روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. پاتوق صبح امروز ، خوب بود. سه تا مهمون جدید داشتیم که یکیشونو خیلی دوستش داشتم :)


2. لطفا بند آخر پست قبلی رو ، یه بار دیگه بخونین. تاریخ کارگاه ذره بینو تغییر دادیم :)


3. فصل استراحت کارگروه زنان تموم شد و باید آماده دور دوم نشستهای کمیته ها باشیم :))) :***


4. یه مراجعی داشتم که بیشتر از یکسال پیش با معرفی مرکز مشاوره اومده بود واسه طلاق.


فقط خدا میدونه وقتی می اومد واسه مشاوره های قبل از قرارداد وکالت ، در مورد اعتیاد و شرب خمر و سوء اخلاق شوهرش طی بیست و دوسال زندگیشون ، چه داستانهایی رو با گریه و زاری واسه من تعریف میکرد.

اینقدر موقع مرور لحظات بد زندگیش ، به هم می ریخت که یه روز با یه دفتر اومد و گفت بقیه حرفامو براتون نوشتم چون دیگه جون ندارم تعریف کنم!


دفعه آخر که خونه رو ترک کرده بود ، از زیر کتک به کمک همسایه ها فرار کرده بود.

نهایتش بعد از چند جلسه ، تصمیم گرفت که وکالت بده و طلاق بگیره.

قسم میخورد که محاله برگرده و دوباره فحاشی ها و کتک کاریهای یه مست معتاد رو تحمل کنه.


وکالتشو قبول کردم و پرونده ش ثبت شد و ده روز دیگه ، اولین جلسه رسیدگی شونه.


تو این حین ، شوهره دوبار به من سر زد و در غیاب زنش خیلی شارلاتان بازی در آورد.

منم حرفاشو گوش میکردم و البته بهش می فهموندم که "خودتی" !

بعد هم تا تونست واسطه فرستاد که زنشو راضی کنه که برگرده و اینا...

آخرشم به این نتیجه رسیدن که من پرونده طلاق اینجا رو ببندم و خیییییییییلی سریع ، دادخواست طلاق توافقی رو ثبت کنم.

حتی توافقنامه مالی که در اون موکل من در ازای جاری شدن صیغه طلاق ، حاضر به بذل تمام و کمال مهریه و نفقه و اجرت المثل و... شد رو تنظیم کردیم که صبح شنبه آینده بریم برای طلاق.


سه شب قبل ، موکلم زنگ زد که شوهرم خیال میکنه من هنوز احمقم و میتونه سرمو گول بماله که هی واسطه میفرسته و من مگه اینکه مغز خر خورده باشم که دیگه برگردم به اون زندگی نکبتی و خداروشکر که توافق کرد که خیلی زود کارمون انجام بشه و توروخدا حتما شنبه رو به یکشنبه نندازین و حالا که توافق کرده ، خراب نشه و زود تموم بشه و ...


پریشب ، زنگ زد و گفت : ما داریم با هم میریم شب نشین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!



نظرات 2 + ارسال نظر
کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 06:03 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com

مغز خرو خورد پس!

یعنی فقط دو روزه تو شوک این حرکتش هستم o-0

دنیا چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 08:02 ب.ظ

بقول نجف ابادی ها خوششون باشه ننه حرص نخور
دد

من هلاک اینم که زن و شوهرا با هم خوششون باشه. مسئله اینه که من شوهره رو دیدم و فهمیدم که آدم بسیار مزخرفیه. نگاهشو نمیتونستم بیشتر از یکی دوثانیه تحمل کنم. من از حماقت زنهایی که شان انسانی خودشونو از یاد می برن حرص میخورم.
منم دوستت دارم عزیزم :*
یه روز بیا ببینمت. کلی حرف بزنیم :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد