روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. باران های بهاری ، نشانه های لطف توست خدای مهربانم :***


2. عصر پنج شنبه ، جلسه مرکز نور خوب بود.

مروری شد بر موضوعاتی که امسال بهش پرداخته بودیم و آقای دکتر ، یک لیست دوازده شماره ای برای سال 93 پیشنهاد دادن که یک شماره ش مربوط به من بود :)

بعد از جلسه ، من یک کتاب جالب از مسئول مرکز ، امانت گرفتم به اسم "انسان شفابخش" نوشته "خوزه سیلوا" و ترجمه "مجید پزشکی".

دیروز تقریبا نصف شو خوندم. درباره قدرت ذهن و تاثیر ذهنیت بر عملکردهای انسان بعلاوه تشریح متد سیلوا و آموزش تمرینهای این متد هستش :)


3. پنج شنبه شب بعد از تموم شدن کلاس دخترم ، میخواستیم بریم یه فروشگاه که دوتا خرده ریزی که دخترم لازم داشت بخره.

رفتن به همون یک فروشگاه و خرید همون دوتا خرده ریز ، دوساعت و نیم طول کشید o-0

واقعا ملتو درک نمی کنم. اینهمه شلوغی و ترافیک تو روزهای آخرسال ، ضرورت داره؟ اونم وقتی که فقط اجناس بنجل باقی موندن؟!

بعدش رفتیم کافی شاپ و واسه چهارشنبه سوری ، برنامه ریزی کردیم :)


4. دیروز علاوه بر مطالعه ، به تقاضای دخترکم دوباره کوکی میکری درست کردم. اینبار با گردو و نسکافه و سیروپ شکلات. بسیار خوشمزه و لذیذ :)


5. پنج شنبه شب ، وقتی تو ماشین بودیم و ترافیک قفل قفل بود ، روبروی یک فروشگاه متوقف شده بودیم که من یادم اومد قالب فلافل لازم دارم. میترسیدم پیاده بشم و از شانسم همون موقع ترافیک روون بشه. دیدم فروشنده مغازه دم در با دوستش وایستاده. در کمال ریلکسی یه بوق سه قلو زدم. نگاه کرد. فوری اشاره کردم و اونم نمیدونم چه فکری کرد که خودشو پرت کرد دم پنجره ماشین :دییییی

سلام کردم و گفتم میشه خواهش کنم یه قالب فلافل واسه من بیارین؟ =))

جفتمون خنده مون گرفت. گفت : آره آره. الان میارم =))

خلاصه قالب و آورد و پولشو گرفت و رفت. به این میگن استفاده بهینه از موقعیت نامطلوب :دیییییی


6. فردا یه کار بانکی ریسکی و بعدش مطالعه :)





نظرات 4 + ارسال نظر
دنیا شنبه 24 اسفند 1392 ساعت 06:44 ب.ظ

س ع د
خداراشکرکه مرکز نور خوب بود
کاش منم راه میدادن
خوش بحالت که کتاب میخونی

س ع :*
بخدا دنیا اگه یه بار دیگه بگی کاش منم راه میدادن ، میشینم رو زمین و اینقدر اشک میریزم که سیل جفتمونو ببره هااااااااااااا... خب راه نمیدن که ندن. مگه تو اونا رو به کلاست راه میدی؟

خوش به حال من؟! یکی ندونه خیال میکنه یه کتاب به عمرت نخوندی

شجاعی یکشنبه 25 اسفند 1392 ساعت 09:08 ق.ظ

سلام
لازم به ذکر که دوتا از آدمهایی که باعث این ازدحام شدند جنابعالی و دختر خانمتون بودید!!!!!! منکه با اجازتون همیشه خریدهام رو تو بهمن ماه انجام میدم و روزهای آخرسال رو فقط به تماشا کردن مردمی که هول شدند میپردازم.
و اما در مورد فلافل ، وقتی یه توک پا تشریف آوردین آبادان برای خرید اون ماهیها یه فلافل عربی بزنین تو رگ تا مزه فلافل واقعی رو متوجه بشین !

سلام.
حالا اینهمه علامت تعجب گذاشتین که چی؟ که منو متوجه جنایتم کنین؟! =))
لازم به ذکره که من همیشه پنج شنبه شبها میرم دنبال دخترم و اگه چیزی لازم داشته باشه میبرم که بخره. چون در طول هفته این امکانو نداریم جفتمون. این ازدحام عید و هیجان خرید اجناس بنجل بود که کار همیشگی ما رو اونقـــــــــــدر طولانی کردش :@
ماهم با اجازه خودمون :دی هروقت سال چیزی لازم باشه میخریم و اعتقاد چندانی به خرید دم عید نداریم. البته حتما یک لباس یا روسری یا هرچیز دیگه نو ، میخرم بشخصه.
فلافل زیاد خوردم اهواز. خودمم عین همون درست میکنم. میگین نه؟ خب بگین :)

Masʘ‿ʘd دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت 04:31 ب.ظ

2
اخه زن که بره بازار کمتر 1ساعت بیاد خونه اون روز تعطیل رسمی باید بشه:دی
من که هیچ موقع همون موقع خرید نمیرم
من چنتا شلوار با چنتا پیراهن میارم خونه با حوصله انتخاب میشه:دی
خب برنامه ریزی چی شد بگید تا ما هم هماهنگ بشیم

مطمئنی واسه 2 نوشتی؟!!
عجب دل پری داری...
هیچ موقع همون موقع؟ :دی
آخرش ما رو با این دیکشنریت به قتل میرسونی :دییییی

برنامه ریزیمون سکرته

کــــاکتوس صــــورتی سه‌شنبه 27 اسفند 1392 ساعت 07:10 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

حرکت بیسیار بیسیار خوبی بود اون قالب گرفتن :دیییی

=))
کیف کردم خودم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد