روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

دگرگونه بیست و دو

... چنین نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند ...


پ.ن

1. مصرعی از "حافظ".

2. امیدوارم.

نظرات 9 + ارسال نظر
کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت 04:46 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

من آمده ام واای وای :دی
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
خوبی؟
منم خوبم
چنین نمیمونه هیچوقت
یا بهتر
یا بدتر
و همچنان
هی رووووووووووزگار!

دلم برات یه ذره شده
یه موزولی چی
نیگا
یه موزولی

سلااااااااااااام به روی مش تیغی خودممممممممم
زیارتت قبول باشه عسیسم
بیا بغل زیتون
بوووووسی بوووووووووسی بوووووووسی

خوبی؟ پات بهتر شد؟
خعععععععععلی جات خالی بود.

میگم واسه رعایت جو وبلاگت اونجا هیچی نگفتم.
اما اینجا که خونه خودمه و میدونم آشغال نیس و میدونم هرکی میگه پاشو اینجا نمیذاره از اتفاق روزی چندبار میاد و میره پس دوتا جمله میگم فقط:

1. نظراتی که تایید نشد به این دلیل بود که لبه تیز شمشیر توهینهای روان پریشانه علاوه به سمت من ، به سمت دوستان دیگر هم نشانه رفته بود که برام عزیز و قابل احترام هستن و من نمیخواستم با خوندنش هم اونها رنجیده بشن و هم من بیش از این شرمنده.

2. نمیدونم چرا طرف فقط خودش حق داره که علنا توضیح بده که هرچی رو خواست تایید میکنه و هرچی رو که مصلحت دونست سانسور!
ماهم مصالحی داریم و ایضا خدایی!

ولی نمیدونی این قضیه چه برکاتی برام داشت.
خیلیها رو شناختم حقیقتا.
این ضرب المثل تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها رو خودم شخصا تجربه کردم.
فهمیدم که ممکنه آدمی از گرازوحشی یا مار بوآ خطرناکتر باشه.
فهمیدم ممکنه بعضی آدمها واقعا از بعضی آدمهای دیگه بترسند.
و.......
بقیه شو حضورا عرض خواهم کرد

قربون موزولی چی دلت برم

کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت 07:27 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

ای جان عزیزمییییییی تو
عاره خوبس
یکم درد میگرفت الان بهتره
یکی نیست به من بگه بابا مگه تو چشم و چار ندارییییییییییی

من کلا همون جوابم زوری دادم چون نمیخام درگیر یه چیز الکی و یه توهم بشم!


بووووووووووووسی بووووووووسی
کی بیام خدمتتون؟




خوب کردی ولی دیگه کلا کات کات کات. منطق بی منطقش که منو باهاش به بزدلی محکوم کرده بود تایید نکردن کامنت سرشار از توهینش بود. با همون منطق خودش الان یه بزدل تمام عیاره در مواجهه با کامنت تو وبش ولی بخداوندی خدا قسم که دلم براش میسوزه. اینجوری نبود قدیما. نمیدونم چی به سرش اومده


هروقت بیای خوشحال میشم عزیزم ولی فکر کنم بعد از عید ببینمت چون مسافرم بزودی

خط خطی! چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت 09:00 ب.ظ http://omide-babayi.blogfa.com/

تا بوده همین بوده! ولی خوبیش به اینه که این نیز بگذرد!
میبینم که بو صوخاطی میاد

خودش صوخاطیه

آره .... خوشیم همینه که میگذره...

Masʘ‿ʘd چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت 10:04 ب.ظ

این نیز میگذرد
واقعا به این جمله من اعتقاد دارم

چه تفاهمی
منم اعتقاد دارم

# پنج‌شنبه 17 اسفند 1391 ساعت 03:02 ب.ظ

چنین نماندو چنین نیز هم نخواهند ماند...
یعنی به عمر ما وصال میده؟؟
ما که تابودیم همین بوده
میترسم تا باشیم هم همین بمونه

نمیخوام خدایی نکرده کفر بگم
ولی خوب خدایا یه نگاهی هم به ما بکنی بد نیستا
ولی خوب نگاه هم نکردی طوری نیست بازم من دوست دارم

راسی یه چیزی
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز هارو خوب اومدید
میخواستم از یه ضرب المثل استفاده کنم دیدم استفاده نکنم بهتره
فعلا به سکوتم ادامه میدم

خوب اومدم اما سوختم تا اومدم
تجربه شخصی دردناکه

سکوت رساتر از فریاااااااااد است

یه دوست دیگه شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 03:09 ب.ظ

همه با همین امیدواری زنده اند.
امیدوارم که چنین نمونه.

یه دوست دیگه، جناب قریب، آقای ر...، خانم ب... یا هراسمی که تاحالا داشتی یا از این به بعد خواهی داشت:

جواب اون درخواستی که تو کامنت خصوصی کرده بودی با قاطعیت و با اطمینان ، منفیه چون بعد از اینکه تغییر جنسیت!!! دادی و بنا رو بر صداقت گذاشتی دیگه انتظار دورویی ازت نداشتم اما متاسفانه متاسفانه متاسفانه به این نتیجه رسیدم که هستی.
اینها رو با صراحت و بدون ملاحظه نوشتم تا همون دوست مشترکمون که میاد و میخونه ، بفهمه که هر تاییدی که میگیره الزاما همراه با حسن نیت نیست و بدونه که دوستانش ممکنه زمانی که حقو به اون دادن و از پیشش رفتن ، ماسکشونو عوض کنن و برن پیش یه نفر دیگه و تو همون موضوع ، همون حقو به اون بدن!
شیرفهم؟؟؟
دیگه حنات رنگی نداره!

ضمنا گفته بودم خیاط تو کوزه افتاد. نگفته بودم من کوزه گرم!
خییییییلی تفاوت داره اگه متوجه باشی!

و دیگه اینکه بسیاااااااااار خوشحالم که فهمیدی نمیتونی اینجا مث بعضی جاهای دیگه ، قربون صدقه بری.

دیگه اگه یادت باشه گفتی که هنوز شخصیت واقعیتو به من نشون ندادی.
زحمت نکش چون الان دیگه میشناسمت.

وقتی خواستی ماجرا رو از زبون خودم بشنوی با خودم گفتم این آدمیه که الکی رای نمیده. وقتی همشو برات گفتم و شنیدی و حق دادی قاعدتا نباید بازی رو اونجور ادامه میدادی. مگر اینکه جرات مخالفت با ناحق نداشته باشی.

امیدوارم توجیهت مث اون بنده های خدا که اومدن تو خصوصی ، معذرتخواهی کردن نباشه. چون اون موقع دلم برای تو هم خواهد سوخت و برای تو هم متاسف خواهم شد.

همین.

کــــاکتوس صــــورتی شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 06:52 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

پس باید بیام حتما ببینمت
اجاااااااااااازه
دلم تنگ میشه تا بعد عید :|

من همین حالاشم دلم تنگه برات ع د

ایشالا وقتی برگشتم خبرت میدم

زلال سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 07:31 ب.ظ http://zolal2020.persianblog.ir/

زندگی تجربه شب پره در تاریکی است ..
.
من بودم شاید میرفتم طرفش .
.
اگه رفتی و دیدی خوبه بگو تا ما هم بیایم

چی؟
واقعا چی؟
باهمه هوشم الان نگرفتم!

طرف کی؟ کجا؟

زلال سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 08:13 ب.ظ http://zolal2020.persianblog.ir/

طرف کی نه .. طرف چی .. اینجا همه دنبال مخاطب خاصن انگار
.

منظورم طرف کاریه که ریسک داره ...
و اگه خوب بود و پول توش بود بگید تا ما هم بیایم

راس میگی پیر شدی!
اگه منظورت این بود که برم طرف کار ریسکی پس چرا تو یه پست دیگه براش کامنت میذاری پیرمرد؟ حواست کجاس بابابزرگ؟
حالا درسته باهوشم اما علم غیب ندارم دیگه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد