روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

1. چند وقت پیش ، یه مراجع داشتم که یه نکته خیییییلی بزرگ و مهم ازش یاد گرفتم.

ایشون یه مرد نسبتا جوون بود که همسرش رو دو سال قبل ، طی یه سانحه از دست داده بود و یه دخترکوچولوی چهارساله داشت.

بعد از دوسال تصمیم گرفته بود مجددا ازدواج کنه.

خواهراش یه خانم مطلقه رو براش پیشنهاد داده بودن.

اینا با هم آشنا شده بودن و چند جلسه صحبت مفصل و چندبار پارک و رستوران و مشاوره و دیدار خانواده ها و واکندن سنگها و...

اون خانم بعد از همه اون رفت و آمدها و دل دل کردنها ، نهایتا یه جمله به این آقا گفته بود: " من خیالم راحت نیست."

مراجعم با یه سئوال اومده بود دفترم.

میگفت: "این خانم همونه که دنبالش بودم. بهش علاقمند شدم. همه چیش همونه که میخوام. طلاقش از همسر سابقش خیلی اذیتش کرده و احساس ناامنی میکنه. به من بگین که چطوری خیالشو راحت کنم؟"


چه سئوال توپی!

چه دغدغه بزرگی!

لذت بردم از اینهمه احساس مسئولیت این مرد.

هنوز هیچ رابطه رسمی بین این زوج نبود اما این آقا فهمیده بود که اگه حسن نیتشو با صداقت به این زن نشون بده و "خیالشو راحت کنه" ، رابطه شون بسیار امن و آرام و بی سوء تفاهم خواهد بود.

راهنمایی من براش فقط یک جمله بود: "ازش بپرسین چه چیزی بهش راحتی خیال میده و اگه از دستتون برمیاد دقیقا همون کارو انجام بدین."

گذشت... بارها یاد این مراجعم افتادم و اینقدر حرفاش برام جالب بود که موردشو واسه دوستام هم تعریف کردم.

این چند روز اخیر هم چندبار تو ذهنم اومد و رفت اما از سرانجامش بیخبر بودم.


چند دقیقه قبل ، اون آقا با یه خانم و یه دخترکوچولو اومدن :)))

دخترکوچولو دست اون خانمو ول نمی کرد و حتی روی صندلی هم ننشت. کنار صندلی خانمه ایستاد.

اومده بودن مراحل انحصار وراثت رو بپرسن و برای تقسیم ترکه پدر آقا اقدام کنن.

با خوشحالی و کنجکاوی ، از آقا پرسیدم: ایشون همون خانم هستن؟

با لبخند و تحسین به خانمه نگاه کرد و گفت: بله.

خندیدم و گفتم: خیالشونو راحت کردین؟؟؟

هردو خنده شون گرفت.

آقا گفت: بله. اگه خانمم اجازه بده میگم براتون.

خانمش سرشو تکون داد.

آقا گفت: اون سپرده بانکی که داشتم یه آپارتمان نقلی به نامش خریدم و براش اجاره دادم و اجاره ماهیانه واریز میشه به حسابش. حق طلاق هم خواست که محضری تنظیم کردم. اصلا هم پشیمون یا ناراحت نیستم. الان خیال جفتمون راحته!

خانمه هم دوباره سر تکون داد و لبخند زد.

قلبم از شوق این رابطه زیبا می تپید.

به آقا گفتم: انتخابتون شایسته س. یادتونه نگران دخترتون بودین؟ مطمئن باشین که دوست و مادر خوبی براش پیدا کردین.

به خانمه گفتم: قدر عشق همسرتونو بدونین. هنوز هیچی بین تون نبود که از من واسه آرامش و امنیت خاطر شما راهکار میخواست.

خلاصه...

درس خیلی خوبی بود.


2. یه جایی خوندم:

فرق است بین آنکس که "تو را" میخواهد ، با آنکس که تو را "هم" میخواهد... :(


3. مامور ابلاغ دفتر عوض شده. اصلا خوشم نیومد از برخوردش. خوبه قاضی نشدی تو بابا! والللللللللا... :@

نظرات 25 + ارسال نظر
Masʘ‿ʘd چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 07:17 ق.ظ

هر مرد ارامش خونه خانوادشه براش مهمه
و هیچ مرد عاقلی دوست نداره که زنش تو زندگی سختی و ستمه بکشه

مهم همون نکته اول جمله توئه: هر "مرد"...
بله.بله. اما کو "مرد"؟؟؟
اگه مردونگی باقی مونده بود زنها اینهمه دنبال تضمین نبودن...
حالا تازه "مرد عاقل".... گشتم نبود...

خَــ✗ــط خـَـطـ✗ـے چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 02:49 ب.ظ http://www.omide-babayi.blogfa.com

خیال خانومه اینجوری راحت شده و آرامش پیدا کرده که یه آپارتمان واسش بخرن؟!جالب نبود! اصلا جالب نبود!

و اما...
پ ن 2، بیییییییییگ لایککککککک! ینی اصن داغانم کردی رف!

بسیااااار هم جالب بود. اتفاقا بسیااااار جالب بود.
میدونی چرا؟
چون وقتی از همسرش جدا شده بود به خونه پدری برگشته بود با مسائل و مشکلات خاص بعد از طلاق. بدون هیچ پشتوانه مالی که بتونه حتی یه سوئیت واسه خودش اجاره کنه که کمتر تو معرض رفت و آمد خانواده سنتی پدرومادرش باشه. همه مهریه شو بذل کرده بود تا شوهرش طلاقش بده. چهارسال تو دادگاه دویده بود و تحقیر شده بود تا بتونه حکم قطعی بگیره.
بنابراین در ازدواج دومش این دو تا دغدغه رو داشت: اول ملکی که به نامش باشه و دوم حق طلاق.
در فرض مشابه ، تو به عنوان یک خانم خیالت چجوری راحت میشه؟
این که خواستگارت تعهد اخلاقی به وفاداری بده؟
این که تعهد به حسن معاشرت بده؟
این که تعهد به عدم اعتیاد بده؟
کدوم از اینها ضمانت اجرا داره به نظرت؟
هییییییییییییییچ کدومش تضمینی نیس عزیزم.
پس فقط یک راه می مونه.
اینکه تو هم از حقوق مساوی برخوردار باشی که حداقل اگه موردی اتفاق افتاد که نتونستی ثابتش کنی تا محکمه اونو بپسنده و به نفع تو حکم بده ، بتونی خودتو از یه جهنم سرد یا داغ (بسته به مورد!) نجات بدی.
چجوری نجات بدی؟
هاااا... یا یه خونه داشته باشی که بری توش و سلامتی روح و جسمتو دریابی و یا حق طلاق داشته باشی که بتونی اون فضاحتو تموم کنی بره پی کارش.
من هم دغدغه های اون زنو با گوشت و پوستم حس کردم و هم حسن نیت اون مرد رو تحسین میکنم... والبته با تمام وجود معتقدم که اخلاقیات جایگاهی بسیار فراتر از مادیات داره.


وتازه منظور من از جالب بودن ماجرا ، اصن آپارتمان و اینا نبود که!
من یه درس خییییییییلی بزرگ از این کیس گرفتم که اون برام مهم و بسیاااار مهم بودش.



اما پ.ن
خیلی درد داره. خیلی زیاد. نمیدونم کسی که میگه تو رو "هم" دوست دارم اگه همینو از زبون تو بشنوه چه حالی میشه؟ اون که اینو میشنوه و بازم تو اون رابطه می مونه یا خیلی احمقه و یا خیلی عاشق... و البته در دیکشنری زیتون تقریبا معنای دو واژه ، مترادفه :(((

Masʘ‿ʘd چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 05:17 ب.ظ

حالا به نظر شما زن وجود داره
اگه مرد نیست پس زنم نیست
اگه زنه از این دو موقعیت خدای نکرده استفاده کنه چی ؟
اگه همش نقشه باشه چی ؟
نقشه این که برا خودش یه سر پناه جور کنه چی؟

اون موقعه که میگم هیچی ......

خدای نکرده؟!!!!!
پس حق طلاق که در قانون ما بدون حدوحصر و بی هیچ قید خاصی (غیر از تصفیه حساب حقوق مالی زن بدون در نظر گرفتن روح و روان شکننده ش) به شما آقایون اختصاص داره نباید واسه خانمها ایجاد نگرانی کنه؟؟؟؟
کم بودن نامردهایی که از این حقشون سوء استفاده یا به قول شما استفاده کردن؟؟؟؟

گیرم که نقشه باشه واسه جورکردن سرپناه.
در این فرض:
مرد یا طلاقش میده یا طلاقش نمیده.
اگه بخواد طلاقش بده باید مهریه شو بده که معادل همون خونه س.
اگه نخواد طلاق بده انگار که داده! چون جدا زندگی می کنن و به زن هیچ نفقه ای تعلق نمی گیره و آسیبها و درگیریهای این نوع زندگی فقط متوجه زن خواهد بود.

یه کم منصف باش.
از دهه اول 1300 قانون مدنی انواع و اقسام حقوق ریزودرشت رو به مردا داده و اونها هم دمشون گرم که وایسادن و همشو استیفا کردن.
اون وسطا از دست قانونگذار در رفته یکی دوتا حق کوچولو هم واسه زنها تصور و تدوین کرده که هم شرعیه و هم عرفی.
کیه که میخواد جلوی اونو بگیره؟ شما؟ اگه میتونی بگیر!

چرا احساس خطر کردی؟ همین احساس ناامنی رو همه زنها اول ازدواجشون دارن مخصوصا اونهایی که یه کم اطلاعات حقوقی دارن.

وتازه مرد عاقل اگه خواست واقعا عاقلانه رفتار کنه راهش بازه. میتونه اونم مثل خانمش شرایط بذاره به جای پذیرفتن عددورقم نجومی و مزخرف مهریه.

حرفی هس دیگه؟

خَــ✗ــط خـَـطـ✗ـے پنج‌شنبه 7 شهریور 1392 ساعت 12:43 ق.ظ http://www.omide-babayi.blogfa.com

خب، اگه درسی که گرفتی جالب بود بهتر بود درسشو بنویسی و بگی این جالب بود عزیزم! البته اگه دوست داشتی ماهم در درسی که گرفتی شریک باشیم
و اما...
بریم سر بحث خودمون!
جالب نبود و من با این حرفها و توجیهات قانع نمیشیم!البته این خانوم شرایط سختی داشته، میدونم و میفهمم که این نگرانیش طبیعیه.
حق طلاقو هستم! خوبه و حق مسلمه و لازم!
اما من به شخصه دوست ندارم شوهرم فکر کنه بخاطر پولش میخام زنش بشم و یا اگه آپارتمان برام بگیره همه چی تموم و من در آرامش کاملم!
خب من دوست ندارم از لحاظ مالی وابسته به شوهرم باشم، میدونم شاید احمقانه س ولی اجازه نمیدم فک کنه به پولش علاقه و یا نیازی دارم!
قراره یک زندگی ساخته بشه توسط دو نفر، ساخته بشه، ساخته! قراره باهم باشیم و اگه مشکلی پیش اومد حلش کنیم (مثلا اعتیاد)و یا اگه دیدیم نمیتونیم همدم هم باشیم خیلی انسان منشانه جداشیم!(نه کسب درآمد از طریق طلاق) نه از مهریه خوشم میاد که به مثابه خرید دختر خانومه، نه از مردی خوشم میاد که فک کنه میتونه با پولش منو بخره!فقط اخلاق و اخلاق و همون توانایی تفاهم ها و زندگی!نه زنده گی!من کسیو میخام که بتونیم باهم زندگی کنیم و از همه لحاظ بتونم بهش تکیه کنم و همراهم باشه، دوستم باشه، و بهم کمک کنیم، و البته بقیه ش خرده ریز به مقدار لازم نه بیشتر! بازم میگم ، اگه با کسی پیمان میبندیم "هم "سر" ش باشیم پس همسرش میشیم، همراهش نه شریک مالیش!
خب من یک ایده آلیستم! نمیگم این شرایطی که من میگم همیشه ایجاد میشه، همیشه چنین کسانی هستند یا حتی ادعایی هم ندارم که همسر خوبی ام!شعار نمیدم و حتی اطمینان نمیدم نظری که الان دارم در طی روزگاران و تجربیاتم عوض نشه. تنها تعریف خودم رو از همسر و ازدواج بیان کردم! تمام :)
عاره ، پ ن ت درد داره، خیلی ام درد داره، دوستش داشتم چون پرمفهومه تورو هم دوست دارم ، بستگی به رابطه ش داره،عشق یا دوستی! فرق داره! حتی خوده دوستیشم فرق داره! پس اینجام با جمع بستن موافق نیستم!
امیدوارم ناراحت نشی که نظرمو میگم، اگه حوصله نداری بخونی، جواب بدی، بحث کنیم، (راستش من از بحث لذت میبرم چون چیزای زیادی یاد میگیرم، مخصوصا اگه طرفم خانومه فهمیده ای مثل شما باشه) اگه حوصله نداری کافیه خیلی محترمانه یه بوق بزنی

آخه فکر کردم اون پاراگراف اون وسطا ، درس مهمو روشن و واضح توضیح داده
الان پاراگرافه رو برات کپی مینمویم


(چه سئوال توپی!

چه دغدغه بزرگی!

لذت بردم از اینهمه احساس مسئولیت این مرد.

هنوز هیچ رابطه رسمی بین این زوج نبود اما این آقا فهمیده بود که اگه حسن نیتشو با صداقت به این زن نشون بده و "خیالشو راحت کنه" ، رابطه شون بسیار امن و آرام و بی سوء تفاهم خواهد بود.)

این بود درس بزرگ عزیزم.
این که وقتی کسی رو دوست داری باید دغدغه هاشو برطرف کنی. باید خیالشو راحت کنی. نباید بذاری چیزی رابطه تونو خراب کنه. باید تلاش کنی برای نشون دادن محبتت

درباره بقیه کامنتت الان راستش حال ندارم. گیجم. یه کدئین خوردم. صبر می کنم سر وقت و حوصله برات مینویسم اما اجالتا یک جمله: منم قبل از ازدواج مث تو فکر میکردم!

خودت فهمیده ای. خودت. خودت. خودت

فاطمه پنج‌شنبه 7 شهریور 1392 ساعت 10:38 ب.ظ http://manism.blogsky.com/

کاش یه آدم اینجوری هم من پیدا کنم !
دارم دق میکنم از تنهایی

کاش خیلی خیلی بهترش تو رو پیدا کنه.
تنهایی سخته. میدونم... :(

نهال جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 12:53 ق.ظ http://fazmetr.blogsky.com

چه آقای خوبی !چه شعوری جدان...

آره... آره...

داداى خط خطى جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 11:54 ق.ظ

اصن کسى حق نداره با دید منفى به زندگى خط خطى نگاه کنه چه برسه بخواد براش امنیت بسازه
اینم بگم که خدا نکنه پاى یکى از هر دوطرف بره روى بیل انوقته که حق طلاق و خونه و ماشین و درامد میشه ایینه دق:(((
میگى نه با دلیل حقیقى میتونم نشونت بدم مصداقشو

کوتاه بیا بابای عزیز
خودت و خودم و خود خط خطی میدونیم که خعععععععععلی خععععععلی عزیزدردونه تر از من و خط خطی ، نازنین دخترایی بود که پاره تن پدرومادرشون بود و داداشهای بسی بسی بسی گردن کلفت تر و غیرتی تر و مهربون تر از شما داشتن اما بخاطر حسن نیت زیادی یا سادگی زیادی یا آرمانگرا بودنشون یا... چه بلاها که سرشون نیومده و خط و نشون کشیدن داداش شون هم هیچ گلی به سرشون نزده!

شما راست میگی. تو اون موقعیت همه چیز میشه آیینه دق.
نه. نمیگم نه. چون خودم بارها وکیل آقایونی بودم که مصداق حرف شما بودن.

من فقط یه چیز میگم:
برابری حق خانمهاست.
چون اونها (ما) جنس دوم نیستن.

هر مردی که از برابری وحشت داره قطعا و یقینا ریگی به کفشش هست

رضا جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 08:39 ب.ظ

منم با مسعود موافقم
اگه مرد عاقل بود کو زن نمی گرفت
برا یه مرد اسایش خونش مهمه ولی اگر بزارن
خدا یه کم عقل به جماعت نسوان بدهد
زندگی زیر و بالا بسیار داره

من با هرکسی به زبون خودش حرف میزنم آقا رضا.
متاسفم که باید بگم: جواب شما خاموشی است!

Masʘ‿ʘd جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 09:30 ب.ظ

من دیدم که دارم میگم
ولی به دلیل امنیت نمیتونم در موردش حرف بزم
ولی خانومش سواستفاده کرده از این موقعیت

منم مرد نامرد زیاااااااد دیدم. خودتم دیدی.
اگه حق و حقوقی هست باید برابر باشه.
آقا حق طلاق داره و خانمشم خواسته که داشته باشه.
آقا مسئول پرداخت مهریه س. کاری با مقدارش ندارم. حالا این دونفر توافقشون بر این مقدار بوده. خب ... آقا همون اول پرداخت کرده.
الان اینها در شرایط مساوی هستن.
من واقعا نمی فهمم مشکل تو چیه؟؟؟ o-0

Masʘ‿ʘd شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 05:23 ب.ظ

اقا رضا من نگفتم مرد عاقل نره زن بسونه
اتفاقا اگه مرد عاقل باشه زن میگیره تا بقیه عمرشو در ارامش باشه ولی با کسی که اونم عاقل باشه

من مشکلی ندارم ولی میگم این کار تا حدودی اشتباه است


تمام دیگه حرفی ندارم تا پست فعلا:دی

مرسی مثود.
همه خرابکاری کامنتای قبلیتو درست کردی.
مرسی :گل
آخه داداش من ، میای یه چیزی میگی و میری.
بقیه هم نمیدونن که من و تو حساب شوخی داریم.
الکی کامنتتو لایک میزنن و میرن. ذوقم میکنن تازه!


مشکل داری. خیلی هم داری. اصنم اشتباه نیس. اصنم همش درسته

Masʘ‿ʘd شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 06:01 ب.ظ

یکم ببخندیم


دارند تو مجلس در مورد رفتن زن ها به استادیوم بحث میکنند ولی در مورد رفتن مردها به استخر زن ها حرفی نمیزنند
بعد میگن حق ما ضایع شده والا
:دی

بازگشت کم رنگ خبیث:دی

از بازگشت شما هرچند کمرنگ ، خرسندیم

خَــ✗ــط خـَـطـ✗ـے شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 11:27 ب.ظ http://www.omide-babayi.blogfa.com

من فقط آمدی ام از همین تریبون از داداش خوبم تیشَ کور بنومایم!:)
هیپ هیپ هورااااااااااااا
مخسی و بسی موتوشکر!ی دونه ای:ازین شکلک گلا ک زیتون گذاشته:
زیتان میگم ینی این شکلکا خوشگلت تو حلقم!

تریبون خودته. راحت باش

شکلکای بلاگ اسکایه. مال من نیس. از مستمندی در اومد بلاخره

رضا یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 07:10 ب.ظ

منم جوابی ندارم از یه ادم فهمیده بعیده
بهم گفته بودند یه طرفه قضاوت میکنید و طرف دار خانوما هستید
ولی بگذریم

طرفدار حق هستم. زن و مردش برام فرقی نداره.

اگه مرد عاقل بود زن نمی گرفت. این نظر شما در مورد عقل خودته!
بارها تو چت پایین اومدم سراغت برای آدرسی که خواستی.
یکبار حتی نخواستی ببینی چکارت دارم.
من از اینجا واسه سئوال شما که اونجایی بارها با مراکز مختلف همونجا تماس گرفتم. طرفدار کی هستم حالا؟؟؟
نه. نگذر. نمیشه یه چیزی بگی و بری. باید مردونه وایسی و جواب بدی.
قانون من اینه: با هرکسی مثل خودش.
هر کسی گفته یکطرفه قضاوت میکنم درست نمیشناخته منو.
شما حتما پیگیر مسائلت باش!

آرش دوشنبه 11 شهریور 1392 ساعت 05:01 ب.ظ

1- خانمه در جواب سوال اون آقا که پرسیده بود چی بهت راحتی خیال میده چی گفته بود؟
آیا گفته بود من آپارتمان میخوام؟ من مهرم رو همین اول میخوام؟ من یک درآمد ثابت میخوام؟ من .....؟ چی جواب داده؟
2- این آپارتمان همان مهره خانم بوده یا مهر جدا بوده؟
3- اگه اون آقا توان مالی نداشت که برای خانمه یه آپارتمان بخره, خانمه باهاش ازدواج نمیکرد؟

1 و2 . خانمه همه قضایای دوران طلاق و بعد از اونو تعریف کرده بود. از ماجراهای منزل پدرش و اقوام و ... ابدا انتظار ششدانگ آپارتمان مستقل نداشت. خیییییییلی سوپرایز شده بود به واقع. از خواستگارش پرسیده بود قراره مهریه چی باشه؟ خواستگارش گفته بود مهر همسر خدابیامرزش 110 سکه بوده و 50 مثقال طلا بعلاوه سه دانگ از یک زمین نساخته. این خانم گفته بود من به جای مهریه فقط حق طلاق میخوام و 5 سکه از باب تبرک و خالی نبودن عریضه.
خوبه بدونی که خانم اصلا از وجود سپرده بانکی اطلاعی نداشت. تو شهر ما یه شهرکی هست که قیمت آپارتمانهاش تقریبا مناسبه. از همون آپارتمانها یه دستگاهشو آقا خرید و به نام خانمه کرد به عنوان مهریه. بعد هم دادش اجاره.

3. حتما ازدواج میکرد چون هر دو خوب خوب خوب همدیگه رو حلاجی کرده بودن و از همه مهمتر برای خانم اون حق طلاق بود که آقا هیچ مخالفتی با اون نداشت. اما اینکه خیالش از بابت یک پناهگاه چقدر راحت میشد نمیدونم. حتما واسه اونم یه فکری میکردن دیگه! مثلا شرطهایی که میشد ضمن عقد برای مالکیت مشترک اموال بگنجونن.

خب... الان منتظر نتیجه گیری شما هستم

Masʘ‿ʘd سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 06:01 ب.ظ

پیام های بازرگانی
پاکشوما به سلامت خانواده می اندیشد

گل گل گل گل از همه رنگ سرتو باچی میشوری با شامپو گلرنگ

اگر به سلامت خود و خانواده فکر نمیکنید
پس کرم حلزون بگیرید که دیگه خیالتان راحت باشه

تچکر:)
لبخند زدیم:)

آرش سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 07:10 ب.ظ

فقط نظر:
خانم یه ترس داشته از یک تجربه تلخ که مدت زیادی با اون درگیر بوده
انسان موجود فراموش کاریه, ولی اینجور تلخی ها خیلی سخت از ذهن آدم بیرون میرند, حتی توی خوش نرین لحظات زندگی هم آدم به یادشون میوفته
مرد چون اونو میخواسته و به این نتیجه رسیده که اون همونی که میخواد, وظیفه داشته ترس خانم را از بین ببره
اگه خواسته خانم فقط حق طلاق بوده و مرد با شنیدن حرفای زن خودش به این نتیجه رسیده که اون آپارتمان رو بخره, کارش درسته, خیلی باهاش حال کردم, از این کارا کلا خوشم میاد, در این ابعاد نه ولی یه جورایی خودم زیاد از این کارا کردم
این خانم شیفته اون مرد شده, نه به خاطر مادیات, به خاطر اینکه با تمام وجود حس کرده که اون مرد دوستش داره
اگه زندگی, زندگی باشه, مسائل مالی با گذشت زمان بین زن و مرد حل میشه
یه زوج رو میشناسم که به دلیل شغل مرد زیاد اموالشون را خرید و فروش میکنند, وقتای هست که همه اموال به نام خانمه و وقتای هم هست که همه اموال به نام آقا(اعتماد-اعتماد-اعتماد)

برای زن و مرد داستان شما آرزوی خوش بختی میکنم

بعضی ها میگند, وقتی حق طلاق رو به خانم بدی, ممکنه در دام یک کلاه بردای افتاده باشی
وقتی اموالت را به نام خانمت بکنی ممکنه اون بپیجونه و بره
به نظر من نکته اینجاست که باید ببینی واسه چی اینکار رو میکنی
اگه کسی رو میخوای باید بهای اون خواستن رو بدی( منظور از بها فقط مادیات نیست, هر چیزی که تو رو به خواستت برسونه)
و اگه تصمیم گرفتی بها اون خواستن را بدی, تصمیمت هزاران نتیجه برای تو به همراه داره, یکی از اونا میتونه یک عمر خوشبخت زندگی کردن باشه و یکی دیگش میتونه از دست دادن تمام زندگیت باشه
تصمیم گرفتن با توست و نتیجه هم برای تو

یه مرد بزرگی میگفت, وقتی چیزی را بخشیدی, جوری ببخش که انگار از ازل اون چیز در اختیار تو نبوده

پاراگراف اول و دوم: بیگ لایک. موافقم اساسی.

پاراگراف سوم: درسته. منم اون زوج رو میشناسم. پسرشونم میشناسم :)))

پاراگرافهای بعدی: کلا امروز با هم توافق و تفاهم داریم

ممنون. ما هم برای شما همین آرزو رو داریم

goodgirl چهارشنبه 13 شهریور 1392 ساعت 01:52 ب.ظ http://ta3tu30.blogfa.com

چوم...
چی بگم زیتون نیاد منو بشوره ...بزنه .....بخوره....
اینا رو من یه جا خوندم....شایدم دیدم....شایدم.....
یه وضعیه ها.....

o-0

Masʘ‿ʘd چهارشنبه 13 شهریور 1392 ساعت 05:22 ب.ظ

o-0
بازم به خودم پستام معنی میده با دیکشنریم
این که داغونه داغونه

چی داغونه؟ کی داغونه؟ کجا داغونه؟ o-0

Masʘ‿ʘd پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 03:02 ب.ظ

شما که زبان زد بود ......... چیزتون چرا نفهمیدید منظورمو
همون بالایم دیگه اون دختر خوب به گفته خودش

فهمیدم با دخترخوب بودی. نفهمیدم چی چیش داغونه. کلا داغونه؟؟؟ :)

خَــ✗ــط خـَـطـ✗ـے پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 09:54 ب.ظ http://www.omide-babayi.blogfa.com

سلام آرش!
چطولی؟خوش میگذره؟
میخاستم در جواب آرش بگم:
باشه! :|

=))))))))))))

عروس شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 12:18 ق.ظ http://madarshoharam.blogsky.com/

فرق است بین آنکس که "تو را" میخواهد ، با آنکس که تو را "هم" میخواهد...



فوق العاده بود ـ مرسی

آره. فوق العاده س

خَــ✗ــط خـَـطـ✗ـے یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 01:44 ب.ظ http://www.omide-babayi.blogfa.com

چرا؟ چرا آخه؟

کــــاکتوس صــــورتی یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 04:34 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

حوصله بحث و اینا ندارم
ولی چند تا نکته هیجانی کاربردی میگم دور هم باشیم
منم لال از دنیا نرم

نقل قول از رضا:
منم با مسعود موافقم
اگه مرد عاقل بود کو زن نمی گرفت

جواب من:
شما چرا زن گرفتی؟
یه چیزی بوده حتمی
به خودت توهین کردی الان؟ :دی
من هیچ کاره ام
فقط برداشت من از حرف شما


خط خطیییییییییییییییییییییییییی
ای جونم دختر =)))))))))))))


یه نکته ای رو هم بگم

من ازدباج نمیکنم

اله اکبر
اله اکبر
الله اکبر
(واسه همش :دی)

خَــ✗ــط خـَـطـ✗ـے دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 02:11 ق.ظ

تیغیییییییییی
این زئتون منو دعبا کد ولی طولی نیس، بزن قدش!

دعبا؟ من؟ تو رو؟ کو؟

برم بولونی بخرم دیگه

خَــ✗ــط خـَـطـ✗ـے سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 04:23 ب.ظ

بلونی خاسی من خودم در خدمتم چنتا چنتا واسه روز معباعداع!

ولی ما کلا ی چی دیگه رو داریم میزنیم قدش!

میخوام... میخوام...

هاااا... باشه... بزنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد