روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد


1. این جناب موجر ما (مالک ساختمان دفتر) بسیار انسان فهیم و با معرفتی هستن.

اصن کیف میکنم از دیدارشون. از صحبت کردنشون. از نقل تجربیاتشون.

کلا قابل احترام هستن و متشخص و سالم و دوست داشتنی.

ایشون "آقای دکتر منصور امیدی" استاد ژنتیک و اصلاح نباتات دانشگاه تهران هستن.

هروقت ایران باشن و به اصفهان سر بزنن ، حتما ما رو هم شرمنده میکنن.

سرچ که بفرمایین تصاویر و تالیفات شون موجوده.

اما یک ایراد بینهایت کوچولو دارن.

من ازشون صد میلیون تومن تخفیف برای خرید سوئیت دفتر میخوام. میگن زیاده :دی :"(((


2. تا حالا مادری دیدین که دانشگاه صنعتی و شریف و خواجه نصیر و ... واسه بچه ش نخواد؟؟؟ عقلش کمه. نه؟؟؟

آقا ، من یه همچین مادری هستم به همین فجیعی!

خدا رو صدهزار بار شکر که دخترم ، یه استعداد معمولی داره و جزو نوابغ و نخبه ها نیس وگرنه که حتما زیر دست من حروم میشد :"(((

با همه وجودم آرزو میکنم که یه رشته خوب تو محدوده استان بیاره. آزاد و دولتی و پیام نورش هم ابدا تفاوتی نداره و علی السویه س :|

چون من ابدا نمیتونم مسائل خوابگاه و پانسیون و خونه دانشجویی رو هضم کنم. بماند که به دلایل شغلی و شخصی ، امکان رفت و آمد مرتب و سر زدن و ساپورت کردنشو ندارم. ضمن اینکه خودم فارغ التحصیل دانشگاه آزادم و پابه پای همکاران فارغ التحصیل بهترین دانشگاههای دولتی دارم میرم جلو و ای بسا در برخی موارد ، پیش هم میفتم :)


3. سال گذشته ، مسئول مرکز مشاوره نور (که معرف حضور بعضی دوستان هستن) و همسر نازنین شون مشغول ترجمه و تالیف یک کتاب بودن تحت عنوان "مشاوره در خانواده".

با نهایت لطفی که به من دارن ، ویراستاری کتابشونو به من سپردن.

بلاخره بعد از طی مراحل دشوار نشر ، یک جلد از کتاب با امضای مولف به دستم رسید :)


4. فردا صبح تا ظهر ، دادگاه :)



نظرات 15 + ارسال نظر
مینا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 04:28 ق.ظ

زیتون جونم :(
این حرفو نزن تو رو خدا :(
دوستم مطمئنم خیلی سال گذشته از زمانی که دانشجو بودی. اون موقع نه این دانشگاه نماهای پیام نور سر و کلشون پیدا شده بود، نه اوضاع دانشگاه آزاد این جور بود. بابا دانشگاه آزاد ابهتی داشت واسه خودش. خاله ی من همسن خودته و اونم دانشگاه آزاد خونده. واقعا یادمه چقذر جدی درس میخوندن و واقعا هم با سواده. تازه دانشگاه ازاد تهرانم نبود، اراک بود. ولی الان اوضاع خیلی عوض شده. آزاد که همین جوری داره فقط شعبه اضافه میکنه و تا دلت بخواد دانشجو میگیره. ولی باز خدا رو شکر که هنوز به استاداش میشه امیدوار بود. ولی از پیام نور تا میتونی دوری کن. یعنی واقعا ظلم به تحصیلات بود افتتاح این دانشگاه. ببین من خودم الان دارم ارشدمو ازاد میخونم ذیگه. تازه اونم تهران مرکزی که از قدیمیترین های ازاده. توی کلاس فقط دو نفر هستیم که لیسانسمون سراسری بوده. بقیه ازاد بودن و یه نفر پیام نور. روز اول کلاس یکی از استادا داشت سرشماری میکرد به این بنده خدا که رسید و گفت پیام نور بودم اصلا استاد چهرش در هم شد. اروم با خودش گفت این بندگان خدا نه استاد داشتن نه کتاب درست خوندن، خدا رحم کنه. دختره شنید. گفت نه استاد من خیلی اطلاعاتم بالاست و خیلی قوی هستم و این حرفا. استادم چیزی نگفت. درس که شروع شد و داشتیم بحث میکردیم نوبت این خانوم شد و همینطور بر و بر نگاه کرد. استاد گفت چی شد؟ گفت راستش استاد من مکالمم خیلی ضعیفه نمیتونم حرف بزنم. استاد گفت پس وقتی من میگم چرا دفاع میکنی؟ گفت نه بخدا کنبی ها و تئوریهام خوبه! استاده هم که کل کلش گرفته بود گفت فکر میکنی که خوبه. خلاصه شاید بتونی موارد نادری از بچه های پیام نور رو مثال بزنی که خیلی پشتکار داشتن و تونستن خودشون رو بالا بکشن ولی مطمئن باش جو غالب جو بی سوادی و تنبلی و صرفا مدرکه. یعنی فقط برای کسایی که میخوان بگن رفتیم دانشگاه و اسناد و مدارکش هم موجوده! آزاد باز اوضاعش بهتره ولی بازم کم فاجعه نیست. یعنی من که هم سراسری بودم هم ازاد الان این دو تا رو میتونم کنار هم کاملا مقایسه کنم و به جرئت میگم که ضعیف ترین شاگرد ما توو دوره ی لیسانس از قویترین شاگرد ما توو فوق قوی تر بود و اطلاعاتش بالاتر. من خودم فقط چون ظرفیت رشتمون کمه و من هم تنبل تشریف دارم و حوصله ی پشت کنکور بودن ندارم میرم ازاد. وگرنه اونقدر که دوره ی لیسانس از استادا و بچه ها یاد گرفتم الان نمیگیرم و گاهی حتی دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار. فکر کن دانشجوی فوق لیسانس مترجمی بیاد proccedures رو تلفظ کنه پراسِدیورز!!! تو رو خدا نگو که هر جا بره خوبه و خدا رو شکر. تشویقش کن برای دانشگاههای خوب. حتی اگه سراسری هم نشد غیر انتفاعی. اگه دوست نداری ازت دور شه دانشگاههای سراسری اصفهان که جزو بهترین ها و بالاترین ها هستن. دانشگاه صنعتی، دانشگاه هنر و ... . ولی اگر شرایط و رتبش رو داشت که تهران قبول شه از من میشنوی این فرصت رو ازش نگیر. اصلا بفرستش بیاد پیش خودم خوابگاه هم نره ولی این فرصت رو نگیر. ببین دوستم بابای من هم خیلی حساس بود و دوست نداشت دور شم ازش به هیچ وجه. در حدی که وقتی دانشگاه قبول شدم خونه رو داد رهن و یه خونه نزدیک دانشگاه من گرفت که راحت برم دانشگاه و استرس نداشته باشه! یعنی از شرق به غرب تهران نقل مکان کرد فقط به خاطر چند تا ایستگاه متروی نا قابل. من خیلی حرص میخوردم که مگه بچه ام که این کارو میکنی ولی خب کوتاه نمیومد. البته بعد سه چهار ترم که دید از پس خودم بر میام برگشتن خونه قبلی دوباره ولی کلا پدر مادرا حساسیت های خاص خودشونو دارن که ما درک نمکنیم. ولی واقعا لذت این که استادی که داره بهت تدریس میکنه نویسنده ی همین کتابیه که پیش روته واقعا عالیه. ولی خب اگر واقعا دوست نداری ازت دور شه و بهت هم حق میدم ولی تو رو خدا از همه بیشتر پیام نور رو فراموش کن. باز ازاد بهتره ولی پیام نور فاجعست. امیدوارم که یه رتبه ای بیاره که بتونه توو بهترین دانشگاه شهر خودتون تحصیل کنه که هم خیالت راحت باشه و هم پشیمون نشه از وقت و هزینه ای که برای تحصیل خرج کرده. ببوسش و تشویق کن و بهش روحیه و انرژی بده. دوستت دارم و ببخش که پرحرفی کردم

حرفات طلاست. پرحرفی نیس عزیزم:*
اینقده این کامنتهای بلندتو دوس دارم که نگو.
اون کامنت خصوصیات بود که مال اون پست رمزیه بود ، اینقده دلم میخواست تایید کنم که دوستامم بخونن و از تجربیاتت استفاده کنن اما اجازه شو نداشتم.
بهرحال... تو شرایط شخصی منو میدونی. شرایط کارمم میدونی. واقعا امکان نداره که هیچ جوره ساپورتش کنم واسه شهر دیگه ای.
اگه فرصت شد جزئیات اخیرشم برات مینویسم که بهتر در جریان باشی.

آره از دانشجوییم خیلی گذشته اما همونوقتم میفهمیدم که اونجورا باسواد نیستن استادا :( ولی حسن کار ما اینه که کاراموزی داشتیم و اصن هرچی یاد گرفتیم تو دوره عملی یاد گرفتیم. تئوری رو فقط واسه مدرکش لازم داشتیم که بتونیم وارد کانون وکلا بشیم.

خلاصه که دوستم دعا کن برای من و دخترم که شدیدا محتاجیم

بازم مرسی واسه وقت و حوصله ت :بغل:بغل:بغل:

[ بدون نام ] یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 04:33 ق.ظ

راستی چاپ کتاب رو هم تبریک میگم. باعث افتخاری :-****

(آره موافقم اون بوسا واقعا بی ریخته. انگار یه لبه که چشم و ابرو در آورده :-)) )
راستی الان متوجه شدم که قالب وبلاگم رو ناخوداگاه شبیه قالب تو انتخاب کردم. باورت میشه هنوز توو ذهنم وبلاگت رو با همون قالب سبز میبینم. جون بخش نظراتت هم هنوز همون قالب رو داره بیشتر این تصویر توو ذهنم بود. الان دیدم ئه قالب منم که این شکلیه :)) ببخشید تقلب کردم خلاصه. این بلاگ اسکای همه چیشو تغییر داد ولی چهارتا قالب اضافه نکرد. هزار ساله قالباش همینان!

مرسی عزیزم. خودت هم
(اه اه.. آره واقعا...)

اصنم ناخودآگاه نبوده! کاملا خودآگاه بوده. میدونی چرا؟ بس که منو دوست داری

زود معنی انگلیسیا رو بگو تا دق نکردم

مینا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 04:37 ق.ظ

typo!
procedures!

خعلی بدی

آرش یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 08:47 ق.ظ

2- دیشب رفتیم دربند
نه خود دریند, فیلم دریند
قبل از فیلم حالم خیلی خوب بود, بعد از فیلم حال بدی داشتم
داستان یه دختر دانشجو ترم یک توی تهران بود
ولی اگه قبول شد, بزار بره:)

2. ندیدمش.
میبینمش.

نمیشه. نمیذارم :(

مهدی یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 03:22 ب.ظ

حتما رشته ی خوبی در همان دانشگاه اصفهان بغل دست خودت میاره
واااااااااای که تو چقدر لوسی

امیدوارم.

لوس؟ باشه. تو اصلا منو میشناسی؟ چه راحت قضاوت میکنی مهدی :(

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 04:41 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

آرزوم بود برم
آرزومه برم

امیدوارم هر چی خیره برات پیش بیاد

آرش یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 04:49 ب.ظ

قصد توهین یا هیچ چیز دیگه ای ندارم
فقط برام سوال شده
یادمه یه روزی یه سوال در همین مورد ازتون پرسیدم, گفتید من جوری تربیت اش کردم ,که هیچ مشکلی براش پیش نمیاد و همیشه تصمیمات عاقلانه بگیره
حالا چه اتفاقی افتاده که اینقدر جدی مخالفت میکنید.
راسی اینکه مخالف رفتن اون به شهر دیگه ای هستید را حالا بهش نگید, توی انگیزش برای خوندن تاثییر بدی میزاره

جراتشو نداری

هنوزم همینو میگم. اما میدونی مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که 1-ممکنه اونهایی که باهاش همخونه میشن به سبک خودش تربیت نشده باشن 2-حالا اتفاقی نیفتاده. اتفاق خیلی وقت پیش افتاده: من ، خیلی ترسو و وابسته هستم! ضمنا شرایطی در جریانه که شما ازش خبر نداری پس سعی نکن مچ منو با حرفهای قبلیم بگیری. اوکی؟

سالواتوره دی ویتا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 05:28 ب.ظ

مادر نشدم
شاید بشم بهتر درکت کنم
اما الان اصلا نمیتونم درکت کنم
زندگی واسه من یعنی رفتن
اگه موقعیتشو داشتم زودتر از اونچه فکر میکردی میرفتم
یه چیزی میخواستم بگم
یه چیزی که تو مواردی مثل دختر تو زیاد دیدم
اما ترسیدم دخالت محسوب بشه
اگه اجازه میدی بگم

پس متاسفانه هرگز درک نخواهی نکرد!

زندگی واسه من و دخترم هم یعنی رفتن.
اما
نه به شهر دیگه ای در همین چهارچوب لعنتی.
به کشوری بسیار بهتر که اخلاقیات در اون حاکم باشه ونه مذهب غلط.

باورت میشه که آرزو میکنم هر چه زودتر بتونم بفرستمش که بره؟
مشکل من با اینجاست سالواتوره. با جبر جغرافیایی!

دختر من مشکلی نداره. مشکل خود منم. اما نترس. حرفتو بزن. فوقش خعلی بد میگی و منم تایید نمی کنم!

سالواتوره دی ویتا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 06:03 ب.ظ

نه چیز بدی نیست که بخوام بد بگم
یه تجربست
تو دخترایی که من دیدمو و مثل دختر تو این شرایطو داشتند
تو وجود اکثرشون یه چیزی بود
اینکه میگفتند من فلاندانشگاه فلان جا قبول شدم بابا یا مامانم گفتند نه منم اومد ازاد.
همشون یه جوری رفتار میکردند که انگار اگه رفته بودند خیلی بهتر از حالشون میشدند
من میگم وسه خاطر خودت
واسه اینکه هر دوتون راحت باشید
دخترتو مجبور کن فقط به دانشگاههای دولتی اصفهان فکر کنه
به بهترین رشته ای که تو تصورش هست
مجبورش کن اونقدر بخونه که همون چیزیو که میخواد تو اصفهان بیاره
سرمایتو اصلا رو ازاد نذار
پیام نور اصلا فکر نکن
غیر اتفاعی فقط واسه رشته های خیلی عتیقه مثل رشته خودم که هیچجا نیست
فقط بهه دولتی اصفهان فکر کنید
تا بعد مجبور نشید دخترت رو که مسلا دولتی یزد قبول شده مجبور کنی بیاد ازاد نجف اباد.
این چیزیه که واسه همیشه تو ذهنش میمونه
ببخش پر چونگی کردم

پرچونگی چیه بابا؟ مرسی که وقت میذاری.

راستش اون چیزایی که تو پست نوشتم ، همشو به خودشم گفتم. درست یا غلط نمیدونم. اما صلاح بود بهش بگم که حساب کار دستش بیاد.
که فکر دانشگاههای دیگه رو بندازه از سرش بیرون.
که بدونه نمیتونه صد تا رشته انتخاب کنه و انتخاباش محدوده.
که بدونه باید خیلی بخونه.

متاسفانه متاسفانه چون با بی انگیزگی کامل اومد این رشته ، اصلا انرژی لازمو نداره.
رشته هایی رو تو دفترچه علامت گذاشته که واسه قبول شدنش تو دانشگاه ، اصن لازم نبود پدر خودش و منو دربیاره با این درسهای سنگین چهارسال دبیرستان :"(((

مرسی بهرحال.
راستی وبتو راه ننداختی؟
لینک فرومو دیدی؟

آرش یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 06:18 ب.ظ

نمیدونم چرا خیلی وقتا فکر میکنید من میخوام مچ بگیریم
هم اون روز که اون سوال رو پرسیدم هم الان فقط میخواستم جواب سوالی که برام پیش اومده بود رو بگیرم, کاری با موچ و اینا ندارم :)

خب...البته مچ ما کلا تو دست آرشا نمیاد. محض اطلاعت

سالواتوره دی ویتا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 06:39 ب.ظ

مگه رشتش چیه؟
چه رشته هایی رو دوست داره واسه دانشگاه؟
ببینید واسه دانشگاه و درس خوندن علاقه داشتن به رشته خیلی مهمه
خود من 5 سال مهندسی برق خوندم
تو این زمینه کار کردم
اما الان بعد 7-8 سال که از زمان کنکور دادنم گذشت به این نتیجه رسیدم انتخابم اشتباه بوده
خیلی راحت قبول کردم
باز کنکور دادم
و الان بعد 25 سال سن دارم میرم سر کلاس دانشگاه با بچه هایی میشینم که همشوئن تقریبا همسن دختنر خودتند
دارم با کسایی میرم سر کلاس که همه نیازاشون با من متفاوته
یادش بدید همونچیزی رو که دوست داره و مورد علاقشه دنبال کنه
نه اونچجیزی رو که فکر میکنه در صورت دنبال کردنش ایندش بهتر میشه
فرومو جواب دادم
وبلاگم زدم اما ادرس به کسی ندادم چون چیزی توش نیست

ریاضی.
دخترم تو جلسه تحلیل فیلم همراهم بودش. اتفاقا بعدا پرسید آقای مهندسو که به اون آقا معرفی کردی چرا به اون کمیته معرفی کردی؟ o-0

خودت الان چی میخونی؟

ببین اگه بخوام جوابتو بدم حالم واقعا بد میشه. اگه حوصله خوندن داری یه رمز بهت بدم؟

خب چیزای خوب توش بذار و ادرس بده دیگه :(

سالواتوره دی ویتا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 07:22 ب.ظ

رشتمو ترجیح میدم خصوصی بهت بگم
فعلا تعداد کمی از دوستام میدونند
رمز رو خوشحال میشم داشته باشم اگه لایق باشم
وبلاگم من ادم تنبلیم
طول میکشه تا کاریو شروع کنم
اما وقتی هم شروع کنم تا اخرش میرم
سعی میکنم زودتر راه بندازم

مرسی که گفتی و موفق باشی. سکرت می مونه.

رمزو میفرستم.


منتظر اوپنینگ وبلاگت هستم

مینا دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 02:04 ق.ظ

تو لطف داری
دوستت دارم:-****

همه ی انرزی های مثبت و خوب دنیا روانه به سوی دختر گل زیتون جونم. الهی که یه دانشگاه خوب توو شهر خودش پیش مامان گلش قبول بشه تا خیال دوستم راحت باشه :-***

procedure یعنی شیوه، رویه
typo هم یعنی اشتباه تایپی
چون اون بالا اشتباهی دو تا c گذاشته بودم. منظورم این بود که اشتباه تایپی شد :))




مطمئنم انرژیا میرسه و حالمون بهتر میشه



اوه... چه حرفه ای
نمیدونی چه حس بدی دارم که زبانم اینقدر افتضاحه. مث حس اونوقتا که رانندگی نمیکردم

مینا دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 10:24 ب.ظ

دوستم اون دفعه هم گفتم هیچی اندازه ی فیلم خوب نیست. اگه شروع کنی به خوندن لغت، با همون جعبه لایتنر یا فلش کارتای آماده، و کنارشم فیلم ببینی بدون زیر نویس فارسی مطمئن باش خیلی بهتر میشه. فیلمارو با زیر نویس انگلیسی ببین و سعی کن مفهوم کلی رو بگیری و به جمله ها و اصطلاحات و واژه ها دقت کنی. هفته ای یه فیلمم با دقت و حوصله ببینی خوبه برای شروع. اگه دخترت زبانش خوبه بگو هر روز در حد چند جمله با هم مکالمه کنید. فیلم باعث میشه تلفظت هم درست بشه و همچنین بدونی که کاربرد هر واژه یا اصطلاح یا جمله کجاست. یه سایتم بهت معرفی میکنم که خیلی خوبه و برای همه نوع سوالی جواب داره. به عنوان تفریح هر چند وقت یه بار یکی از مقاله هاش توو یکی از زمینه ها رو بخون، هم مقاله هاش سادن هم جالب و سرگرم کننده اند و هم دایره واژگانت رو بالا میبره. هر وقتم سوال داشتی، هر وقت بود و هر سوالی بود ازم بپرس. نگران نباش اگه بخوای میشه

اون جی پنجو واسه یه کاری در نظر داشتم که حتماحتما باهات مشورت میکنم درباره ش و سر فرصت. بعد که تو و پشتیبان دخترم و بقیه درباره لایتنر بهم گفتین فکر کردم واسه زبان باید خوب باشه.
آره یادمه درباره فیلم گفتی.
کاکتوسی هم که اینجا برام کامنت میذاره همش فیلم میبینه. اونم زبان خونده و زبانش فوله.

مرسی نازنین دوست مهربونم که همیشه آماده کمکی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 05:19 ب.ظ

سایته رو یادم رفت بگم:

ehow.com

مرسی دوستم. د د خ ز :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد