراسیون رستوران سنتی (اسمش یادم نیست، نقش جهان بود؟) و غذای شهرزاد که البته اگه از اون صف طویلش صرف نظر کنیم
خورش ماست رو هم برای اولین بار شهرزاد خوردم
رستوران منفورم هم خوان گستره
شربت خونه فیروز و یه شربت خونه دیگه داخل بازار امام هم که عشقن
راستی یه چیز بامزه دیگه هم بگم
ما کلا خانوادگی اصفهان رو خیلی دوست داریم و قدیما خیلی زیاد میومدیم اصفهان
وقتی کوچولو بودم یادمه یبار اومده بودیم اصفهان و توو یه سالنی توو چهارباغ آقا رشید برنامه داشت و رفتیم و پدربزرگ و مادربزرگ که هر دو مرحوم شدن هم همراهمون بودن
بعد نمایش برای اولین بار پیتزا رو توو اصفهان خوردیم
ولی با همه این حرفا اصفهان با همه ی زیبایی و شکوهش توو زمینه ی رستوران خوب واقعا ضعیفه
بر عکس شیراز یا شهرای شمالی که آدم فقط دلش میخواد بره که غذا بخوره
همین الانم که دارم اینا رو مینویسم شبکه دو داره برنامه زنده فیتیله توو اصفهان رو نشون میده
قدر شهر خوشگلتونو بدونید

خوشحالم واسه همه ی اتفاقای خوب و خنده ها و شادیهایی که تووی پستت بود
خوشحالم برای آرامشت
خوشحالم برای آشتی
خوشحالم که خوشحالی :-****



تو عزیز منی. هررررررر چیییییییییییی دوست داری پیام بده. اصنم مزاحم نیستی. اصنم نگران نباش
فوقش اینه که من یادم رفته نتو ببندم و الکی آن نشون میده و بعدش که اومدم حتتتتتتتما باکمال میل جوابتو میدم. من دوستت دارم. خودتم میدونی

من عاشق فضای شهرزادم. نمیدونم چرا. اما خییییلی دوسش دارم. شاید واسه خاطره های خوش سالهای بچگیه. از حق نگذریم کیفیت غذاشم بسیار خوبه. مدیریتش و پرسنلش کلا منو راضی نگه داشته تا حالا. اولین انتخابم واسه رستوران همین شهرزاده
صف طویلش هم البته اگه اول وقت بری گرفتارش نمیشی. اما اگه یه کم دیر بری دیگه گرفتار صف و ثبت نام و این برنامه هایی
رستوران سنتی هم که ای ول به فضاش و لباس گارسونا و غذاشم خوبه اما این بار که من و دنیا رفتیم وقتی دنیا دید روی تخت ما دستمال نیس و از پیشخدمت خواهش کرد دستمال بیاره اون آقاهه جعبه دستمالو که آورد انداخت جلو دنیا روی تخت!!! خیلی کارش زشت بود. بهم برخورد
خوان گستر دور از جونت فقط آشغال تحویل ملت میده. کلا قیدشو زدم
خوشحالم که نوشتن این پست خاطره های خوب بچگیتو واست زنده کرد. خدا رحمت کنه پدربزرگ و مادربزرگ نازنین تو

شهر خوشگلمون رگش خشکیده. اصن رودخونه که نداره حال آدم بد میشه

مرسی عزیزدلمممم.
منم برات از خدا سلامتی و شادی و عشق پایدار میخوام

عمو دوشنبه 7 مهر 1393 ساعت 05:01 ب.ظ http://mrmustache.blogsky.com

بازگشت شما به دنیای مجازی مبارک باد

مرسی عموجان

آقــــــMasʘ‿ʘd ـــــا دوشنبه 7 مهر 1393 ساعت 10:16 ب.ظ

۱خبیث مگه دل نداره خو شیرینی بده
۲پس چرا ناراحتی اگه ریتم زندگیه:دی
۳امتحانش مجانیه یبار امتحان کن:دی
۷خو بگو تا ماهم بخندیم

میبینم که کامنت نویسا اومدند از وایبر
کاش زودتر سراغ میگرفتم

1. شیرینی مربوط به شیکمه ، نه دل
2. ریتم نه دلبندم ، روتین
3. میترسم ضرر کنم
7. مفتی مفتی؟ عمرا

کــــاکتوس صــــورتی سه‌شنبه 8 مهر 1393 ساعت 05:52 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

وای من ببخش
چقدر حرف زدم :دی
حواسم به این موضوع نبود :(

وااااای چقدر خوب بود :)))
ولی فکر کنم پسره دیگه کفری شده بود :دییییی
مرسی عزیزم بابت اون سلیقه فوق العاده و با ارزشت
خیییییییلی زحمت کشیدی :***

اشکال نداره. عوضش بهونه داریم دوباره بریم :دییییی
تازه همین چند دقیقه قبل کلی اتفاق جدید درهمون رابطه افتاد :)

ژیگول چهارشنبه 9 مهر 1393 ساعت 10:07 ب.ظ

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

کی اینارو نوشته براتون ؟؟
حالا اینا کی اند اومدن خوندن

حالا جخ اینا کی ان این همه نوشتن
بعدش شما کی هستید ک اینارو خوندید و جواب دادید
من کی ام
؟؟

آرتمیس سه‌شنبه 15 مهر 1393 ساعت 07:51 ق.ظ

سلام.زیتون پرانرژی.کلی حالم بهتر شد ازپستت.دیر اومدم زودم میخوام برم!!!!پس خلاصه وار میگم:1)رمز لطفاالبته درصورت تمایل
2)من کلا روزی10دقیقه تا یک ربع ازلاین یا وایبر استفاده میکنم.اما دوست دارم روی ماهت روببینم.پس شماره ام رو برات میذارم.
3)تاحالا پاییز نیومدم اصفهان به نظرت آبان برای مسافرت به اصفهان خوبه؟خیلی سرد نیست؟
4)تا عصبانیتر نشدی از طویلی متن سلامم رو به زیتونک برسون وخیلی مواظب خودت ودوستیهات باش.
5)صدتا بوس

سلام سولماز نازنینم. خداروشکر که انرژی پستم حالتو بهتر کرده :***
1. چشم. رمزو برات میفرستم. اگه نرسید خبرم بده.
2. هنوز شماره تو ندیدم. نذاشتی یا نرسیده؟
3. بسیار عالیه. بسیار زیباست. با یه ژاکت گرم اصلا سرمای آبانش اذیتت نمیکنه. مگه اینکه زمستون زودرس بیاد یهویی!
4. چرا فکر میکنی کامنت طولانی عصبیم میکنه؟ :)))
هرچی دلت میخواد بنویس عزیزممم :***
مرسی دوستم
5. هزااااار تاش.

(اون یکی کامنتت خصوصی بود دیگه؟؟؟)

رها آفرینش چهارشنبه 16 مهر 1393 ساعت 11:49 ق.ظ http://rahadargandomzar.blogsky.com

سلام زیتون جان، بپستت رو چند رو پیش خوندم و به اون تیکه ی خندیدنتون کلی خندیدم و یاد جنگولک بازیهای خودمون افتادم وقتی با دوستان میریم جایی...
الهی همیشه لبت و دلت شاد باشه

سلام عزیزم. خوبی؟ خداروشکر که خندیدی

مرسی دوستم. خصوصیتم خوندم و الان پستو ویرایش میکنم. من میدونم که کاااااملا به من اعتماد داری

الهی که خودتم همیشه خندون و سلامت باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد