روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. صبح پنج شنبه ، ذره بین رو در هوای بسیار مطبوع و بارانی برگزار کردیم.

بسی چسبید :)

بعدش هم رانندگی تو اون هوا که خاطره شد :)


2. عصر پنج شنبه ، جلسه ماهیانه مرکز نور ، مفید بود اما دردناک :"(

یه کیس عملی... یه دخترک ناز ده ساله که پدرومادرش با مسائل خاص در آستانه جدایی بودن... مصاحبه و تحلیل نقاشیهای دخترک... :"(((


روانپزشک متعهد و مهربان و باسوادی که هر ماه ، تو این جلسه حضور دارن ، در خلال صحبتهاشون یه جمله نصیحت گونه گفتن که باید با آب طلا نوشت و گذاشتش جلوی چشم:

"فریب مدرکی که بهتون دادن رو نخورین ، کار کنین و مطالعه کنین".


3. بخاطر شرکت در جلسه مرکز نور ، برنامه نمایش و نقد فیلم کمیته رسانه انجمن زنان رو کنسل کردم چون همزمان بودن :(

اما نیم ساعت آخرشو رفتم :)

همون نیم ساعت ، منجر به یک مشاوره حقوقی شد که جالب و البته تلخ بود... :(


4. تو وب رامی جونم ، یه جمله خوندم با این مضمون: "اقدام ، اضطراب ناشی از تعلل رو از بین میبره".

آقا من دقیقا هفت سال بود که دلم میخواست یه کار کوچولوی زیبایی دیزاینی واسه صورتم انجام بدم که نه هزینه زیادی میخواست و نه وقت زیادی. اما همش نمیشد!

امروز صبح ، حالم خوش بود.

یهووووو ، زرت رفتم و اون کارو انجام دادم. به همین سرعت: زرت!

البته تعلل من ناشی از اضطراب نبود. ناشی از این بود که واسه دلخواسته هام خیلی ارزش و اهمیت قائل نمیشدم.

همش اولویتهای دیگه میومد تو ذهنم :@

حالا که خودمو دوست دارم ، برای بهتر شدن حالم ، کارهای کوچولوی مثبتی که پشت گوش مینداختم انجام میدم و لذتشو میبرم :))) :***


5. دلم یه همستر کوچولوی ناز و تروتمیز و خوشگل میخواد :پی

در اولین فرصت که جای مناسب داشته باشم میخرمش :)


6. فردا صبح تا ظهر ، دادگاه :)



نظرات 5 + ارسال نظر

پن شمبه میخواستم بیام بعد نم دو نم چی شد :( حسش نبود :(
کاش ماشین داشتم :))
عصرشم که همش باشگاهم چرا جلسه ها شدن پن شمبه خو من نم تو نم بیام :دی

من عصن احساس مدرک داشتن نمیکنم
بیشتر احساس زبان خوندن و فیلم دیدن میکنم :)))

من اینقده از این اقدام های ناکرده دارم که نگو!
یکیش این دندون عقل هام ...

مبارک باشه همون زرت :دی

منم میخوواممممممممممممم
همیشه میخواستم مامانم تنها چیزی که میگه: نجسه!!!!!!!!!

عهههههههه؟؟؟ کاش گفته بودی قرار میذاشتیم :(

چون من پنج شنبه ها آزادم :دی

خوب تو تفریحتم در راستای مدرکته آخه. خوش بحالت :)))

منم خعلی دارم. باید پا کارشون واستم :پی

مرسی ع د. اینقده دوزش دالم :دی
(چون نپرسیدی دارم دلتو آب میکنم :دی)


عاشقشم با اون صورت ملوسش :*
یواشکی بخر

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 07:14 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

من همیشه دلم میخواد بیام ولی بخاطر مسیرش یکم سست عنصرم!! :دی
آخه میترسم کار داشته باشی بعد مزاحم بشم :-"
راستی یادم رفت بپرسم بقیه اون جلسه هارو هم میری؟ که پیامک میاد؟ دلم میخواد برم بازم هر دفعه یه طوری شده

من چرا یادم رفت دقت کنم زرت چی بود یا بپرسم؟؟
حواسمو داری؟؟
پرت!!!!!!!!! :دی

همین امروز بود داشتم بخاطر اون چند تا جوجه که خریدم و دادمشون رفته الان چند وقته، بابای نچسب کلی بارم کرد ولی خب تو خواب بودم الان یادم نیست دقیق
ولی سوختا
حالا فرض کن اینم بخرم
ولی وقتی خریدی بهم بگو ببینم چطوریه مراقبت ازش و اینا تا یه فکری بحال خودم بکنم

:دی
اگه کار داشتم یا خواستم از مسیر جای دیگه برم اونجا بی رودرواسی میگم بهت:)
آخه معمولا هم قبلش چندتا کار جور میکنم که انجام بدم و بعد برم! چه تعارفی بود کردم آخه؟ :پی
جلسه های دیگه اگه خعلی مورد نظرم بوده باشن میرم ولی چون اکثرا صبحن یا عصر ساعتش مناسب نیس ، نمی رم :(

منم هی گفتم حالا میپرسی حالا میپرسی. هی دیدم نپرسیدی :دیییییییییی
میخوای بیام وبت در گوشت بگم؟ خوابت میبره تا صبح؟ :دیییییییی

میخرمش. میخوامش. نازه. باید شرایطش جور بشه ولی :"(

:********

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 07:48 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

نیگاه نیگا میگی بعد تکذیب میکنی؟
خب منم برا همین گفتم دیه :دی ... مث من که همش خونه نیستی

وای خدا عصن حواسم نبود
عاره بیا بگو :دی
میپوکم الان

:دی
یه وقتی بودم. خعلی بد بود. ایشالا زودی از خونه درمیای :***

اومدمممممممم...
ببین چقدر فکر خواب آروم و بی دغدغه ت هستم

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 07:58 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

دستت مغسی
الان این رفیقه داری؟
که نفهمید زرت داری؟؟؟؟؟؟
ببین من چقدر دقتم بالاست :|
خدایا بدتر از اینمون نکن وگرنه خودم میام بالا ظهور میکنما

بوسی بوسی :دی

خواهش :)
حالا منو بگو... وقتی حرف میزدیم و چیزمیز میخوردیم هی فکر میکردم دیدی ولی نمیدونی که زرت همینه که داری میبینی واسه همین هیچی نمیگی :دیییییییی



:***********

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 08:11 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

نه من همه رو راه گم میندازم که میدونم ولی درواقع هیچی نم دو نم

الان شرمنده خودت و خودم شدم :دیییییییی

ای بنجنس :دییییییی

دشمنت. عزیزمی :***

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد