روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد



1. همیشه تو پرونده های کیفری (به استثنای پرونده های کیفری سنگین) ، به موکلم میگم که مراحل ابتدایی از جمله حضور و ارائه توضیح در کلانتری رو خودش انجام بده و از وقتی پرونده به دادسرا اعاده شد ، من کارمو شروع میکنم.

بس که از محیط کلانتری و رفتارهای عجیب و غریب بعضی از خواهران و برادران بیزارم :@

یکی از موکلهام که امروز باید میرفت کلانتری ، دیروز دوسه بار خواهش کرد که همراهش برم. یه استرس بدی گرفته بود طفلک :(

منم چون صبح ، دوساعت آزاد بودم رفتم دنبالش.

رفتیم همون واحدی که ابلاغ داده بود.

یعنی فقط باعث تاسفه که کار خلق الله ، دست کسانی گیر کرده که یه ریزه سواد و ادب ندارن :@@@

خداروشکر ، جلسه زود تموم شد و اومدیم بیرون با موکلم کلی خندیدیم به آنچه که دیدیم و شنیدیم :دیییییی


2. عجب برف ملوسی داره میاد :)))

و عجب سرده هوا o-0

و خدایا شکرت :***


3. نمیدونم چرا با اینکه اصلا موافق سوختن و ساختن نیستم و طلاق رو به عنوان آخرین راه حل ، قبول دارم اما وقتی خبر جدایی دوست یا آشنا یا فامیل رو میشنوم ، دلم میگیره :(

امروز تو دادگاه ، همکارم خبر جدایی زوجی رو بهم داد که هردوشونو میشناسم و باهاشون کار کردم... خیلی دلم گرفت...


4. بامبوهای بلند و قشنگم که تو دفتر داشتم ، زرد شدن :"(

فکر میکردم از سرما باشه اما امروز دیدم ساقه یکی از بامبوهای خونه هم داره زرد میشه! :"(((

دلیلشو نمیدونم. باید از گلفروش بپرسم :/



نظرات 5 + ارسال نظر
رضا کوشمولو دوشنبه 14 بهمن 1392 ساعت 11:34 ب.ظ

خدا صبرتون بده...
خداروشکر..عجب هوا ملوسیه....سرد و باحال....

مرسی :(

سررررررررررررده... آقا باحال نیس اصن. خییییییییییلی سرده

نهال سه‌شنبه 15 بهمن 1392 ساعت 11:38 ق.ظ http://1nahal.blogsky.com

سلام خانوم زیتون.خیلی خوشحال شدم که به خونه م اومدین و خوشحال تر شدم که با دوستی مثل شما آشنا شدم. یه دوست همشهری!
ازین به بعد زیاد بهتون سر میزنم

سلام عزیزم.
من خونه تو رو خیلی دوست داشتم. امیدوارم تو هم از اینجا خوشت بیاد
همشهری؟ واقعا؟ آخجووووووووووون

سکوت سه‌شنبه 15 بهمن 1392 ساعت 04:45 ب.ظ

1-واقعا
رفته بودیم یجا یا رو مسئول تایپ اون ارگان بود
می خواست برامون یه 10 خط a5 یک سری کلمات رو عوض کنه .باور نمی کنید یه حرف میزد نگاه میکرد به مانیتور یکی میزد یکی نگاه می کرد به مانیتور .تازه حالا تایپ کرد تموم شد پروسه پرینت گرفتنش جالب بود از رو یه برگه a4 پشت رو میخوند مراحل کار رو .منو دوستم رو می گید دل درد گرفتیم از بس خندیدیم .من نمیدونم چرا واقعا اینو گذاشت مسئول تایپ ارگان به این مهمی .خوب بود یجا دیگه دستشو بند میکردن


2-ملوس مال یه دیقشه

3-:|(

4-دیگه فایده نداره
باید بندازید بره
بیزحمت سطل آشغال در خونه ما

1. خب ارگانه مهم بوده باید یه وسواسی مث همون میذاشتن که دقیق عمل کنه :دی

2. اوهوم :)

3. :(

4. باشه ولی مگه بلدی زنده شون کنی؟

سکوت سه‌شنبه 15 بهمن 1392 ساعت 07:33 ب.ظ

شما بنداز ما یه کاریش می کنیم

نع!
باید تضمین بدی :دی

کــــاکتوس صــــورتی دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت 06:42 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

بامبوها خوب شدن؟

مردن :"(((
یه شاخه از بامبوهای خونه هم مرد :"(((
هنوزم وقت نشده برم پیش گلفروش که هم بخرم و هم بپرسم :|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد