روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

جای دوست من خالیست.

دوست من خنده رو بود.

فعال بود.

سرزنده بود.

صاحب فکر بود.

قلم داشت.

دوست من شعر میگفت اما پاداشش ، ناسزا بود.

دوست من درد داشت.

غصه داشت.

میخندید اما دلش پر از گلایه بود.

دوست من تسلیم نبود.

از همه بی انصافی ها و تبعیض ها شاکی بود.

دوست من چادر رنگی می پوشید.

زنگ موبایلش ، آواز مدرسه موشها بود.

دوست من بعد از اینکه کتک میخورد با بچه هایش والیبال بازی میکرد.

دوست من نجیب بود.

معتقد بود.

او چشمهای خدا را دیده بود.

دوست من زندگی ناراحتی داشت.

ناراحت و دردناک اما چون مادر بود ، تحمل می کرد و تاب می آورد.

دوست من همراه و شریک نداشت.

سایه ای که بر سر او بود ، امن و پایدار نبود.

دوست من حتی مجبور بود که دفتر شعرش را در هفت سوراخ پنهان کند تا مبادا متهم به خیانت شود!!!

دوست من استاد صبر بود.

با صبر زنده بود.

با امید و گذشت.

با شعور ، زنده بود.

دوست من نامرادیها را به حساب تقدیر نمی گذاشت.

او بسیارچیزها را تغییر داده بود.

ساکت بود اما ساکن نبود.

دوست من روح سبزی داشت که گرما می طلبید.

اما او در زمهریر ، متوقف شده بود.

به همین خاطر به آتش پناه برد...!

دوست من یک زن بود.


پ.ن

1. دوست من ، خودسوزی کرد...

2. متاسفم برای جامعه ای که مبلغه هایش امثال تو هستند که به راحتی قضاوت میکنی و به راحتی برچسب میزنی و به راحتی اتهام وارد میکنی و تازه عذر بدتر از گناه می آوری. اگر هنر تبلیغ داشتی بستگانت مجبور به ریا نبودند...

3. دوست من ، خودسوزی کرد...


نظرات 11 + ارسال نظر
کــــاکتوس صــــورتی چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 09:17 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

یعنی از بقیه حرفاشم معلوم بود چه خبره!
کسی که نماز میخونه و روزه میگیره ترجیحا معتقد و مومن نیست!
هر کسی اینو میفهمه ...

من اول جلسه نبودم ولی این متنی که نوشتی و خوندی و شنیدم خیلی دلم سوخت
خیلی
روحش شاد ایشالله
مطمئنم خدا جای خوبی واسش درنظر گرفته
حداقل با مومنان (!) ظاهری همدم نیست و نمیشه ...

ریاکار چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 11:16 ب.ظ

مطمئنید شما قضاوت بیجا نکردید؟خانمی که اینگونه به او توهین کردی گفتی تو حرف نزن تو ساکت باش تو حق قضاوت نداری از اول مجلس نبودکمی دیر آمد وقتی آمد که دیگر اسمی از دوستت نبود تنها بحث عملش بود او خیال کرد موضوع جلسه شما خودسوزی یا خودکشیست او خواهری دارد که در شرف جدایی از مردیست که حاضر به طلاقش نیست گفته یا بازگرد وبسوز یا بمان ورنگ مو به دندان شبیه کن واین خواهرمظلوم بارها گفته خودکشی خواهد کرد چون جال بلبش رسیده واین مبلغه ازهمه جا بیخبر که از اول جلسه نبود واطلاع از مورد سوژه نداشت وبخیالش بحث یک بحث عمومیست فقط خواست که به خواهرش که بارها چنین تهدیدی کرده به زبان بیزبانی حرف زده باشد

تو چه میدانی تویی که خود را مدافع حقوق زنان میدانی چه خبر داری که این زن خود بارها تاسرحد مرگ از همسزش کتک خورده است مردی که روی شمر را سپید کرده است بر سر او سایه ظلم وشکنجه افکنده واین زن تنها به تکیه برهمان ایمانش طاقت آورده تو چه میدانی که تابحال سه دنده این زن را شکسته ومهره های کمرش را جابجا کرده است توچه میدانی که موهایش را دور انگشتان میپیچید از طبقه دوم ساختمان اورا کشان کشان میبرد تا پای مادرشوهر راببوسد که چرا صبح اورا صدا زده ونوعروس خواب بوده ونشنیده چه میدانی فلاسک چای بر سرش خورد شده وبه کما رفته تو ازچه خبر داری که محکوم به بی رنجی وبیخبریش میکنی؟؟؟ تو چه میدانی در دل همان مبلغه منفور از نظر تو چه ها گذشته وهربار که به تظلم به منزل پدر نادان خویش پناه برده بیرونش کرده اند که اگر شوهرت کشتت شهید شده ای برو وبا کفن برگرد تو چه میدانی شوهر او یک تصادف درکودکی داشته که ضربه ای مهلک برسرش خورده و.بدین دلیل حال خود را نمیفهمد همانند موجیها...

حال بنشین وبخودت حق بده نام خود را در ردیف زن شناسان ومدافعین زنان مظلوم قلم بزن خودت را وهمه را فریب بده اما من خاموش نمینشینم

اگر ریا از نظر تو چادریست که پس از جلسه اول برسر کشیدم بحرمت این مکان وبخاطر نگاه های مملو از حرف وحدیث اطرافیان تو بود اگر تو بخاطر کارشناس!بودنت مورد احترامی ونگاهشان باتو به صورتی دیگرست با من چنین نبود بامن نامهربانانه برخورد شد ومن بخداوندی خدا تنها به حرمت مکان وبرای جلوگیری از غیبت احتمالی که گفته نشود حتی حریم اینجا را رعایت نکردند چادر برسر کردم که اگر تورا زجر میدهد دیگر سر نمیکنم اما من بازهم این جلسه را خواهم آمد تابتو نشان دهم که تو نیز قضاوتت عجولانه بود من متأسفم برای تمام احترامی که برای تو قائل بودم نمیدانم بدگویی ازمن شنیدی یا خود از من بدی دیدی بهرحال انسانیت حکم میکرد بخودم بگویی انتقادی را که اینجا با بیرحمی ولجاجت وبصورت توهین آمیز بیان داشتی برای تو وتمام آنها که تنها نام مدافعین حقوق زنان را یدک میکشند وحتی درد یک زن رنج کشیده را که بیخبر وارد میشود وحال حتی به اشتباه وبه خطا نظری میدهد درک نمیکنی آیا نمیشد کمی مهربان تر صبور تر وآرام تر میبودی؟>بحرمت دوستی قدیم حریمت داشتم که حریمم نداشتی تهمتی که اینجا بمن زدی(ریا)را محول به خدایی میکنم که میپرستی همو پاشخت را خواهد داد اما اگر براثر حرفهای مسموم کسی از من متنفر شده ای حواله او هم به همان خدا
اگر خدا را میشناسی نظرم را تأیید کن اما برایت متأسفم من ریاکار به توی مدعی کذاب شرف دارم

خب... مقاله دردناکی بود اما متاسفم که منو زیاد متاثر نکرد چون چیزهاییه که هرروز و هرروز دارم از زبان مراجعین و موکلینم میشنوم و حساسیتم نسبت بهش کمتر از قبل شده. محض اینکه بدونی چیزی که به سر فاطمه اومد و اونو تو شرایطی قرار داد که گرفتار جنون کرد و اتش رو به زندگی ترجیح داد به مراتب دردناک تر از نوشته های تو بود. کاش فقط یه بار اونو دیده بودی....


بهار
داری علنا دروغ میگی.
من هرگز به اون خانم نگفتم"توحرف نزن.تو ساکت باش".
اولش گفتم :خانم قضاوت نکنین.
خانم مبلغه از قضاوتش دفاع کرد.
دوباره گفتم: شما اصلا حق قضاوت ندارین.
ایشون مجددا با به رخ کشیدن مرتبه علمیش از قضاوتش دفاع کرد.
برای بار سوم گفتم: شما اصلا دوست مارو نمیشناسین و اون اینجا نیس که از خودش دفاع کنه پس قضاوت نکنین.
اینبار حاج اقا وارد بحث شد و دیدی که چقدر عالی و با زبان مغلطه که سیاست خانم مبلغه بود جوابشو داد تا جایی که ساکت شد و دیگه حرفی نداشت که بزنه.

تموم بچه های سایت غیر از کاکتوس با مانتو میان جلسه و فقط تو هستی که ادعا میکنی باهات نامهربانی شده و مجبور شدی چادر بپوشی.
حالا راستی بلاخره حرمت مکان مجبورت کرد یا نامهربانی مسئولین؟؟؟!

میدونی چرا با خودت مستقیم حرف نزدم؟
چون دیدم تو حتی جرات نکردی به خانم مبلغه بگی که منو از قبل میشناسی و مثلا دوستیم. چون ممکن بود خانم مبلغه بخاطر داشتن همچین دوستی حکم ارتدادت رو صادر کنه.
بهار
فکر میکردم خیلی شجاع تر و جسورتر از این حرفها باشی.
خیلی چیزا درمورد رفتارت شنیده بودم اما به حکم آشنایی سابق و به حرمت همون دوستی قدیم همه رو انکار کردم تا ببینم خودم به چه شناختی ازت میرسم. خوشحالم که خیلی زود تمام حرفهایی که شنیده بودم جامه عمل پوشوندی تا من شرمنده رفقا نشم!

دلم میخواد ببینم کدوم ادعای من کذب بوده؟؟؟
من سر اعتقاداتم مبارزه میکنم.
هر ادعایی کردم سرش جنگیدم.
همیشه مستند حرف زدم تا بتونم دفاع کنم.


یه چیز دیگه:
جدی خوشحالم که بازم میخوای بیای جلسه!

خط خطی! پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 12:43 ق.ظ http://omide-babayi.blogfa.com/

درد استخوانسوزیست، خودسوزی یک انسان!
جای او نیستم که به قضاوت بنشینم فقط ای کاش راه بهتری را انتخاب میکرد!
برایت از خداوند صبر عنایت میکنم عزیزم، روحش شاد!


سلطان پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 09:49 ق.ظ

همون خدایی که شما دم از خداییش میزنید به بندگانش تو کتاب خودش اینگونه خطاب کرده
«ولا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نملیه نارا و کان ذلک على الله یسیرا؛
خود را مکشید زیرا خداوند به شما مهربان است. هر کس چنین کارى را از روى عداوت و ستم انجام بدهد، به زودى او را در آتش مى‏اندازیم و این کار براى خدا آسان است»
1-حال آیا اگر شخصی خودکشی را ناشی از بی ایمانی و پوچی معنوی فرد بداند این کلام با فرمایش پروردگارتان منافاتی دارد؟
2-ایا کسانی که سخنان مبلغهای را منافات حقوق زن میدانند و حرف وی را نهی میکنند مشمول این آیه شریفه قران نمیشوند.....مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.......
جمع کنید این بساط به ظاهر نقد و بررسی و مشاوره حقوقیتونو که والله 90 درصد افرادشون توش شرکت نمیکنند به جز برای تفریحو چشم چرانی .
نظرم تایید نشد برام مهم نیست ولی خیلی دوس دارم جوابتونو روشن بشنوم.حیف که ملاک شخصیتی بعضیا صرفا اعضای نزدیکشونه که به گردن من حق دارن.وگر نه خودشون هیچ بویی از انسانیت نبردن.

سلام
من کلا متوجه نشدم شما نهایتا چی میخواستی بگی؟


جمعش نمی کنیم. شما دیگه نیا اگه دوس نداری!
قسم جلاله میخوری اخوی؟ خیلی از نفس خودت مطمئنی؟ بسیار هم خوب.
سئوال اینجاس که بعد از یکسال از شروع کارگاه، دقیقا الان به این نتیجه رسیدی!
از وابستگان خانم مبلغه هستی دیگه. درسته؟!

من فقط نظرات خصوصی رو تایید نمی کنم. نگران نباش!
شما اگه شجاعت داری جلسه بعدی بیا حضورا خودتو معرفی کن و جواب روشن منو در مقابل سئوالات روشن خودت بگیر.

هرکسی که بخواد منو با اعضای نزدیک خانواده من بسنجه فقط یک پاسخ دریافت میکنه: گیرم پدر تو بود فاضل! حالا تا انسانیت از نظر شما چی باشه و بوش چطور باشه!

نامشخص پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 11:18 ب.ظ

ببخشید این دوست شما صاحب سه فرزند نبوده.
اخه حدود یه هفته پیش یه اتفاق مشابهی نزدیکیای خونه ما(محله مهدیه)افتاد که اینجور که مادرم از همسایه ها شنیده بودن میگفتن که از دست شوهرش مرکتب خود کشی گشتن و دلیل اصلی مرگشونم خوردن نفت بوده
واقعا از مرد بودن خودم خجالت میکشم
خدا بهتون صبر بده

شما هم آی پی مشکوک داری و هم نگارشت خیلی ناشیانه س!
کلا داد میزنه از طرف کی اومدی!

ولی محض اطلاعت اون خانم که میگی همون دوست ماست.

................ جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 12:14 ب.ظ

از همون ثانیه اول جوش سنگین بود
گفتم میمونم, چون تصمیم گرفته بودم برگردم به خودم
ولی وقتی شروع به اظهار نظر کردند, دیگه نتونستم
چه مرد, چه زن, از حرفشون حالم بد شد
نه میشناختمش نه دیده بودمش, با این حال نمیتونستم تحمل کنم در مورد کسی که به هر دلیلی به اونجای رسیده که قبولش ندارم, اینطوری حرف بزنند.
عذر خوای میکنم, ولی حرفش خیلی کثیف بود, خیلی

خیییییلی کثیف تر از اون چیزی که فکرشو کنی....

..... جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 10:07 ب.ظ

فرقی نمیکه که من کی هستم
یا شما کی هستی
مهم نظره ادماست تو این دنیایه مجازی
که امید وارم بدونه تعصب خاصی یا دخالت دادنه ناراحتیتون از واقعه ای که برایه دوستتون افتاده نظرمو بخونید
اول بگم بسیار متاسفم از اینکه دوستتون خود سوزی کرد
ننوشتید ایشون در غید حیات هستند یا نه ولی
انشالله که ایشان زنده هستند و کنار خانودشون هستند
و اگرم خدایی ناکرده فوت کردند انشالله که خدایشان ایشان رو بیامرزد و از گناه ایشان در بگذرد گرچه طبق ایه صریح قران
جایگاهشان در اتش دوزخ میباشد
ایه 29و 30 سوره نسائ مائده ایه 32و..
خیلی از حسنهایه دوستتون نوشتید این خوبه ولی
انسانی که خود کشی میکنه باید خیلی از زندگی نا امید شده باشه و همین طور از خدا
که نا امیدی از خدا خودش گناهه بزرگیه طبق روایات
البته میدونم این استناد ها برایه شما ملاک نیست
ولی با کمی فکر من بابه این مسئله خودتون به این موضوع پی میبرید خدا وندگار به این بزرگی به این بخشندگی میتونه کسیو که امده در خونش نا امید برگر دونه
کسانی هستند با شریاط خیلی بد تر از دوسته شما ولی دست به این کار نمیزنند به نظره من اونابه معنیه واقعیه کلمه زن هستند نه دوسته شما زنانی رو میشناسم که از شوهرانشان جدا شدند و به تنهایی و با کار تلاش خرج خودشون و فرزندانشون را بدونه اینکه محتاجه کسی باشند تو این وضعیه نا به سامان اقتصادی در میاورند
خوده بنده هر روز با چندیدن موردش رو به رو میشم
یه سوال شما نسبت به اون مبلغه نوشتید که
به راحتی قضاوت میکنی بر چسب میزنی اتهام وارد میکنی و تازه عذر بد تر از گناه وارد میکنی
درست ؟
پس چرا خودتون با زدنه همین حرفاتون این فعل ها رو نسبت به خوده اون مبلغه و بستگانشون انجام دادید قضاوت کردید اتهام زدید عیب ما ادما اینکه که کوره خودمونیم و بینایه دیگران
خودمو عرض کردم ناراحت نشید
البته بنده حاله شما هم در اون زمان رو درک میکنم بلاخره یکی از دوستانتون خود سوزی کرده وش ما ناراحت بودید
ولی این حرفایی که اینجا نوشتیدو نمیتونم درک بکنم
تنها امید وارم حرفهایه بنده به عنوانه یه ادمه بی طرف بخونید و قضاوت کنید
امید وارم اوقاته خوبی داشته باشید






مگه من پرسیدم شما کی هستی؟
تازه نظر آدمها هم مهم نیس فقط محترمه اونم برای خودشون چون من بدون توجه به نظرات شخصی بقیه ، هرکاری تشخیص بدم که درسته انجام میدم.


دوستم فوت کرد...
امیدوارم هرگز شرایطی مشابه شرایط اونو تجربه نکنی چون اون موقع معلوم میشه که چندمرده حلاجی.
ظرفیتها متفاوته. ساپورتها متفاوته.
دوست من ، دیوانه شد...
بگذریم.
مرور خاطراتش و درد دلهاش حالمو بدتر میکنه...


من اون خانم مبلغه رو نمیشناختم.
اما یکی از بستگانشو که اتفاقا دوست قدیمی واقعی و دوست جدید مجازیه رو میشناسم.
چیزی که نوشتم حقیقت محض بود.
اون مبلغه بدون شناخت قضاوت کرد.
اون دوست ما هم به خاطر ایشون مجبور به ریا شده بود.
به همین سادگی و به همین روشنی!

دنیا شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 09:17 ق.ظ

س ع د با نوشته هات قلب را متحول میکنی
خوش بحالش داره نفس راحت میکشه و از این دنیای نکبت پرکشید پیش خداش
بد بحال اونی که این بلارا به سرش اورد وتا ابد باید بسوزه

3> شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 12:45 ب.ظ

:|

:(

نامشخص شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 07:24 ب.ظ

وا
مگه من چی گفتم انقدر باهام تلخ حرف زدید
نگارشl ناشیانس خوب سریع نوشتم شما به بزرگی خودتون ببخشید
منم از طرف هیچ کسی نیودم که از خودتون قضاوت بیجا میکنید
اینم آی پیم که مشکوکه 65.49.68.161
دوس داشتید خودمو خصوصیم بهتون معرفی میکنم
اگه حرفی زدم معذرت میخام قصد جسارت نداشتم

الان دیگه میشناسمت کاملا.
لازم نیس خودتو معرفی کنی.
همین که هردفعه از یه گوشه و با یه آی پی میای خودش نشونه شهامت و شجاعتته.
باشه. باشه. بیخیال.

nab یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام

ایشالله اگر قسمت باشد از این هفته در جلسات شما حضور پیدا خواهم کرد البته اگر دوستان اجازه دهند

سلام
تشریف بیارین.
قدمتون سر چشم.
امیدوارم اگه اومدین مفید باشه براتون.
موضوع هر جلسه رو توی سایت هرهفته اعلام میکنم.
ضمنا کسی برای شرکت در کارگاه احتیاج به اجازه هیچکس نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد