روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. عینک آفتابیم که چند روز پیش شکسته بود ، دیشب رسما شکست!

چند روز پیش گوشه شیشه ش از دوجا ترک برداشته بود که دیشب کاملا نصف شد :(

یکی شبیه همون خریدم. سبک و استاندارد و خشششنگه اما پلیس نیست :(


2. بیشتر از سیصد تا قالب وبلاگ تو سایتهای مختلف دیدم. حدود ده پونزده تاشو پسندیدم و روی وبلاگم پیاده کردم اما هیچکدومشون ، کدهای مخصوص آهنگ رو پشتیبانی نمی کرد. در واقع یا باید خرو انتخاب میکردم یا خرما رو!

آهنگو ترجیح دادم تا ببینم میتونم قالب خوب پیدا کنم یا نه :|

 

3. امروز تو دادگاه ، یکی از کارمندهای یه دفتر اسناد رسمی رو که از ناحیه دیگه ای هم میشناسمش ، با دستبند و پابند و سر تراشیده دیدم. خیلی ناراحت شدم. خیلی زیاد :(


4. دخترم داشت جلوی آینه آرایش میکرد. یهو یه چیزی تو دلم ریخت. انگار دیروز بود که سرتاپاش روی یک دستم جا میشد! بغض کردم... پس فردا که بچه شو بغل کنم چه حالی میشم یعنی؟ (اگه خدا عمر بده.)


5. فردا صبح ، جلسه کمیته حقوقی کارگروه انجمن زنان :)


نظرات 13 + ارسال نظر
() یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 06:19 ب.ظ

هیچیت به وکیلا نمیخوره نه وبلاگت نه آهنگت نه حرف زدنت

نظر لطفته :|

اتفاقا بهتر.
نمیخوام وبم و آهنگم و حرف زدنم داد بزنه که آاااای من وکیلم!

اونوقت نفهمیدم این که گفتی تعریف بود یا تحقیر؟... و مهم هم نیس البته!
مهم اینه که اینجا و با این ترانه فارغ از حرفه ، عشق میکنم...

تراویس یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 06:41 ب.ظ http://travisbickle.blogsky.com/

در مورد بند سوم،منم یه احساس مشابهی رو پیدا کردم چند دفعه اونم وقتی بود که یه پرستار یا دکتر رو تخت بیمارستان دیدم.
یه بار هم یه پرستاری رو میشناختم که آلزایمر داشت و خیلی حالش بد بود اون رو گذاشته بودن خانه سالمندان.
در مورد بند دوم،من هیچ قالب رو به چز قالب پیشفرض دوست ندارم.
در مورد بند چهارم هم وقتی به اون سن رسیدی اصلا به این چیزها فکر نمیکنی.

خوش اومدی تراویس :)

3. ناراحت کننده س. یه جوری رفتم که اون منو نبینه :(
آلزایمر که فاجعه س...

2. من قالب پاییزی میخواستم. خیلی چیزای قشنگ پیدا کردم اما آهنگو نمی خوند :(((

4. به کدوم چیزها؟ یعنی پیرزن که بشم احساساتم می میره؟ :"(

تراویس یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 06:50 ب.ظ http://travisbickle.blogsky.com/

آره دیگه،آدم که پیر شد دیگه به این چیزا فکر نمیکنه

پس چرا مامان من الان با همه وجودش و حسش واسه دخترم ضعف میره؟o-0

تراویس یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 06:54 ب.ظ http://travisbickle.blogsky.com/

آخه نوه از بچه عزیزتره.اما این که وقتی نوه ات رو ببینی به پیر شدن خودت فکر بکنی بعید به نظر میاد.

من به پیری خودم فکر نکردم.
منظورم قد کشیدن و بزرگ شدن دخترم بود. لذت بردم.
یه لذت آمیخته با غم.
یه حس عجیب بود.
انگار میدیدمش که داره از من دور میشه :(

تراویس یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 07:00 ب.ظ http://travisbickle.blogsky.com/

بالاخره بچه ها رفتنی هستن.باید خوشحال هم باشی.اینجوری که مشخصِ امسال هم کنکور داره.از منی که تو بازار کار پدرم دراومده و واسه پیدا کردن کار همه کاری کردم به تو نصحیت،به تو پیشنهاد،به تو وصیت دخترت رو بفرست فقط تو یکی از همین رشته ها که بهت میگم:پزشکی،دندانپزشکی،داروسازی،پرستاری،فیزیوتراپی،رادیولوژی،علوم آزمایشگاهی،اطاق عمل،بیهوشی.
اگر به جز این رشته ها چیز دیگه ای رفت بدون که هم عمرش رو تلف میکنه و هم پولت رو.

تراویس یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 07:00 ب.ظ http://travisbickle.blogsky.com/

بالاخره بچه ها رفتنی هستن.باید خوشحال هم باشی.اینجوری که مشخصِ امسال هم کنکور داره.از منی که تو بازار کار پدرم دراومده و واسه پیدا کردن کار همه کاری کردم به تو نصحیت،به تو پیشنهاد،به تو وصیت دخترت رو بفرست فقط تو یکی از همین رشته ها که بهت میگم:پزشکی،دندانپزشکی،داروسازی،پرستاری،فیزیوتراپی،رادیولوژی،علوم آزمایشگاهی،اطاق عمل،بیهوشی.
اگر به جز این رشته ها چیز دیگه ای رفت بدون که هم عمرش رو تلف میکنه و هم پولت رو.

دخترم ریاضی میخونه. اینا که گفتی مال اون نیس:)

رشته شو انتخاب کرد. خدا کمکش کنه.
مرسی بابت نصایح و وصایا :دی

تراویس یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 07:02 ب.ظ http://travisbickle.blogsky.com/

من لینکت کردم
تو هم دوست داشتی بکن
نخواستی هم فدای سرت

همون فدای سرم :)
اهل لینک نیستم. میتونی دیلیتم کنی. اما همیشه میام وبت :)

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 07:04 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

نم دو نم چی بگم
فقط اینکه عمر گران میگذرد خواهی نخواهی بچه ها میرن خواهی نخواهی
همه که مث من نمی مونن مامان ترشی بندازه که

راستی عایا می دانی حجم آهنگی که گذاشتی 5 و خرده ای هست و بابای شارج من درمیاد
چون من خیلی میام وبت
میتونم برات کم حجمش کنم و آپلود کنم بزنی توی کدش
یا بیام مهنسی؟

ترشی کاکتوس :)

نم دو نسم :(
ببشخید خب :(

نم دو نم. بلد نیسم. همینم شاهکار کردم :دی

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 07:33 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

نزن ای حرفو

پس باید بیام یه وقتی مهنسی :دی

باعشه :دی

عاره. فکر خودت باش :*

مهدی یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 08:33 ب.ظ

پیر شدیم خواهر پیر شدیم رفت پی کارش
ایشالله جلو آیینه آرایش عروسیش و ببینی مامان بزرگ

من و نکشی فقط باشه
من کنجکاو شدم که اون بنده خدا چه کرده بود که ب پاش دستبند زده بودن
می شه بگی؟

پیر اونم چه پیری! پیر هزارساله تجربه های تلخ و گزنده :(
ایشالا عروسی خودت :)

چرا بکشمت؟ من فقط اسرار حرفه ای و دردلهای سکرت مراجعین و موکلینمو لو نمیدم.
خب ایشون کارهای غیرقانونی انجام می نموییدند پاره ای از مواقع!
و بلاخره یکی فهمید و راپورت داد! به همین آسانی.

مینا یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 09:13 ب.ظ

1. عینکای پلیس و ریبن خیلی سنگینن. بیشتر جنبه ی تزئینی دارن. عینک سبک روبرتو کاوالی. گاهی هم همین عینکای متفرقه ولی پولاریزه خیلی هم خوبترن.

2. اگه بلاگ اسکای 4تا قالب جذاب طراحی کنه و بذاره اینجوری نمیشه.

3. چقدر بد و نا امید کننده :( یعنی هر کسی میتونه یه روز یه مجرم باشه؟ آدم همیشه فکر میکنه واسه همسایست فقط :(

4. اون موقع هم حس خیلی خیلی بهتری خواهی داشت. الان دخترت در بهترین سن ممکنه. قدر این روزاشو بدون. :-***

5. این که الان گفتی یعنی چهههه؟ :)))))

1. اون پلیس که من داشتم شیک و سبک بود ولی.
راحت بودم باهاش :(
اومدم مث همون بخرم اینقده گرونتر شده بود ، زورم اومد :دی
اینم که خریدم همه چیش خوبه :)

2. آره والا. کچل شدم اصن :(

3. مایه عبرت!
دقیقا همینطوره! "هرکسی" میتونه یه روز مجرم بشه.
واسه همین من یه شعار بزرگ دارم تو زندگیم: اگه کاری رو تا حالا نکردم از خوبی من نبوده ، شاید شرایطشو نداشتم!

4. امیدوارم.
مرسی دوستم :***

5. باید اینجا رو بخونی تا بگیری. آری! :دی

http://zeytoone-tanha.blogsky.com/1392/04/31/post-278/

اگه هم توضیح بیشتر خواستی بگو :*

hypetia سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 09:20 ب.ظ http://zoghali.blogsky.com

دختر داشتن لابد حس خیلی خوبی داره ...

حسش فوق العاده س:)

Masʘ‿ʘd یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 03:39 ب.ظ

1مبارک باشه حالا چند خریدید:دی
2،3،5 نظری ندارم :|
4عمر گران میگذرد خواهی نخواهی....
پیر شدیم رفت تازه حجی هم شدیم رفت کسی هم
بهمون نگفت حج اقا:دی

1. یک مبلغ اندک ناچیز :دی

2و3و5 هم نظری نسبت به شما ندارن :دی

4. آره...
فکر کن ، حج خبیث :دی ی ی ی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد