روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. فقط خدا میدونه که چقدر خسته م...
صبح علی الطلوع ، زیتونک ناشتا رو رسوندم بیمارستان طرف قرارداد هواپیمایی هما. لابد دیگه همتون از پستهای اخیر من و پاسخ کامنتها ، متوجه شدین که زیتونک شغل باب سلیقه خودش رو که همانا "مهمانداری هواپیما" هست ، انتخاب کرد و من هم با پذیرشی عجیب و صبری غریب ، کوتاه اومدم و الان هم دارم پا به پاش میرم و میام و مقدمات کارهاشو ردیف میکنم!


به دخترم از جهاتی تو این قضیه افتخار میکنم. اینکه برای انتخابش مبارزه کرد و الان با همه منطقش داره از انتخابش دفاع میکنه و اینکه بخاطر رسیدن به هدفش ، سختیهای این برنامه رو به جون خریده. خیلی قشنگ و با اراده محکم ، داره وزن کم میکنه و خیلی بیشتر از قبل به ظاهرش میرسه و پیگیر تقویت زبانش شده :***


کاش خوشحال باشه. کاش راضی باشه. منم همینو میخوام که علیرغم میل باطنی خودم ، اجازه دادم بره تو راهش.
بله... رفتیم بیمارستان... ای خداااااااااااا شکرت که من اصلا نمیدونستم که این بیمارستان چققققدر بزرگه و چققققققققدر بیمار داره و چقققققققققققققدر شلوغه. شکرت خداجونم بابت سلامتی. از ساعت 7 صبح ، درگیر دو سری آزمایش خون و ادیومتری و عکس قفسه سینه و نوار قلب و نوار مغز و تست اعتیاد بودیم و آخرش هم یک سری آزمایشهای خون رفت واسه پنج شنبه.


ای بابااااااااااااااا...مردم آبرو دارن آخه عزیز من! دستشویی ، در نداشت و یه خانمی روبرو مینشست و نگاه میکرد که ببینه نمونه مال خود متقاضیه یا از خونشون آورده!!!
با تکنسین نوار مغز ، اینقدر خندیدیم که واقعا دل درد شده بودم. خدا خیرش بده با اخلاق خوشش...
عوضش تکنسین عکس قفسه سینه ، الهی نصیب گرگ بیابون نشه...
ادیولوژیست هم خیلی ماه بود. از خاطراتش با پروازهای داخلی و خارجی و تفاوتهاشون برامون گفت...


و اینچنین شد که زیتون ، الان کاملا له شده و از فردا هم زیتونک رسما دانشجوی دوره مهمانداری هما خواهد بود و هر روز ظهر تا عصر کلاس داره :|
البته مهندس مسئول مرکز آموزش و بقیه پرسنل و اساتید ، به بچه ها میگن دانشجو. اما به نظر من باید بگن کارآموز و البته کسی نظر منو نخواسته :دیییی


یه چیز جالب این که تو مدتی که من با خودم درباره انتخاب زیتونک ، درگیر و دست به یقه بودم ، به بعضی آدمهای مورد وثوق که میرسیدم و همشون میدونستن که زیتونک کنکوری بوده و سراغشو میگرفتن ، از بابت انتخابش گلایه میکردم و نارضایتی مو صریح و واضح ابراز میکردم و توضیح میدادم که رشته دانشگاهش موازی شغلش نیست و صد در صد مطمئن بودم که باهام همدردی میشه و هممون با هم زیتونکو به سیخ و صلابه میکشیم!
اما در کمال ناباوری همه اون دوستان موثق و اهل فن ، به محض شنیدن حرفهای من از ذوق و شوق در پوست خود نمی گنجانیدن :دی و قربون صدقه قد و بالا و تیپ و قیافه زیتونک میرفتن و هممون با هم سوسک میشدیم روی دست و پای بلوری بچه مون :دی و منم کلا با دیدن اشتیاق و تشویق های اونها یادم میرفت که انتظار همدلی داشتم!


بهرحال ، دخترک من با ژن مبارزه و اراده به دنیا اومده و بسی جای خوشحالیست :)

2. فردا صبح ، شرکت :)




نظرات 6 + ارسال نظر
آرتمیس دوشنبه 10 شهریور 1393 ساعت 07:48 ب.ظ

خداروشکر.خودت جان کلام رو گفتی من دیگه صحبتی ندارم جز اینکه از خدا میخوام که هر قدم که برمیداره فقط خیر باشه ویگ گام به سوی موفقیت وکمال نزدیکترش کنه.

ممنونم عزیزم :*
واقعا لطف داری به ما :)

خودت خوبی؟ چه خبر از اون قضیه؟ :(

یک دوست دوشنبه 10 شهریور 1393 ساعت 08:03 ب.ظ

منتظر خواندن این پست بودم
که بیایی و بگویی با دخترت همراه و همدل شدی
ژن مبارزه اول از رفیق شفیق ما به تو ارث رسید و بعد از تو به دخترت
به محمدرضا به تو و به دخترت افتخار میکنم
اطمینان دارم محمدرضای ما شادمانه به زندگی تو چشم دوخته است
موفق باشی.

سلام. قدم به چشم من گذاشتین. خوشحالم که منو با پیگیری میخونین :)

دکتر شریعتی میگه:
(نقل به مضمون میکنم البته چون صریحش یادم نیست)
من با ایده های تو و اندیشه های تو و آرمانهای تو مخالفم اما تمام تلاشم را میکنم که تو به اهدافت برسی.

منم دارم همین کارو واسه دخترم میکنم و فکر میکنم عشق یعنی همین.

شادمانی پدرم برای من یعنی عزت و افتخار. فقط کاش اطمینان شما معتبر باشه :دی
ممنونم از حضور مغتنم تون.

M&Z سه‌شنبه 11 شهریور 1393 ساعت 08:36 ق.ظ

مبارک باشه و آرزوی موفقیت دارم براشون

متشکرم. همچنین برای شما

آرتمیس سه‌شنبه 11 شهریور 1393 ساعت 03:25 ب.ظ

سلام.پست جدیدی پیرامون تربیت جنسی وسوالات کودکان دراین زمینه نوشته ام.خوشحال میشوم که آنرابخوانید وبا توجه به نقش والدینی خودمرا ازنقطه نظرات،نقدها وتجربیات خود بهره مند کنید.
http://artimisbanoo.blogfa.com/

واااای سولماز اینقده رسمی حرف نزن با من
نیگا نیگا آدرشم گذاشته
شما تو قلب ما بوک مارکی خانووووووم
الان میام بهره مندت میکنم. فقط دعا کن وسطش مراجع نیاد

mika چهارشنبه 7 آبان 1393 ساعت 10:58 ب.ظ http://mika-majd.blogfa.com

ایشالا موفق باشه
منم یبار واسه مهمانداری ثبت نام کردم اصلا باهام تماس نگرفتن فک کنم کلا سرکار بودیم

قربانت.
تماس که نمی گیرن. وقتی ثبت نام کردی باید بری هزینه ها رو بدی و پکیجا رو تحویل بگیری و تست های پزشکی رو انجام بدی و اگه همه چی اوکی بود بری سر کلاس.
بعد میدونی که فقط دوتا مرکز مجاز تو کل ایران هست؟ فقط اصفهان و تهران.
خودت تهران هستی؟
هرکی از هرجای ایران که به هرکدوم از مراکز نزدیک باشه میره همونجا. مثلا یکی از دوستای دخترم از شیراز اومده اینجا.

mika چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 08:45 ب.ظ http://mika-majd.blogfa.com

نه واسه هواپیمایی ماهان ثبت نام کردم قرار بود ایمیل بدن که ندادن
واسه تهران ثبت نام کردم.نه خرم آبادم

آها... سیستم ماهان فرق میکنه کلا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد