روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

دگرگونه پانزده

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

در پرده سوزم همچو گل ، در سینه جوشم همچو مل

من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم... 

 

 پ.ن 

1. دوبیت از رهی معیری. 

2. توضیح مختصری واسه اون دوستی که نوشته بود چرا مشکلمو با یه مشاور روانشناس در میون نمیذارم!!!  با عرض معذرت از اینکه نظرشو تایید نکردم...

نظرات 20 + ارسال نظر
پروفسور شنبه 20 آبان 1391 ساعت 09:00 ب.ظ

پ . ن
به نظرت باید چیکار کنی تا مشکلت حل بشه؟

از اونجا که من احمق نیستم این مشکل غیرقابل حله...
برو سر درسات!

یه دوست دیگه یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 12:54 ب.ظ

آفرین اینطوری خیلی خوبه!
جسارت نشه ولی قبول داری احمق بوذنم یه جاهایی خوبه(یا حداقل تظاهر کردن به اون )؟!!

چطوری خیلی خوبه؟

احمق بودن واسه اطرافیان خوبه. لذت میبرن!

مهدی یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 02:09 ب.ظ

می دونی که ما حافظین کلام حافظ رحمه الله علیه هستیم و هر جایی به تناسب بیتی از ایشان می آوریم.
خوش گفت پیر میخانه به دردی کش خویش
که مگوی حال دل سوخته با خامی چند
و
زیتوناااا

ممنون
چقدر زیبا و بجا بود

فقط "مگو" درستشه

یه دوست دیگه دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 09:12 ق.ظ

این خوبه : پیش بی دردان فریاد بی حاصل نکردن.
خوب بذار لذت ببرن ، شما هر کاری که بکنی اونها لذت خودشون رو می برند ، پس چه بهتر که حداقل آدم بعضی چیزها رو ندونه و نفهمه تا آرامش داشته باشه !

من احمق نیستم.

یه دوست دیگه سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 07:54 ق.ظ

منم همچین جسارتی نکردم !

حالا!
بیخیال...

یه دوست دیگه سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 07:56 ق.ظ

به قول محسن یگانه:
نذار که سفره دلت پیش غریبه وا بشه
این بغض نشکسته باید سهم خود خدا بشه

زندگی سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 12:31 ب.ظ

عشـــــــــــق نگـــار، سرِّ سویداى جان ماست
ما خاکســــــــار کــوى تو، تا در توان ماست
با خلـــــــــــــدیان بگو که، شما و قصور خویش
آرام مـــــــا به ســـــــــایه سرو روان ماست
فردوس و هــر چه هست در آن، قسمت رقیب
رنج و غمى که مى رسـد از او، از آن ماست
بــــــــــا مدعى بگــــــو که تو و "جنت النعیم"
دیدار یار، حــــــــاصل ســـــرّ نهــــان ماست
ساغـــــــــــــــــر بیار و باده بریز و کرشمه کن
کـــــــــاین غمزه، روح‏پرور جان و روان ماست
این با هُشـــــــــــان و علم فروشان و صوفیان
مــــــــــــى‏نشنوند آنچه که ورد زبان ماست

رنج وغمی که میرسد از او ، از آن ماست...

نفس سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 12:39 ب.ظ

باران بهانه ای بود که به زیر چتر من بیایی، کاش نه باران بند می آمد و نه کوچه انتهایی داشت .

من عمرا بارونو ول کنم که بیام زیر چتر تو!
بارونو ول کنم که بیام زیر چتر تو؟؟؟ عمرا!

زندگی سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 12:43 ب.ظ

همیشه در قلبت قبرستانی برای خاکسپاری خطای دوستانت بساز.

تو قلبم گورهای چندطبقه ساختم اما دوستان همچنان سرگرمند!

دنیا سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 04:36 ب.ظ

نمی دانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ....
می گویند حساسیت فصلیست ...
آری من به فصل فصل این دنیا بی تو حساسم ......

مسیج کیو واسه من فوروارد میکنی؟!

یه دوست دیگه چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 09:06 ق.ظ

غمگینم به دلیل همه روزهایی که گذشته
و
تنها اتفاقی که شادم می کند
دیدن لبخند توست هر شب
وقتی خوابت نمی برد
وقتی از تنها دلت می گیرد
وقتی اشک سراسر صورتت را پوشانده
وقتی مثل خاطره اتفاقات تازه ی زندگی مرا میشنوی
از دعواها و دلتنگی هایم از حرفهای نرسیده ام
وقتی ...
اتفاق افتادنی ست
اما هیچ اتفاقی اتفاقی نیست
حالم خراب است به خاطر تمام بدی هایی که به من می رسانند
و
تنها راه آرامشم دیدن لبخند توست هر شب

الان با من که نبودی؟!!!

یه دوست دیگه پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 07:50 ق.ظ

اتفاقا" فقط با شما بودم !
میخاستم بدونید که حال منم همچین بهتر از شما نیست!!!

یادمه تو اون یکی کاراکتر که بودی هروقت حالتو میپرسیدم میگفتی عالی!

خب... این کاراکتر حالش بده؟
اگه دلت میخواد دلیلشو بگو.
من به شنیدن درد و منتشر نکردنش عادت دارم...

خواهش یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 05:41 ب.ظ

بخند
هرچند غمگینی
ببخش
هرچند دلگیری
فراموش کن
هر چند آسان نیست

چقدر شعار کلیشه دادی

یه دوست دیگه دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 07:38 ق.ظ

چقدرهم وقت داری تا من برات بگم !!!!!

کاش بخوای بگی...

کــــاکتوس صــــورتی دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 11:58 ق.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

به این شعر که فکر میکنم احساس میکنم گاهی وقتا خیلی شمع رسوا بودم که الکی ناله کردم!
همون بهتر که صدام درنیاد

عالی

حداقل اگه پیش من بوده ، بی درد نبودم و در محفل هم نبوده

مرسی از طرف رهی معیری

یه دوست دیگه سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 08:35 ق.ظ

اینو خوب اومدی ، کاش!

فکرنکنم خودتم بدونی چته!
چته؟
چراگیج میزنی؟

زندگی سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 09:45 ق.ظ

عسلی چون نیست چون نابش هستی
مهری مثل تو نیست چون خورشیدش هستی

یه دوست دیگه چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 07:40 ق.ظ

انوش یکشنبه 5 آذر 1391 ساعت 07:32 ب.ظ

یعنی اینکه ما نباید برا مردمی که اصلاً درک نمی‌کنند سفره دلمون رو باز کنیم؟ اما شاید که عاقبت یک غیر صاحبدل پیدا می‌شه تا حرفهامون رو بفهمه. یا اگه هم پیدا نشد خودمون که می‌فهمیم.


نظرمن اینه که نباید باز کنیم حالا اگه انوش دوست داره باز کنه که حرفی نیس جانم

اگه کسی فهمید مطمئنا صاحبدله

سید جمال طباطبایی ازاد سه‌شنبه 14 آذر 1391 ساعت 04:38 ب.ظ

با سلام ضمن تشکر از حضور خوبتان در وبم امدم و از وب شما لذت بردم این روزها کمی بیمارم و کسالت دارم و کمتر به وب سر میزنم این کوتاهی را بر من ببخشایید

سلام
مگه هنوز خوب نشدین آخه؟
من براتون دعا میکنم. حتما انرژیش میرسه. امیدوارم زود خبر سلامتیتونو بدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد