روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد
روزانه های زیتون

روزانه های زیتون

... زیتون تنها ، برای دل خودش مینویسد

من یه دونه کوچیک اسفندم که افتادم روی ذغالهای گداخته یه منقل آتیش  

اما چون یه دست نامرئی ، یه مخدر قوی بهم تزریق کرده ،نمیتونم بالا و پایین بپرم 

واسه همین ، دارم آروم آروم آروم جزغاله میشم... بی سروصدا...

نظرات 14 + ارسال نظر
دوستت دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت 07:18 ب.ظ

طاقت بیار رفیق...!

مهدی سه‌شنبه 16 آبان 1391 ساعت 12:35 ب.ظ

آآآآآآموووووو یکی بیود من و از رو ای آتیشو برداره
آآآآآآم کمکوم کنید ییخورده جابجام کنید
به خدا جزغاله شدوم جون داووییی
تعجب نکن اینایی که بالا نوشتم آخرین سخنان یک زیتون شیرازی بود که روی ذغال افتاده بود
مواظب خودت باش

ما چندنفر شیرازی تو فامیلمون داریم
کلی به این زیتون شیرازی و تایپ لهجه دارت خندیدم


توهم همینطور... وبیشتر بریز بیرون

مهدی سه‌شنبه 16 آبان 1391 ساعت 12:36 ب.ظ

عجب بویی راه انداختی بابا تو دیگه کی هستی؟ من فکر می کنم این مخدر نیست بلکه ذغال خوب نیست

تزریق که بو نداره ناشی

اون بو که میفهمی بوی دل کباب شده منه

مهدی سه‌شنبه 16 آبان 1391 ساعت 12:37 ب.ظ

حالا می شود با کنجکاوی پرسید داری صدقه سری چشم کی می سوزی ؟؟؟؟؟؟

نه. نمیشود

یک دوست که دومین بار وبلاگت را میبی سه‌شنبه 16 آبان 1391 ساعت 08:05 ب.ظ

دردت چیه؟ توکل را میفهمی یا نه؟ اگه به خدا توکل کنی هیچ کدوم از این حالایی که میگی نداری!!!!!!!
به خودت بیا ما را هم دعا کن

فهمیدم کی هستی.
دفعه اول هم که اومدی به همین تلخی بودی.
توکل کردم که اینقدر تحمل و صبر گرفتم ازش و ممنونم بابتش.
یه چیزی بهت بگم:
قبل از حرف زدن فکر کن
مخصوصا وقتی از چیزی خبر نداری.
این به نفعته.

بهرحال مرسی و محتاجم.

oudصma سه‌شنبه 16 آبان 1391 ساعت 11:43 ب.ظ

بی سروصدا!
یاد بی صدا افتادم
همه دارند سایلنت میشند
واسه کسی که عشقش جیغ شادی کشیدنه
دیدن این همه سکوت تلخ سخته

خوبی پروفسور؟

آره... آره...

یه دوست دیگه چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت 08:19 ق.ظ

امان از این مخدرها که ادمیزاد هر چی تو دنیا میکشه از دست این مخدرهاست

به شمام تزریق کردن؟

یک عدد آدم چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت 02:35 ب.ظ http://adam1.blogsky.com/

سلام

مثل اینکه شما هم دل پردردی دارید...

اما من آروم و بیصدا نابود نمیشم..
شاید یه شهر اونم تهران شاهد سوختن من هستند...

در پناه حق باشی

سلام ملکه.
خوش اومدی.
منتظر ابلاغ حکم معاونتت هستم. دست بجنبون. جانورها زیاد شدن

یه دوست دیگه پنج‌شنبه 18 آبان 1391 ساعت 07:46 ق.ظ

شاید به خیلی ها تزریق کرده باشند به منم ای تقریبا"، حالا نه از نوع شما !!

آره... انواعش مختلفه!

انوش پنج‌شنبه 18 آبان 1391 ساعت 06:50 ب.ظ

جان عشاق سپند رخ خود می دانست
وآتش چهره بدین کار برافروخته بود

دقیقا... مرسی

نفس جمعه 19 آبان 1391 ساعت 08:06 ق.ظ

کاش ..............ولی حیف...............

ها؟ چی؟

مهدی شنبه 20 آبان 1391 ساعت 05:14 ب.ظ

چیه زیتونی اومدی دیدی خبری نیست اینجوری شدی؟

اره خب... کم فکر میکنی... کم میریزی بیرون... آدم (زیتون!) اینجوری میشه دیگه

مهدی شنبه 20 آبان 1391 ساعت 05:14 ب.ظ

دیگه با این پشت کاری که تو در جزغاله شدن داری الان کاملا برشته شده شدی گمونم

کاملا برشته... سوخته...

کــــاکتوس صــــورتی دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 12:02 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

بی سر و صدا
صدا که دربیاد
چوب مردم میخوره تو سرت
ساکت میشی باز

آره... آره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد